رَشتاك!🇵🇸
- 🤍
از سیصدو شصت و پنج روز قبل،
از تاریخی که نانوشته هم به یادخواهم آورد.
از روزهایی که نمیخواستم بارانی باشم و از
لحظاتی که هرگز از یاد نخواهم برد؛ مینویسم.
راست گفتی آقای چزاره پاوزه:
ما روزها را به یاد نمیآوریم،
لحظهها را به یاد میآوریم.
هرچه زندگی تاخت، هرچه دوام آوردنِ بین
طوفانی که مرا هر لحظه بیشتر غرق خودش
میکرد تا این منِ تازه پا به عرصه گذاشته را
مغلوب خودش کند، من، ادامه خواهم داد.
و من، همین منِ ساده، تکههای شکسته
شدهی حاصل از درد را، نه تنها دور نخواهم
انداخت بلکه خم میشوم و از روی زمین
برشان میدارم و با چاشنیِ عشق به هم
وصله میزنمشان.
من، امروز، درست هفدهمین روز از خردادِ
بهاری، برای جنگیدنِ با تو زاده شدهام؛ درد!
[ من اما نمیمیرم؛
من، ماهی میشوم... ]
#فاطیماه
پرسیدند:
فرق کریم با جواد در چیست؟
فرمودند:
از شخص کریم همینکه درخواست کنید
به شما عنایت میکند ولی «جواد» خود
به دنبال سائل میگردد تا به او عطا کند...
#امام_جواد🖤
رَشتاك!🇵🇸
- 🎊 🤍
قد و بالای علی از چشم زهرا دیدنیست
وای! وقتی میرسد دریا به دریا دیدنیست ؛)
رَشتاك!🇵🇸
-
نان را از من بگیر،
اگر میخواهی،
هوا را از من بگیر، اما
خندهات را نه.
رَشتاك!🇵🇸
-
عزیز دورِ من!
حالا که باید در نزدیکترین فاصلهی ممکن به
تو باشم تا تسکین و آرام دل بیقرارت بشوم،
فرسنگها فاصله و دوری بینمان جدایی انداخته.
مییابم که فاصله، فاصله میآورد. کوهها قد
میکشند، جادهها کِش میآیند و راه طولانیتر
میشود. انگار، گردابی مرا لحظه به لحظه
بیشتر در خودش حل میکند؛ که از تو دور و
دورتر باشم.
برای ناآرامیِ قلبِ داغدیدهات مهربان! برای
اینکه آرام بگیری، برای اینکه آرام بگیرم،
دستهایت را به من بده...
#فاطیماه