پرسیدند:
چگونه در میان شلوغی او را پیدا کردی؟
گفت: کدام شلوغی؟!
من غیر از او کسی را ندیدم...
4_5947392771282181538.mp3
4.97M
بخوان با من
که قصهی شب فرق میکند؛
خاطرات، شبها تازه بیدار میشوند!
خاطرت،
قندِ تلخکامیِ روزهاییست که نیستی.
میدانی که حضور نداشتن در تنگنای
لحظات چه بر سر آدم میآورد؛ از زمین
و زمان جدایت میکند و به دوردستهایی
میکشاند که اگر دلت را به زنجیر هم
بکشند، رها نخواهی شد.
انگار این خاصیّتِ هجر است خوبِ من!
اصلاً، علت این امید کمسویی که کور
نخواهد شد، همان تلخیِ قهوهی قاب
عکسیست که غرقشان شدهام. از قهوه
حرف میزنم و شب، دوباره به یاد تو
غزلباران میشود! مطلوبِ من .
#فاطیماه
از خود میپرسد که تو با این سالها که گذشت چه کردی؟ بهترین سالهای عمرت را کجا خاک کردی؟ زندگی کردی یا نه؟