به محشر چون سرِ خجلت برآرم از کفن، گویم
که یارب داغِ هجران دیدهام، دیگر مسوزانم
#بیدلدهلوی
خاکِ غارت پرورِ بنیادِ این ویرانه ایم
هر که آمد اندکی ما را پریشان کرد و رفت
#بیدلدهلوی
گاه آهم می رباید، گاه اشکم می بَرَد
نقدِ من یک مشتِ خاک و اینهمه سیلابها
#بیدلدهلوی
حلقهی زنجیرِ تصویرم مپرس از شیونم
نالهای دارم که جز گوشم کسی نشنیده است
#بیدلدهلوی
به محشر، چون سَرِ خجلت برآرم از کفن گویم
که یا رب! داغِ هجران دیدهام، دیگر مسوزانم
#بیدلدهلوی
علاجِ زخمِ دل از گریه کی ممکن بود بیدل؟!
به شبنم بخیه نتوان کرد چاک دامن گل را
#بیدلدهلوی
خواب در چشم و نفس بر دلِ محزون بار است
از که دورم که بهخود ساختنم دشوار است؟
#بیدلدهلوی