eitaa logo
رَشتاك!🇵🇸
565 دنبال‌کننده
2هزار عکس
588 ویدیو
37 فایل
- ☁️🔗 وَ ما در آرزوی زیستن تن به مردن نخواهیم داد؛ می‌نویسم که بعدترها از من بخوانی ؛) . بیرون‌پراکنیِ درونیات . https://daigo.ir/secret/6107676899
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شاپرك🇵🇸.
آنجا هنوز هم رد بوت‌های کوچکی در خاک مانده و شاپرك هایی متولد می‌شوند ... نخل‌ها شاهدند!
رَشتاك!🇵🇸
-
آقای امام حسین! ما که روحِ کذابمان همیشه لافِ یاری می‌زد اما شما بیشتر از ما نشان دادید. شما صرفاً حرف نمی‌زدید، ما صرفاً حرف بودیم. حرف‌های پوچ و توخالی؛ مفت هم نمی‌اررند. شما تنهایمان نگذاشتید، شما کنارمان بودید، مرهم زخم‌های لاعلاجمان شدید، ضُماد بر روی جراحتِ قلبمان بودید و هستید. حالا که بعد از یک سال دوری‌تان هنوز هم دیدار شما نصیبمان نشده، دلتنگی از ناحیۀ بغض گلو و زخم بر جریحۀ دلمان پافشاری می‌کند؛ داریم هرشبه جان می‌دهیم و... کلام را ختم بخیر کنیم؛ قراری چیزی؛ یا شاید رؤیتِ گنبد شما و عمو عباس...
رَشتاك!🇵🇸
سسسس بچه داره میخوابه،تلوزیون رو خواموش میکنی و نینی رو از روی پات پایین میاری و نگاهش میکنی و دست ک
خدای من! آخه یه غریبه‌ی دور از کجا انقدر قشنگ و ناز میدونه اون حس مطلوبِ کنج دلت چیه؟ :)))
-
رَشتاك!🇵🇸
-
و شب، تمام احساسِ پنهان من در شب نهفته. تمام خنده‌ها، حرف‌ها‌؛ و تمام قدم‌های آرام و بی‌دغدغه‌. من در شب به خودم می‌رسم؛ روی همان نیمکت‌های میزبان...
هدایت شده از - تقدیمی‌هامون؛
ماگ‌تون🤍؛ -—- -[ واماسناریو: از در بیمارستان که خارج شد انگار تمام انرژی‌اش تحلیل رفت و همانجا روی نیمکتی نشست، بغض داشت بغضی از جنس دلتنگی ُ حسرت، چرا باید عزیزترین فرد زندگی‌اش را در این مکان منحوس میدید؟ حس میکرد قلبش دیگر تحمل این بار را ندارد و از شدت غم درون سینه‌اش مچاله شده . سرش را در دست گرفت و بغض پر رنجش را رها کرد، درگیر افکار تلخش بود که دستی روی شانه‌اش نشست سرش را بالا اورد و به دختربچه‌ی روبه رویش خیره شد. چشم های مظلومی داشت، تابخواهد حرفی بزند دسته گلی از گل های نرگس مقابلش قرار گرفت . دختر ِکوچک با لحن شیرینی گفت: - خاله اینو بگیر و گریه نکن، مامانم میگه گل نرگس واسه اقا امام زمانه، هرکی این گل ُبگیره یعنی نگاه اقا بهِشِه . مات به دختر روبه رویش خیره ماند، دخترك گل را روی پایش گذاشت و دوید ُ از انجا دور شد . پ.ن: همین که وارد کانالت شدم عطر گل نرگس ُحس کردم، ان شاءالله توجه ویژه‌ی اقا رو داشته باشی🫂 ارسالۍ:⤸ گوشه‌ی‌آخیش‌خونه‌ ⤹  دریافتۍ:⤸ رشتاک ⤹ 
رَشتاك!🇵🇸
ماگ‌تون🤍؛ -—- -[ واماسناریو: از در بیمارستان که خارج شد انگار تمام انرژی‌اش تحلیل رفت و همانجا روی
و چقدر امشب با خوندن این متن، شب باحال و قشنگی شد :))) ممنونم از حس خوب متنت دختر🤍
-
رَشتاك!🇵🇸
-
دلم برایت تنگ شده است و وقتی که میگویم تنگ نه مثل تنگیِ پیراهن! دلتنگیِ من مانند کشتی ای است که بجای اقیانوس و دریا او را در حوض خانه انداخته‌اند… - عیسوی
تو بده دادِ دلِ من،‌ دگران بیدادند .
-
رَشتاك!🇵🇸
-
و من، با مرور خاطرات زندگی می‌کنم.
هدایت شده از شاپرك🇵🇸.
دیگر توان به دوش کشیدنِ غم‌ ها را نداشت. اما میان ازدحام جراحت‌های زندگی، از آنجا که دردها و زخم‌ها دور سرش می‌چرخیدند، فریاد کشید: من، از دست شما زخم‌ها متولد خواهم شد!!
ما کسانی را بیشتر دوست‌ می‌داریم، که زخم‌هایمان شبیه هم باشد...
رَشتاك!🇵🇸
- شیراز من ؛)
- به اتفاقِ همان شب، دوباره دلتنگم...
رَشتاك!🇵🇸
- به اتفاقِ همان شب، دوباره دلتنگم...
باید شیراز را بوسید و خیلی شیک و لاکچری از باقی‌ِ شهرها جدا گذاشت؛ لااقل برای من اینطور است، نه جنگل‌های سبز شمال و نه دریای همیشه آبیِ جنوب، هیچکدام خاکشان برای من شیراز نمی‌شود... [ شیراز، عطرِ خاکش محبوب است؛ دل می‌برد. ]
انسان همیشه احتیاج به چیزی یا کسی دارد تا از پناهش آشیانه‌های هوشیار بسازد. - علی مراد فدایی نیا
هدایت شده از د مثلِ‌دلارام .
خیالِ تقدیمی؛ سلام و درود ‌. این پیام ُ قرار بدید توی چنل های فاخرتون و لینک چنل رو - کافی برای من قرار بدید -من برای شما و چنلتون براساس وایبتون یک نامه می‌نویسم . این نامه ها موضاعت مختلفی دارند و قاعدتا زمان میبرن پس صبور باشید* ظرفیت: ۱۵ چنل . متشکرم از لطفِ شما .
53c501531d167e4312e342ec2028dd4erz2fgni4ug4hz6x.mp3
4.97M
خانوم‌ سه‌ساله؛ کلیدِ کربلای مایید شما.
هر صدایی، هر نگاهی، هر حرفی می‌توانست نهال امید را پربار و کاروان امید را به حرکت در آورد. اصلاً معتقد بودیم که ناامیدی شرک است. کسی که خدا را دارد یعنی امید دارد. - تکه‌ای از کتابِ : من زنده‌ام .
عباس معروفی یه جایی میگه: به کسی پناه برده بودم که دنیا را بر دوش داشت.
خوش به حال تو؛ که از حال خودت با خبری که دلتنگِ خود نمی‌شوی که منتطر نیستی، که هر وقت بخواهی خودت را داری . .
رَشتاك!🇵🇸
- 🤍
و خوش به حال گلایُل‌ها . .
با کدام بال می‌توان از زوالِ روزها و سوزها گريخت...