هرچقدر هم بخوای ولی «زمان» خیلی کمه برای جبران، امروز اگه فردا بشه دیگه از دستش دادی...
هدایت شده از حطهـ .
دختری که کنار دستش نشسته بود ، در حال گوش دادن به دیالوگِ معروف اینستاگرام بود. همان خانم با قیافه زمخت و ابروهای پر از اخم ، در حالِ تکرارِ جملهی :
- عشق ؟ کدوم عشق ؟
جمله ای که واژهی مباركِ دوست داشتن را با لحنِ تمسخر و تحقیر بی ارزش کرده بود. همین جملهی کوتاه دیالوگ برای مرور کردنِ شعر کافی بود !
زیر لب گفت که ؛
قطعاً حق با ملکالشعرای بهار است !
"خواهی که شوی باخبر از کشف و کرامات
مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ.."
ذهنـش درگیر شده بود که چطور ممکن است ، آدم ها با این همه حسِ خوب و عشق لبخند نزنند ؟ چطور ممکن است این همه عشق را در عنبیه چشم هایشان لمس نکنند ؟
ذهنی پر از سوال های ممتد. سوال هایی که در آخر ِ قرار گرفتن علامت سوال، باز هم حق با او بود!
آدمی عشق را نمیبیند ، چون صبور نیست ، نمیخواهد صبور شود. چون شجاع نیست و جربزه ندارد. آدمی که عاشق نشود حقیر است. حقیر !
@Rashtak : ِ برای 💙
رَشتاك!🇵🇸
دختری که کنار دستش نشسته بود ، در حال گوش دادن به دیالوگِ معروف اینستاگرام بود. همان خانم با قیافه ز
ولی این تقدیمی از اون طعمهای آبنباتی بود ؛)
رَشتاك!🇵🇸
-
جایی میان قلب هست که هرگز پر نمیشود.
حتی در بهترین لحظهها، جایی میان قلب
هست که هرگز پر نمیشود. ما در همانجا
انتظار میکشیم...
May 11
رَشتاك!🇵🇸
-
غرقِ رنگها شدن، یعنی تلاش برای فرار از
واقعیات تلخِ با طعمِ زهرتر از قهوه.
یعنی آمادهی سیر در رؤیای ذهن پراکندهی
آکنده از وَهم و خیال...