همه چیز، خاطره، گفتگوها، بوسهها، همآغوشی پیکرهای دلداده، همه چیز میگذرد ولی تماس ارواحی که یکدیگر را لمس کرده و در میان انبوه اشکال زودگذر یکدیگر را شناختهاند هرگز زدوده نمیشود...
- رومن رولان
رَشتاك!🇵🇸
-
عشق آدم را به جاهای ناشناخته میبرد،
به ایستگاههای متروک،
به خلوتِ زنگزدۀ واگنها،
به شهری که فقط آن را در خواب دیدهای؛
وقتی عاشق شدی
ادامهٔ این شعر را تو خواهی نوشت...
- رسول یونان
رَشتاك!🇵🇸
-
اینجا فقط آرامگاه فرد خُفته در خاک نیست؛
بلکه آرامگاه قلب شوریدهاحوال من است.
و تنها قرارگاه مشترکمان، همین سنگیست
که هفتهای یکبار به آن سر میزنی.
و من هربار، با یک شاخه گلایُل به استقبالت میآیم...
رَشتاك!🇵🇸
-
عزیز مهربان من!
هرگز گمان مبر حالا که دور افتادهای تو را از
یادخواهم برد.
تو را هر لحظه و هر زمان، در چهرهی عابران
پیاده میبینم؛ تک تک چشمها شبیه چشمان
تو میشوند. قدمهایی که دیگری برمیدارد
شبیه به قدمهای توست. و تو، هرگز از
خیال شوریدهی من فراموش نخواهی شد.
حالا که دوری، میخواهم نزدیکترینِ به تو
باشم. نزدیکترین عابری که میبینی.
نزدیکترین دستی که لمس میکنی و
نزدیکترین قلبی که درونت احساس میکنی.
امشب، بیشتر از هر شبی که بیدار بودهای
کنارت هستم؛ بیشتر از هر زمانی که اشک
ریختهای و نبودهام...
امشب با تمام شبها فرق میکند؛
امشب از آن توست :)
#فاطیماه
میخواهمت و این خواستن قابل تحمل نیست...
- بخشی از نامه فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان
رَشتاك!🇵🇸
-
با تو خوشبختم؛ مثل پيچكى كه به ديوار رسيده باشد، مثل پرندهاى كه از شوق پرواز بال درآورده باشد، مثل جوانهاى كه از دل برف به هواى بهار بيرون زده باشد.
با تو آنقدر خوشبختم كه دارد باران مىبارد...
- کامران رسول زاده
رَشتاك!🇵🇸
-
در سکوت شبانه، سکوت مطلق شبانه، وقتی که حواس انسان آرام گرفته است، روحی جاودان به زبانی بینام با انسان از چیزهایی از اندیشههایی سخن می گوید که میفهمی ولی نمیتوانی وصف کنی.
- تنهایی پر هیاهو؛ بهومیل هرابال