[ • #ڪیوسڪ_خبری 📰 • ]
⚠️ عـــراقچے معاون سیف بوده!
سیف هم رئیس بانڪ مرڪزی بوده!
رئیس جمهور هم جناب روحانے بوده!
سوال اینجاست ڪه یه نهاد دولتے مثل
بانڪ مرڪزی مگه رئیس نداره!😎
چرا جناب #دڪتر باید دستور صادر ڪنند!
سلسه مـــراتب قشنگ توی
#دولت_تدبیر_و_امید رعایت میشه!😂
اونوقت عامو حسن میگه من اختیارات ڪافے
نـــدارم!😉
گذری طنزناڪ در رسانه ها😎👇
🗞| @Rasad_Nama
رصدنما 🚩
⇜[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝ ﷽ #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمتــ_پنجاهوهشتمـ #بازگشت کمتر از لحظهاي ديدم
⇜[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝
﷽
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمتــ_پنجاهونهمـ
#دڪتر
دڪتر جراحے ڪه مرا عمل ڪرد، انسان مؤمن و محترمے بود. پزشڪی بسيار باتقوا. به گونهای ڪه صبح جمعه، ابتدا دعای ندبه اش را خواند و سپس به سراغ من آمد. وقتے عمل جراحے تمامـ شد و ديدمـ ڪه برخے از انسانها را به صورت باطنے مےبينمـ و برخے صداها را مےشنومـ، ترسيدمـ به دڪتر نگاه ڪنمـ.😣😔
بالای سرمـ ايستاده بود و مےگفتــ: چشمانتــ را باز ڪن. فڪر مےڪرد ڪه چشم من هنوز مشكل دارد. اما من وحشت داشتم.
با اصرارهای ايشان، چشممـ را باز ڪردمـ. خدا را شڪر، ظاهر و
باطن دڪتر، انسان گونه بود. انگشتان دستش را نشان داد و گفتــ: اين
چندتاستــ؟ و سؤالات ديگر.❓❓
جوابش را دادمـ و گفتمــ: چشمان من سالمــ استــ. دستــ شما درد نڪنه، اما اجازه دهيد فعلا چشمانم را ببندمـ.
دڪتر ڪه خيالش راحت شده بود گفت: هر طور صلاح مےدانے.
چند دقيقه بعد، يڪ جوان ڪه در سانحه رانندگے دچار مشڪلات
شديد شده بود را به اتاق من آوردند و در تختــ مجاور بستری ڪردند
تا آماده عمل جراحے شود.🛌 🛌
من با چشمان بسته مشغول ذڪر بودمــ. اما همين كه چشمانم را باز
ڪردمـ، حيوان وحشتناڪے را بر روی تختــ مجاور ديدمــ! بدنش انسان و سرش شبيه حيوانات وحشے بود. من با يڪ نگاه تمام ماجرا را فهميدم.
او شب قبل، همراه با يك دختر جوان ڪه مدتے با هم دوستــ بودند، به يڪ از مناطق تفريحے رفته بود و در مسير برگشتــ، خوابش برده و ماشين چپــ ڪرده بود. 🚙🚙
ً حالش اصلا مساعد نبود، اما باطن اعمالش برايمـ مشخص بود. من تمامـ زندگےاش را در لحظهای ديدمـ.
ساعتے بعد دڪتر او هم بالای سرش آمد. من همين ڪه بار ديگر چشممــ را باز ڪردمـ، ديدمـ يڪ حيوان وحشے ديگر، بالای تختــ اين جوان ايستاده و دستهايش ڪه شبيه چنگال حيوانات بود را روي بدن او مےڪشد!🐗🐺
اين دڪتر را ڪه ديدمـ حالمـ بد شد. او در نتيجه حرامخواری اينگونه باطن پليدی پيدا ڪرده بود. مےخواستمــ از آنجا بيرون بروم اما امڪان نداشت.😫😖
چند دقيقه بعد دڪتر رفتــ و پدر اين جوان، در حال مڪالمه با تلفن بود. به ڪسے ڪه پشت خط بود مےگفتــ: من چيڪار ڪنمـ، دڪتر ميگه غير هزينه بيمارستان، بايد ده ميليون تومان پول نقدی بياوری و به من بدهے تا او را عمل ڪنمــ. من روز تعطيل از ڪجا ده ميليون تومان نقد بيارم؟!😑😑
دڪتر خودمــ بار ديگر به اتاق ما آمد. گفتمــ: خواهش مےڪنمـ من رو مرخص ڪن يا به يڪ اتاق خالے ديگر ببريد. گفت: چشم، پيگيری مےڪنم.✋✋
همان موقع يڪی از دوستان، با برادرمــ تماس گرفتــ و مےخواستــ
برای ملاقات من به بيمارستان بيايد. اما همين ڪه به فڪر او افتادمــ، چنان وحشتے ڪردمــ ڪه گفتنے نيستــ.🤐🤐
به برادرمــ گفتمــ هرطور شده به او بگو نيايد.
من ابتدا فقط با نگاه، متوجه باطن افراد مےشدمــ، اما حالا...😶😶
اين شخصے ڪه مےخواست به بيمارستان بيايد مشڪلات شديد اخلاقے داشت.
او با داشتن سه فرزند، هنوز درگير ڪارهاي خلاف اخلاقے بود و باطنے بسيار آلوده داشت.
اما بدتر از آن، مشاهده ڪردم ڪه فرزندانش ڪه الان خردسال هستند، در آينده منبع فساد و آلودگے شده و از پدرشان باطنے آلودهتر خواهند داشت! 🤢🤢
علت اين مطلبــ هم مشخص بود. ازدواج اين مرد با زنش مشڪل داشت. آنها به هم حرامــ بودند و اين فرزندان، ناپاڪ به دنيا آمده بودند! من حتے علتــ اين موضوع را فهميدمــ.🤐🤐
اين مرد، قبل از ازدواج با همسرش، با خواهر همسرش رابطه نامشروع داشتــ و اين مسئله هنوز ادامه داشتــ و همين باعث اين مشڪل شده بود.
#ادامه_دارد
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
😌👌.•░از ڪسےڪه ڪتاب نمےخونه بترس
از اونےڪه فڪر میڪنه
خیلے ڪتاب خونده بیشتـــــر ヅ
.↯🌱↯. Eitaa.com/Rasad_Nama