📚 داستان پسری به نام شیعه 📚
#قسمت ۱۹
🚥 درب خانه قدیمی خودمان را زدم
🚥 آقایی بیرون آمد .
🚥 از او خواهش کردم تا اجازه دهد
🚥 قبر مادرم را زیارت کنم .
🚥 از من پرسید :
🌷 تو آقا جواد هستی ؟!!
🌷 اینجا زندگی می کردید ؟!
🚥 گفتم : بله
🚥 خیلی نگران شدم
🚥 که نکند بخواهد بلایی سر ما بیاورد
🚥 یا به ماموران اطلاع بدهد .
🚥 اما ناگهان ،
🚥 دیدم لبخند بر لبش جاری شد
🚥 و با مهربانی ، مرا به داخل دعوت نمود .
🚥 من و محافظم ، وارد خانه شدیم .
🚥 خانه ، از بیرون ، معمولی بود .
🚥 اما از داخل ، خیلی زیبا شده بود
🚥 انگار مثل حرم امامزاده ، درست شده بود
🚥 به طرف اتاق رفتم .
🚥 برای قبر مادرم ،
🚥 ضریح زیبایی درست شده بود .
🚥 با تعجب ، به آقا نگاه کردم .
🚥 گفتم اینجا چه خبر شده ؟!
🚥 او هم با لبخند و مهربانی گفت :
🌷 بعد از اینکه شما از اینجا رفتید
🌷 دولت این خانه را آتش زد .
🌷 شیعیان ، به جمال دوست پدرت گفتند
🌷 که این خانه را ، از دولت بگیرد
🌷 حتی اگر بفروشند ، مشکلی نیست .
🌷 بنده خدا ، خیلی تلاش کرد
🌷 تا توانست اینجا را تحویل بگیرد .
🌷 خودش و خانواده اش نیز ،
🌷 در اینجا ساکن شدند .
🌷 تا چند سال ،
🌷 نگاه مردم به آن خانه ، نگاه بدی بود .
🌷 اما شیعیان ، به جمال پول می دادند
🌷 تا در آن خانه ، غذا درست کند
🌷 و بین همسایه پخش نماید
🌷 در مناسبت های مختلف ، دم در آن خانه ،
🌷 شربت و شیرینی پخش می کرد .
🌷 تا اینکه بعد از چند سال ،
🌷 همه چیز عادی شد .
🌷 شیعیان ، مخفیانه ، این خانه را درست کردند
🌷 و هر روز ، یک عده از آنان ،
🌷 برای زیارت قبر مادرت می آیند .
🌷 آنها اعتقاد دارند که مادر شما ،
🌷 نظر کرده حضرت زهراست .
🚥 از شنیدن این ماجرا ، خیلی خوشحال شدم .
🚥 کنار قبر مادرم نشستم و گریه کردم .
🚥 به یاد آن همه بلایی که دیده بودم
🚥 مثل زنان اشک می ریختم .
🚥 و خدا را شکر کردم
🚥 که مادرم دیگر تنها نیست .
🚥 همه آن روز را ، در کنار مادرم ماندم .
🚥 از شدت خستگی ، کنار قبرش خوابم برد .
💥 ادامه دارد ...
✍ نویسنده : حامد طرفی
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
✅چهار نون راهگشا:
1️⃣یک: نبین
۱- عیب مردم را نبین
۲- مسائل جزئی در زندگی خانوادگی را نبین
۳- کارهای خوب خودت را که برای دیگران انجام می دهی نبین
۴- گاهی باید وانمود کنی که ندیدی (اصل تغافل)
2️⃣دو: نگو
۱- هرچه شنیدی نگو
۲- به کسی که حرفت در او تاثیرندارد نگو
۳- سخنی که دلی بیازارد نگو
۴- هر سخن راستی را هرجا نگو
۵- هر خیری که در حق دیگران کردی نگو
۶- راز را نگو حتی به نزدیکترین افراد
3️⃣سه: نشنو
۱- هر سخنی ارزش شنیدن ندارد
۲- وقتی دو نفر آهسته سخن می گویند سعی کن نشنوی
۳- غیبت را نشنو
۴- گاهی وانمود کن که نشنیدی (اصل تغافل)
4️⃣چهار: نپرس
۱- آنچه را که به تو مربوط نیست نپرس
۲- آنچه که شخص از گفتنش شرم دارد نپرس
۳- آنچه باعث آزار شخص می شود نپرس
۴- آن پرسشی که در آن فایده ای نیست نپرس
۵- آنچه که موجب اختلاف و نزاع می شود نپرس
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 از اینستاگرام فاصله بگیرید، همه چیز رو متلاشی میکنه…
من در خانهام اینستاگرام را حرام اعلام کردهام…
استاد عزیزی 🎙
#تربیت_فرزند
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
قسمت هفدهم
#خاطرات_تلخ که با حضور خدا شیرین می شود
خونه دختر خاله ام دوبار اقای جعفری از بیمارستان اومد شستش و دوبار
برادرشوهرم اومد شست ،ديدم خيلي اذيت ميشه و کاری هست که باید خودم انجام بدم
و سختیش رو خودم تحمل کنم
از چند جهت اذيت ميشد
هم اتلاف وقتش جهت اومدن و رفتن ،چون نزديك نبود ،هم از جهت زحمت ،هم از جهت اينكه لباسش رو در نمياورد و گرمش میشد و خیس عرق می شد
هم از جهت ديدن زخم و سوختگيها علیرضا
و مهمتر از همه تحمل گريه هاي عليرضا و شكنجه او
به همسرم گفتم از فردا خودم ميشورمش ، احتمالا در شستن گوشش هم مشكلي بوده چون قطعاً نمي گذاشت دست بزنند و اينكه بخواد درست بشوره و خوب عفونتها رو پاك كنه و علیرضا بی تابی می کرده و عموش اذيت مي شده
و من ياد زن داداش جاريم افتادم كه بنده خدا زحمت مي كشيد و وقت مي گذاشت و من به دليل شدت درد موقع شستن ازش بدم اومده بود
و تازه خجالت مي كشيدم نزارم بشوره و گرنه نمي گذاشتم
فرداش علیرضا رو برديم يك دكتري در نارمك به اسم يوسفي
گفته بود بشوريد و دستاش رو بكنيد تو كيسه و صورتش و پاش رو اصلا پانسمان نكنيد
برديم توي راه توي ماشين افتاب تأبيده بود ، يه كم پشتش سوخته بود ،يه كم نزديك آرنج كه تو كيسه نبود نور خورد و سريع گوشت اضافه اورد
و همينطور صورتش اطراف سوختگي كه به جاي سالم وصل بود گوشت اضافه اورد
اينم جز صحنه هاي بدي بود كه از خاطرم نميره ،بلاخره رفتيم
دكتر براش كشت ميكروب سوختگيهاش رو نوشت تا ببينه چه انتي بيوتيكي مناسبه ؟
اخه اين مدت مرتب انتي بيوتيك مصرف مي كرد و موهاي سرش داشت ميريخت مرتب بالشش از مو پر مي شد و موقع معاينه يك دفعه گوش عليرضا رو با قيچي يه چاك داد در جهت بالاي گوشش و عليرضا فرار كرد گريه مي كرد و داد ميزد صدام صدام ... و فرار کرد و من دنبالش دويدم و اومديم بيرون ،گوشي كه از شدت درد انگشت نمي شد بهش بزاري
موقع شستن اجازه نمی داد بهش دست بزنند بدون بيهوشي قيچي كرد ،حدود یک چند میلیمتر
خدا خيرش بده باعث شد عفونتها سوراخي براي خروج مستقيم پيدا كنند
و من هر روز موقع تعويض پانسمان اين گوش رو چند دقيقه فشار مي دادم تا كم كم عفونت بيشتري خارج بشه عفونت ها رو پاک می کردم و دوباره سه بار هی فشار میدادم و يك مقداری هم عفونتها ،خودش كم كم روي پانسمان مي اومد
و او غش و ضعف مي كرد و گريه مي كرد تو بغلم
و اين روزها سخت ترين روزهاي عمرم بود
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
⁉️چرا خانما از شنیدن دوستت دارم سیر نمیشن و آقایون فکر میکنن این جمله قطعا باید تکراری بشه و دوست داشتن رو باید عملی نشون بدن؟
💠 این به تفاوت اعصاب و سیستم عصبی خانما و آقایون برمیگرده!
💠 خانما مسیر عصبی از هر لحظهای رو تازه نگه میدارن به شکلی که با یادآوریش انگار تازه اتفاق افتاده اما مردان اون مسیر رو تقویت نمیکنن و حتی فراموش میکنن نسبت به خانما مگه در موارد مهم که مسیر عصبی ببینه زندگی مرد به خاطرش عوض شده!
💠 اما خانما حتی کوچیکترین اتفاق غیر مهم هم براش مسیر عصبی محکم میسازن برای همین وسط خندههاتون با یه خانم، اون خانم بهم میریزه چون یهو سیستم عصبی یادآوری میکنه این قبلا سر فلان شرایط منو اذیت کرد و انگار اون شرایط به همون تازگی براش تکرار میشه و آزار دهندس!
💠 تنها خط دفاعی مرد در برابر این یورش عصبی گفتن «دوست دارم» هست وگرنه هیچ قدرتی نمیتونه زن رو در اون حالت خلع سلاح کنه!
حتی اگه تماما تلاش عملیتونو نشون بدید.
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
روانشناسی قلب 42.mp3
8.94M
#فایل_صوتی_روانشناسی_قلب 42
🎧آنچه خواهید شنید؛
❣️يه موقع هايي...
قلب... آتیش می گیره!
🔻یکی از این موقع ها...
زمان بگو مگو با دیگرانه!
که آتیشش، براحتی خاموش نميشه.
#استاد_شجاعی
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
#خاطرات_تلخ که با حضور خدا شیرین می شود
قسمت هجدهم
مدتی که علیرضا بیمارستان بود دوبار به من زنگ زد
يكبار گفت پروفسور رفيعي پور داره تلويزيون صحبت مي كنه همونی دوست داري صحبتهاش رو گفتم خبر بدم ببيني
اخه براي دستشويي رفتن بايد مي رفتند از اتاق بيرون تو سالن بیمارستان تلويزيون هم بود
پرفسور رفیعی پور رشته اش جامعه شناسی هست اون زمان چندین سال هفته ای یکبار تو تلویزیون برنامه داشت
صحبتهای جالب و متفاوت و بی نظیری داشت و من پیگیر صحبتهاش بودم
ایرادهای جامعه رو مطرح می کرد و راه حل می داد ایرادهایی که انحراف محسوب میشه و کسی بهش توجه نداره
يكبار هم زنگ زد گفت مامان من در هيت براي خوندن زيارت عاشورا كارتي روش زيارت عاشورا نوشته بود (كارت كوچولو اندازه ي كارت عابريانك )
برداشتم خوندم اشتباهي گذاشتم توي جيبم
حواست باشه حق الناسه
ميخواستم رفتم هيت ببرم كه .....
وقتي بيمارستان بود وقتي اينهمه عذابش رو مي ديدم راضي به عذابش نبودم وگفتم راضيم اينم بميره انقدر درد نكشه
برادرشوهرم گفت این حرف خوبی نیست
عليرضا مي گفت چرا ديدن صادق نمي ريد گفتم مي ريم
گفت اخه گناه داره
گفتم مي ريم
بيهوشه
متوجه نمي شه
یکی دوبار در این مورد صحبت کرد
ما با لباس مشکی نمی رفتیم
تا علیرضا متوجه نشه
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚
#قسمت ۲۰
🚥 قبل از نماز صبح بیدار شدم .
🚥 نماز شب و قرآن خواندم .
🚥 تا اذان گفت .
🚥 نماز صبح و دعای عهد خواندم .
🚥 یادم آمد که امروز جمعه است .
🚥 ششم ذیالحجه سال ۱۴۰۷
🚥 مصادف با نهم مرداد ۱۳۶۶ شمسی
🚥 قرار بود مثل هر سال ،
🚥 در مراسم برائت از مشرکین شرکت کنم
🚥 بعد از خواندن دعای ندبه کنار قبر مادرم ،
🚥 به سمت نماز جمعه رفتم .
🚥 ناگهان صحنه های مشکوکی دیدم .
🚥 متوجه شدم که پلیس عربستان سعودی ،
🚥 به گونه ای مشکوک ،
🚥 در خیابانهای منتهی به محل راهپیمایی ،
🚥 صف آرایی کرده اند .
🚥 دلم می خواست باور کنم
🚥 که برای تامین امنیت مردم آمده بودند
🚥 ولی امنیت و سلامتی مردم ،
🚥 برای آنان ، اصلا مهم نبود .
🚥 به خاطر همین ؛
🚥 هیچ احساس خوبی نداشتم
🚥 از آن طرف ، بهداری های مکه از دیروز ،
🚥 بیماران ایرانی را پذیرش نمی کردند
🚥 همراهانم خیلی اصرار داشتند
🚥 که در این مراسم شرکت نکنم .
🚥 ولی من به خاطر امام خمینی رفتم
🚥 اگر قرار است ، بلایی سر مردم بیاید
🚥 پس من نباید تافته جدا بافته باشم .
🚥 راهپیمایی ساعت ۳۰ : ۱۶ شروع شد .
🚥 زائران ایرانی و خارجی ،
🚥 با پلاکاردهای مرگ بر آمریکا ،
🚥 مرگ بر انگلیس و مرگ بر اسرائیل ،
🚥 به سمت محل معین حرکت میکردند
🚥 و آرام شعار میدادند .
🚥 نماینده امام خمینی ، سخنرانی کرد
🚥 بعد از آن ، تقریبا ساعت ۴۰ : ۱۸ ،
🚥 پایان مراسم اعلام شد
🚥 و خدا را شکر کردم که هیچ اتفاقی نیفتاد
🚥 زائران ، به آرامی ،
🚥 برای مراجعه به محل استقرار خود ،
🚥 به سوی سه راهی شعب ابوطالب ،
🚥 در حال حرکت بودند
🚥 که ناگهان نیروهای پلیس سعودی ،
🚥 بی مقدمه و وحشیانه ،
🚥 باطوم به دست ، از جلو و عقب ،
🚥 به مردم حمله کردند .
🚥 یک عده ای مسلح نیز ،
🚥 از پشت بام ، به ما شلیک می کردند .
🚥 از ساختمانهای اطراف هم ،
🚥 سنگ و آجر و شیشه ،
🚥 به سمت ما پرتاب می شد .
🚥 کمی بعد ، با گازهای سمی و خفه کننده
🚥 و با شلیک رگبار ،
🚥 زائران را ، مورد هدف قرار دادند .
🚥 صحنه خیلی وحشتناکی بود
🚥 مرا یاد آن روزی انداخت
🚥 که وسط خیابان ، مادرم را آنقدر زدند
🚥 که بچهی درون شکمش ، سقط شد
🚥 اما اینجا خیلی بدتر بود .
🚥 اینجا ، اوج غربت و مظلومیت بود .
💥 ادامه دارد ...
✍ نویسنده : حامد طرفی
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راز خوشحالی
چه کسانی سلامت روان دارند؟
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چله برای ملاقات امام زمان بوده
امام زمان گفتند چله نیازی نیست
اینگونه باشید ما خودمون به دیدنتون میاییم
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️راهکار های کنترل خشم و پرخاشگری
#دکتررفیعی
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 نخواهید که آخرین روز شما، اولین روز حجاب تان باشد...
جمله ای که باعث محجبه شدن یک خانم شد
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
⁉️ تفاوت صحبت كردن با دختر بچه ها و پسر بچه ها:
🔹وقتی با پسرتان صحبت میکنید، جملات واضح، منطقی و به دور از هر توضیح اضافی و حاشیه را انتخاب کنید، چون پسرها از توضيحات اضافی و مكالمات طولانی كلافه شده و شروع به #لجبازی ميكنند.
🔸اما وقتي با دخترتان صحبت ميكنيد بيشتر با كلمات #بازی كنيد و مكالمه تان را طولاني تر كنيد و از مثالهای زيادی استفاده كنيد و صحبتهايتان را با بازيهای دخترانه همراه كنيد #دختر بچهها با صحبتهای طولانی شاد و سرگرم ميشوند.
⬅️ به همين دليل است كه در طول تاريخ ثابت شده كه خانومها بيشتر از آقايان صحبت ميكنند.
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️مادر بزرگم فراموشی گرفته بود از کهولت سن
به او گفتم اسم ائمه را بیاد داری؟ گفت...
تا آخر گوش کن خیلی زیباست
____🍃🌸🍃__
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
27.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوش اخلاق باشیم
#استاد_شجاعی
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لخت شدن آزادی نیست، با لخت شدن مدرن نمیشوی
لختی را عادی سازی نکنید
زن، قلب یک جامعه سالم است، زن که بیمار شود جامعه بیمار میشود
خانم سودا ترکوسو _ نویسنده و خبرنگار
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
خیلی زیباست 🌸🍃👇
محله ما یک رفتگر دارد، صبح که با ماشین از درب خانه خارج می شوم سلامی گرم می کند و من هم از ماشین پیاده می شوم و دستی محترمانه به او می دهم، حال و احوال را می پرسد و مشغول کارش می شود.
همسایه طبقه زیرین ما نیز دکتر جراح است، گاهی اوقات که درون آسانسور می بینمش سلامی می کنم و او فقط سرش را تکان می دهد و درب آسانسور باز نشده برای بیرون رفتن خیز می کند.
به شخصه اگر روزی برای زنده ماندن نیازمند این دکتر شوم،
جارو زدن سنگ قبرم به دست آن رفتگر، بشدت لذت بخش تر از طبابت آن دکتر برای ادامه حیاتم است...
تحصیلات مطلقا هیچ ربطی به شعور افراد ندارد!!
خدایا پول و پستی که مرا شبیه آن دکتر جراح کند نمیخواهم
شما هم مراقب باشید شبیه دکتر نشوید!!!!
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
﷽🕊♥️ 🕊﷽
مردی تخم عقابی پیدا کرد و آن را در
لانه مرغی گذاشت، عقاب با بقیه جوجهها
از تخم بیرون آمد و با آنها بزرگ شد
در تمام زندگیاش او همان کارهایی را
انجام داد که مرغها میکردند
برای پیدا کردن کرمها و حشرات زمین را
میکند و قدقد میکرد و گاهی با دست و پا
زدن بسیار کمی در هوا پرواز میکرد
سالها گذشت و عقاب خیلی پیر شد
روزی پرنده باعظمتی را بالای سرش بر
فراز آسمان ابری دید او با شکوه تمام
با یک حرکت جزئی بالهای طلائیاش
برخلاف جریان شدید باد پرواز میکرد
عقاب پیر بهت زده نگاهش کرد و پرسید:
این کیست؟ همسایهاش پاسخ داد:
این یک عقاب است سلطان پرندگان
او متعلق به آسمان است و ما زمینی هستیم
عقاب مثل یک مرغ زندگی کرد
و مثل یک مرغ مرد
زیرا فکر میکرد یک مرغ است
این ما هستیم که زندگی خودمان را
میسازیم، نگذارید محیط اطرف
شما را دچار تغییرات اساسی کند
وقتی باران میبارد همه پرندگان به سوی
پناهگاه پرواز میکنند بجز عقاب
كه برای دور شدن از باران در بالای ابرها
به پرواز درمیآید
مشكلات برای همه وجود دارد
اما طرز برخورد با آن است ﻛﻪ باعث
تفاوت میگردد
نیازی نیست مثل دیگران عمل کنی
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ چجوری میشه محتاج محبت کسی نبود؟
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند، رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
رابطه عاشقانه با اهل بیت.mp3
9.14M
#پادکست_روز
#استاد_شجاعی | #استاد_انصاریان
❌ فقط یک گروه کامروا از این دنیا میرن و بقیه تمام ناکام از دنیا میرن
این گروه چه ویژگی دارند ؟
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
💎الماس حاصل فشارهای سخت است
💎اگر در خود لیاقت الماس شدن می بینی
👈 از فشارهای سخت نترسیم
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌از اینستاگرام فاصله بگیرید، همه چیز رو متلاشی میکنه…
🎙#استاد_عزیزی
#صیانت_از_فضای_مجازی
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انقدر خودتو اذیت نکن
هیچکس بدون هیچ چیز نیست
هیچکس هم صاحب همهچیز نیست
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚
#قسمت ۲۱
🚥 از گاز آشک آور ، گازهای سمی ، گاز اعصاب ،
🚥 گاز خفه کننده ، تفنگهای دوربین دار ،
🚥 گلولههای ساچمهای و انفجاری ، مسلسل ،
🚥 انواع سلاحهای سبک دستی ،
🚥 نارنجک دستی ، بمبهای آتش زا و...
🚥 استفاده کردند تا رودی از خون جاری کنند .
🚥 منازل سعودی اطراف آن منطقه ،
🚥 حاضر نشدند به ما کمک کند
🚥 مردم ، در می زدند و کمک می خواستند
🚥 اما آنان با سنگدلی ، فقط تماشا می کردند .
🚥 جنازه ها ، پشت درهای خانه ها ،
🚥 تلمبار شده بود .
🚥 ناگهان فلسطینی ها ، لبنانی ها و سوری ها ،
🚥 درهای خانه خود را ، به روی ما باز کردند
🚥 عده ای موفق شدند
🚥 خود را داخل خانه های آنها بیاندازند .
🚥 اما بقیه در آن ازدحام ،
🚥 به هم گره خورده و خفه شدند
🚥 هیچ راه فراری نداشتند
🚥 من هم توسط محافظینم نجات پیدا کردم
🚥 و مرا در خانه یک فلسطینی پناه دادند
🚥 با چشمانی اشکبار ، از پشت پنجره ،
🚥 به حجاج مظلومی که غرق خون بودند ،
🚥 نگاه می کردم
🚥 نامردان ، نه به زنان رحم می کردند
🚥 نه به کودکان و نه به پیران ...
🚥 بر سر حجاج بی گناه ،
🚥 قطعات بزرگ و کوچک شیشه می ریختند
🚥 شیشه ها نیز روی سرشان می شکست
🚥 و در بدن و پای حجاج فرو می رفت
🚥 بعد از آن ،
🚥 آب جوش و داغ ، بر سرشان ریختند
🚥 سپس قطعات بزرگ یخ ،
🚥 و شن و ماسه و قطعات بزرگ سنگ ،
🚥 بطری و تکه های سیمانی ،
🚥 از ساختمانهای مرتفع اطراف ،
🚥 بر سر و شانه و پشت مردم بی گناه ،
🚥 پرتاب می کردند .
🚥 و مردم یکی یکی ، شهید می شدند .
🚥 دیگر طاقت نیاوردم
🚥 چشمم پر از اشک شده بود
🚥 خواستم به کمک مردم بروم
🚥 ولی محافظینم نگذاشتند
🚥 ناگهان دیدم با چماق و باطوم الکتریکی ،
🚥 و با میلههای آهنی و چوبهای میخ دار ،
🚥 به جان حجاج افتادند .
🚥 صدای جیغ و فریادشان ، تا عرش خدا رسید
🚥 من نیز نشستم
🚥 و زار و زار ، بر مظلومیت شیعه گریه کردم .
🚥 با اذان مغرب ، اوضاع آرام شد .
🚥 بعد از نماز مغرب و عشا
🚥 برای شهدای برائت از مشرکین ،
🚥 روضه خواندیم و گریه کردیم .
🚥 هوا مهتابی بود
🚥 و کوچه پر از جنازه و خون بود
🚥 شیعیان ، بیرون آمدند
🚥 و با کمک هم ، جنازه ها را جمع کردیم
🚥 چند نفر از سفارت ایران آمدند
🚥 و پیگیری این اتفاق شدند .
🚥 که ناگهان یادم آمد ، مناظره دارم
🚥 به سرعت خودم را به مسجد الحرام رساندم
🚥 به خدا توکل کردم
🚥 و به سمت مناظره ، راه افتادم .
🚥 جمعیت انبوهی دم در منتظر من بودند .
🚥 صدای مردم را می شنیدم که می گفتند :
🗣 شیعه آمد ، شیعه آمد
💥 ادامه دارد ...
✍ نویسنده : حامد طرف
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
قسمت ۱۹
#خاطرات_تلخ که با حضور خدا شیرین می شود
یا خاطرات بسیار تلخ که با حضور خدا قابل تحمل میشود
هر روز حمام مي بردم و پمادها و پوستهای مرده و خونها رو مي شستم و بتادين ميزدم
گاز استیریل روي دست و پاش مي کشیدم البته نه آهسته و صورتش رو پانسمان مي كردم و از همه بدتر گوشش رو باید فشار میداد تا چرکها از سوراخی که دکتر قيچي کرده بود خارج بشه
من متوجه شدم دختر خاله م اينا موقع شستن عليرضا به خاطر آه و ناله و گريه علیرضا ميرن تو كوچه تا صدای اخ و اوخ و گریه زاری علیرضا رو متوجه نشن
یه روز اونها تلويزيون روشن كرده بودند فيلم اتيش سوزي بود
نمي دونم مثل اينكه تانك بود
اصلا مهم نبود چي بود اتش سوزي بود عليرضا رو ياد تصادف انداخته بود
البته منم ياد تصادف افتادم حرفي نزدم به روي خودم نياوردم
گفتم مثلا بگم خاموش كنيد بدتره شايد يادش نباشه
يا نخواد به روي خودش بياره
اما يك دفعه يه چيزي رو بهانه كرد و شروع كرد به گريه كردن
اصلا اهل گريه كردن نبود
از بچكي سال يكبار شايد گريه مي كرد
گريه بچه سوخته ي برادر مرده سخته ، گريه پسر ده یازده ساله ای که اهل گریه نباشه و همیشه خندون باشه سخته
البته علیرضا هنوز نمي دونست مرده
اما مي دونست كه برادرش خيلي بيشتر توي اتيش بوده و اگر هم باشه وضع خيلي بدي داره
حرفي نزد كه به چي فكر مي كنه اما اون صحنه براش تداعي شده بود شایدم حدس میزده که فوت کرده ، من هنوزم ازش نپرسیدم که می دونستی فوت کرده یا نه
يه روز مادرشوهر دختر خاله ام اونجا بود ديد كه شستم چقدر گريه كرد
فرداش كه من رفته بودم بشورم متوسل به حضرت زهرا س شده بود و علیرضا ديگه خيلي بي قراري نكرد
نمي دونم دعا كرد
نماز خوند ذكر گفت
نمي دونم ولي اوضاع از اون رو كمي بهتر شد
البته درد و گريه بود اما شدتش خیلی کمتر شده بود
در اين دوهفته که خونه ی دختر خاله ام بودیم نزديكان خودم و همسرم مي اومدند ديدن عليرضا و به ما سر ميزدند
يه روز خواهر زادم با همسرش اومد
گفت دستاش رو انگشتاش تا ميشه ؟
اومد و انگشتاش رو هي تا كرد حالت فيزيوتراپي اخه تو بيمارستان بود براش فيزيوتراپ مي اومد
همون كه روز اول در اولين ديدار به من گفته بود پسرت اين يكي هم معلوم نيست زنده بمونه !
تو بيمارستان يه دفعه اون مرد اومد عليرضا گفت مامان بزنش مامان بزنش نياد
چون مي خواست انگشتهاش تا كنه تا حين خوب شدن پوست جا براي تا شدن داشته باشه وگرنه انگشتها تا نمي تونه بشه
حالا عليرضايي كه براي شستن نَفَر اول داوطلب مي شد تا زودتر شرش كم بشه و خيالش راحت بشه
، با اون همه درد و سوزش که تازه بعد از شستن بتادین میزدند که یک سری هم برای اون می سوخت و سرم نمکی روی زخمها مي ریختند
درد فیزیو تراپی آنقدر زیاد بود که مثل بچه ی دو سه ساله می گفت برو بزنش نیاد
برو بزنش نیاد
دیگه بریده بود دیگه خسته شده بود گفتم کاری که لازمه انجام میده اما گویا بی رحمانه انجام می داده و خیلی اذیت می شده
صحبت داماد خواهرم بود همان شوهر خواهر زاده ام که یاد این مرد افتادم
داماد خواهرم انگشتهاش رو کم کم تا می کرد
من چون دقیقاً نمي دونستم چقدر بايد تا كنم دلم نمي اومد از طرفي زورم نميرسيد و از طرفي با من رودبايستي نداشت و نمي گذاشت چون خيلي دردش مي اومد نمي دونم چرا؟
صرفا براي كش اومدن پوستش نبود چون بعدها براي دهانش هم بردم فيزيوتراپي و يك چيز گنده شبيه دندون مصنوعي پلاستيكي مي كرد توي دهنش تا دهنش كش بياد
انگار دست بندازي دو طرف دهن و به سمت لپها بكشي اما اونجا خيلي اذيت نمي شد كه بگه بزنش نياد
يواشكي گفتيم داماد خواهرم
يكي دوبار ديگه هم اومد چون مرد شوخ و شاد و ارومي بود علیرضا روش نمي شد اصلا اعتراض بكنه
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee