eitaa logo
از تبار رئیسعلی🇮🇷
582 دنبال‌کننده
529 عکس
140 ویدیو
2 فایل
🌴 از تبار رئیسعلی، از نسل شهید رئیسعلی دلواری☀️ ما از نسل سردارِ استعمار ستیزے هستیم‌ که دو قرن پیش پوزه استعمار پیر انگلیس را در بوشھر به خاک مالید✊🇮🇷 📲راه ارتباطی با ما: @Rezagh86 ⚘️التماس‌دعای‌شهادت
مشاهده در ایتا
دانلود
📌شهدای شهرستان دشتی ۱. ۲. ۳. ۴. ۵. ۶. ۷. ۸. ۹. ۱۰. ۱۱. ۱۲. ۱۳. ۱۴. ۱۵. ۱۶. ۱۷. ۱۸. ۱۹. ۲۰. ۲۱. ۲۲. ۲۳. ۲۴. ۲۵. ۲۶. ۲۷. ۲۸. ۲۹. ۳۰. ۳۱. ۳۲. ۳۳. ۳۴. ۳۵. ۳۶. ۳۷. ۳۸. ۳۹. ۴۰. ۴۱. ۴۲. ۴۳. ۴۴. ۴۵. ۴۶. ۴۷. ۴۸. ۴۹. ۵۰. ۵۱. ۵۲. ادامه دارد...
روزى موقع سحر به مسجد رفتم ديدم شهيد روزگرد با حالت معنوى خاصى سر به سجده گذاشته و با حالتی گريان، دائماً‌ اين ذكر شريف را با خود زمزمه مى‌كند: «الهى العفو»، «الهى العفو»، «الهى العفو»... 🔻راوی: دوست شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
من آن موقع، در جبهه بودم. مادر محمّد هم به فقيه حسنان رفته بود و در منزلمان در لنگك، محمّد با برادر و خواهرش زندگى مى‌كردند. در روز اعزام، محمّد تصميم مى‌گيرد كه هر طور شده همراه با عازم جبهه شود. خواهرش هر قدر اصرار مى‌كند كه چون پدر و مادرمان نزد ما نيستند تو بايد پيش ما بمانی، او قبول نمى‌كند و راهى جبهه مى‌گردد. من جبهه بودم كه با تعجّب ديدم محمّد به ديدن من آمده. من گفتم چرا برادر و خواهرت را تنها گذاشتی؟ او گفت كه: چون موقع اعزام فرا رسيد رفتن به جبهه را بر هر چيز ديگر ترجيح دادم و نتوانستم در خانه بمانم. 🔻راوی: پدر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
در یکی از روزهایی که برادرم محمّد به مسجد می‌رفت، مؤذّن به او گفته بود: «من چند روزی به مسافرت می‌روم و در این مدّت تو جای من اذان بگو.» برادرم خیلی خوشحال شده بود و آن روز برای اولین بار در مسجد اذان گفت. وقتی که به خانه برگشت، بسیار شادمان بود و در پوست خود نمی‌گنجید و گفت: «صدای مرا شنیدید؟ چطور بود؟». و بدین‌گونه احساسات آن روزش را برای ما بیان کرد. 🔻راوی: برادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir