قسمت ۳۱
#خاطرات_تلخ که با حضور خدا قابل تحمل شده بودند
دكتري بود به اسم محسني در كلينيكي خيابون شيخ بهائي تهران، او ورقه هايي مثل ژله ي بي رنگ متراكم مانند سيليكون براي از بين بردن گوشتهاي اضافه براي عليرضا نوشته بود رفتيم داروخانه ي هلال احمر سفارش داديم برامون آوردن مي گذاشتيم توي دستكش و اون ماسك صورتش خيلي تاثير داشت و البته دردسر هم داشت چون مدام بايد روش مي بود و عليرضا به اين سادگي نمي گذاشت،دوست همسرم هم از خارج پمادي آورده بود كه اگر روزي چندين بار مثلا٤-٥ بار مي ماليدي و پنج شش دقيقه ماساژ مي دادي كم كم طي ماهها گوشتهاي اضافه كم ميشد البته چرب نبود و موقع ماساژ روي پوست راحت و روان دست حركت نمي كرد و پوست ميسوخت و رَوَند كندي داشت و بايد ماهها مي ماليدي عليرضا علاقمند نبود من براش مي ماليدم يكي دوتا پماد كم كم استفاده شد و وقتي بزرگتر شد ديگه نذاشت براش بمالم ،دوستم گفت در كتاب أبوعلي سينا نوشته براي گوشت اضافه رب انار ترش خوبه
اينكه بمالي بشوري نبود بايد مي گذاشتي روش بمونه روي دست و صورتش بمالي يا بخوابه يا ببندي اينم يكي دوبار گذاشت براش بمالم جروي دستش و دردسرش زياد بود و كثيف كاري داشت
كسي بهمون روغن كوسه ي ماهي رو معرفي كرد كه مي ماليديم ماساژ مي داديم و ماسك رو مي كشيد روي صورتش و دستكشها رو دست مي كرد و مي دوختم اين چرب بود ماساژش آزار دهنده نبود كثيف كاري هم نداشت اما بوي بدي مي داد بوي ماهي فروشي بوي ماهي مونده
كه همون دختر خاله م كه اول دوهفته خونه شون بوديم گفت چه بوي ميده مثل اينكه دوستهاي مدرسه ش هم گفته بودند فكر كردم روي روابطش اثر ميزاره و ترد ميشه كم كم ازش فاصله مي گيرند و تنها ميشه البته پسرم خيلي اوقات تنها بود چون آسم داشت و از اواخر آبان تا اخر فروردين كه هوا سرد بود زنگ تفريحها حياط نمي رفت چون هواي سرد نبايد توي ريه اش مي رفت البته مامور راهروش كرده بودند وقتي رفتيم هلال احمر اونجا مادري بود كه دخترش رو اورده بود او هم سوخته بود و جاش گوشت اضافه اورده بود
گفت دكتر براش چسبي داده كه روي جاي سوختگي مي چسبوني و شش ماه كنده نميشه و روش هست حتي وقتي حمام كني
به عليرضا چندين بار گفتم هر چند ماه يكبار باز مي گفتم اقلا مي شد روي دستاش بزني
اما عليرضا مي گفت نه
موقعی که تصادف کردیم علیرضا ۱۱ سالش بود قبلش هم دوبار در بیمارستان بستری شده بود
دوتا ده روز ،یکبار برای آسم یکبار برای منتژیت ،٤ سالش بود خيلي سرما ميخورد و مريض مي شد
بيمارستان كودكان با بانك سپه قرار داد داشت براي همين اصولا مي برديم درمانگاه بيمارستان كودكان خیابان طالقاني
اونجا خانم دكتري بود عليرضا رو معاينه كرد مشكوك شد گفت نافت رو نگاه كن به سختي نگاه كرد گفت نمي تونم و گردنش درد اومد آزمايش نوشت و گفت ممكنه مننژيت باشه عفونت گلوش و سينوسها زده به مغزش ديگه سريع برديم بيمارستان كودكان مفید، نمي دونم چرا شايد چون اين بيمارستان كودكان نظرمون بودخیلی پولکی هستند و الكي بستري مي كنندوصادق رو يكبار الكي ميخواستند بستري كنند كه يواشكي در رفتيم می خواستند آب نخاع کمرش رو بگیرند
دلش درد می کرد آزمایش خون دادند خلاصه اومدیم خونه و بهتر شد شايد براي همين برديم مفيد اونجا دولتي بود و ميخواستند به دانشجوها چيز ياد بدهند گفتند سريع بايد آب نخاعش رو بگيريم و آزمايش کنیم ،خُب اگر مننژيت بوده درمان مي كردند چرا اب نخاع كمرش رو گرفتند مي دونيد چطوري اب نخاع رو گرفتند؟نبايد اجازه مي داديم،اگه تنها بودم اجازه نمي دادم اسم مننژيت اومدم ترسيدم خيليها با بيماري مننژيت مردند ، با آمپولي بزرگ كه سوزنش به كلفتي ميخ بود فرو كردند در مهره ي كمرش،تو راه كه داشتيم مي رفتيم بيمارستان ناهارنخورده بوديم بعد از بستري بچه همسرم رفت دوتا ساندويج گرفت كه من اصلا نتونستم بخورم عليرضا موقع بستري شدن ٢٣ كيلو بود در بيمارستان به ١٦ كيلو رسيد كمرش شديداً درد ميكرد و مدتي دولا دولا راه مي رفت ده روز در بيمارستان بود و سرم تو دستش كه مرتب بهش انتي بيوتيك تزريق مي كردنداما نبايد اجازه ميداديم اب نخاعش رو بگيرند تا ماهها از كمر درد نمي تونست سر سفره غذا بخوره و غذاش رو مي گذاشت توي سيني و ميرفت به پشتي تكيه مي داد تا غذا بخوره بايد مي گفتيم بنا رو بزاريد بر اينكه مننژيت هست و درمان كنيد اينكه با ميخ تو كمرش بزنند اينكه بچه دولا دولا راه بره اينكه تو يك هفته وزنش هفت كيلو كم بشه و بشه ١٦ كيلو لازم نبود
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
روانشناسی
📚 داستان پسری به نام شیعه #قسمت ۳۴ 🌹 محمد گفت : 🌹 او بوده که به حکومت ، 🌹 گزا
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚
#قسمت ۳۵
🚥 محمد در حال صحبت کردن بود
🚥 که ناگهان صدای انفجار آمد .
🚥 یکی از دوستان ، وحشت زده آمد و گفت :
🌹 همه فرار کنید .
🇮🇷 گفتم : چی شده ؟!
🌹 گفت : مامورین حکومتی و آلمانی ها ،
🌹 به ما حمله کردند .
🚥 من و محمد را ، از در پشتی ، فراری دادند .
🚥 و با سرعت ،
🚥 به طرف سفارت ایران حرکت کردیم .
🚥 و با اولین پرواز ، به ایران برگشتیم .
🚥 تصمیم گرفتم به جای اینکه ،
🚥 خودم تنها به مناظره ادامه دهم
🚥 که معلوم نیست زنده می مانم یا نه
🚥 حداقل ده نفر را به شاگردی بگیرم
🚥 و آنها را در فن مناظره ، قوی کنم
🚥 که اگر بلایی سر من آمد
🚥 لااقل یک نفری باشد تا راه مرا ادامه بدهد
🚥 در اولین فرصت ،
🚥 مدرسه فرق و مذاهب تاسیس کردم
🚥 و در طول دو سال ،
🚥 بیست شاگرد برای مناظره با انواع مذاهب ،
🚥 تربیت کردم .
🚥 که از میان آنها ، سه نفر قوی تر بودند .
🚥 آن سه را به قم فرستادم
🚥 تا اطلاعات خود را افزایش دهند .
🚥 چند روز دیگر ، عروسی خواهرم هست
🚥 هیچ وقت ، به اندازه امروز ،
🚥 خوشحال و خندان نبودم .
🚥 خوشحالم از اینکه ، به قولم عمل کردم
🚥 و مراقب آبجی بودم .
🚥 پدر ، به شهر رفته بود تا وسایل بخرد
🚥 رفتم به اتاق خواهرم ، سر بزنم .
🚥 دیدم دارد گریه می کند .
🚥 کنارش نشستم
🚥 گفتم چی شده عزیزم ؟!!
🚥 ناگهان بغلم کرد و زار زار گریه کرد
🚥 و با گریه گفت : دلم برای مامان تنگ شده
🚥 هر عروسی دوست داره ، مادرش کنارش باشه
🚥 ولی من کسی رو ندارم
🚥 من خیلی تنهام
🚥 من هم ناراحت شدم .
🚥 بغض چند ساله ام را شکستم و گریه کردم
🇮🇷 گفتم : من هم دلم برای مادر تنگ شده
🇮🇷 ولی تو غصه نخور عزیزم
🇮🇷 گریه نکن گلم ، من همیشه کنارت هستم
🇮🇷 همه ما کنارت هستیم
🇮🇷 تو هیچ وقت تنها نیستی ...
🚥 با کمک دوستان و همسایه ها ،
🚥 خانه و کوچه را ، چراغانی کردیم .
🚥 وسایل پذیرایی را ، تدارک و مهیا نمودیم .
🚥 که ناگهان ، چند ماشین غریبه ،
🚥 کنار خانه ما ، توقف کردند .
💥 ادامه دارد ...
✍ نویسنده : حامد طرفی
هدایت شده از روانشناسی
5.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مدیر مدرسه سگ به بغل میاد.
انتقادی وارد به آموزش پرورش و مدارس.
خانم دکتر معصومی
ما معلم ها اعلام می کنیم
یک وزیری می خواهیم که مدل قرآن، آموزش و پرورش را اداره کند.
به کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری، تربیت فرزند و رشدفردی وسیاستهای زنانه ارتباط موفق و سفرهای پرماجرا و عزت نفس استادشجاعی بپیوندید👇
@Ravanshenasee
#همسرداری
✍اگر آنگونه که با تلفن همراهتان برخورد میکنید با همسرتان برخورد میکردید،
اکنون خوشبخترین فردِ دنیا بودید!
اگر هر روز شارژش میکردید
باهاش در روز از همه بیشتر صحبت میکردید
پایِ صحبتهاش می نشستید
پیغامهایش را دریافت میکردید
پول خرجش میکردید
دورش یک محافظ محکم میکشیدید
در نبودش احساسِ کمبود میکردید
حاضر نبودید کسی نزدیکش شود
حتی، مطالبِ خصوصیتان را به
حافظه اش میسپردید
همیشه و همهجا همراهتان بود
حتی در اوج تنهایی
الانم که گوشی ها لمسی شده...
اگر همونقدر که گوشی رو لمس میکنید
همسرتون رو نوازش بکنید
کلی خوشبخت می شوید و همیشه،
بجای این همراه، اون همراهِ اولتان بود….
مهارت_زندگی
به کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وسیاستهای زنانه و تربیت فرزند و رشدفردی و ویسهای ارتباط موفق و سفرهای پرماجرا و عزت نفس از استاد شجاعی بپیوندید👇
@Ravanshenasee
هدایت شده از روانشناسی
#همسرداری
✍اگر آنگونه که با تلفن همراهتان برخورد میکنید با همسرتان برخورد میکردید،
اکنون خوشبخترین فردِ دنیا بودید!
اگر هر روز شارژش میکردید
باهاش در روز از همه بیشتر صحبت میکردید
پایِ صحبتهاش می نشستید
پیغامهایش را دریافت میکردید
پول خرجش میکردید
دورش یک محافظ محکم میکشیدید
در نبودش احساسِ کمبود میکردید
حاضر نبودید کسی نزدیکش شود
حتی، مطالبِ خصوصیتان را به
حافظه اش میسپردید
همیشه و همهجا همراهتان بود
حتی در اوج تنهایی
الانم که گوشی ها لمسی شده...
اگر همونقدر که گوشی رو لمس میکنید
همسرتون رو نوازش بکنید
کلی خوشبخت می شوید و همیشه،
بجای این همراه، اون همراهِ اولتان بود….
مهارت_زندگی
به کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وسیاستهای زنانه و تربیت فرزند و رشدفردی و ویسهای ارتباط موفق و سفرهای پرماجرا و عزت نفس از استاد شجاعی بپیوندید👇
@Ravanshenasee
1.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔞شوهرم فیلمهای پورن میبینه. من نمیتونم با اونها رقابت کنم...
مسلمان و غیر مسلمان ندارد همه از اسیبهای آزادی و هرزگی رنج میبرند
اشکهای یکزن غربی وقتی شوهرش درگیر یکگناه نا بخشودنیست.
به کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وسیاستهای زنانه و تربیت فرزند و رشدفردی و عزت نفس بپیوندید👇
@Ravanshenasee
8.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✘ رفاقت با معصومین و امامزادگان و ... نمیتونه نجاتت بده مگر در یک حالت‼️
#استاد_شجاعی
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
قسمت ۳۲
#خاطرات_تلخ که با حضور خدا قابل تحمل می شد
نبايد اجازه ميداديم آب نخاعش رو بگيرند
تا ماهها از كمر درد نمي تونست سر سفره غذا بخوره و غذاش رو مي گذاشت توي سيني و ميرفت به پشتي تكيه مي داد تا غذا بخوره بايد مي گفتيم بنا رو بزاريد بر اينكه مننژيت هست و درمان كنيد
اينكه با ميخ تو كمرش بزنند اينكه بچه دولا دولا راه بره
اينكه تو يك هفته وزنش هفت كيلو كم بشه و بشه ١٦ كيلو
اينكه نتونه وسط اتاق ده دقيقه بشينه براي مادر سخته
اما تمام اينها رو طوري رفتار مي كردم كه انگار مهم نيست
و طبيعيه
و به زودي اين روزها تمام ميشه
آه و ناله و دلسوزي و آخ و اوخ نمي كردم در مورد اين مسايل براي كسي حرف نميزدم تا بچه فكر كنه اتفاقي افتاده و مهمه
اين ده روز بايد مدام بيمارستان مي بودم بدون جايي براي استراحت فقط شبها ١/٥-٤/٥ كنار تختش روي زمين يادم نيست پتو يا ملافه اي پهن مي كردم و قاچاقي مي خوابيدم
هم بايد مي بوديم و قاچاقي بوديم
روز پنجم اسهال شديد گرفتم روز ششم حالم بد شده بود و ديگه نمي تونستم روي پا باشم مي رفتم تو تخت عليرضا مي خوابيدم كنارش ديواره ي كوتاهي داشت
پرستارها بار دوم كه منو ديدند اعتراض كردند گفتند مريضي يا همراه؟
گفتم حالم خوب نيست
گفت برو كسي ديگه بياد
و زنگ زدم خواهرم بياد
حال عليرضا بهتر بود
خاله ي همسرم براش ماشيني آورده بود جيپ و عقب مي كشيدي ميرفت جلو
مي دونيد چند پولش بود؟
٤٠٠ تومان
٦٠٠تومان كمتر از هزار تومان ماشينه خيلي عالي و قشنگ بود و پر قدرت
از فروشگاه بيمارستان خريده بودند
منم براش يك مدل ماشين كوكي خريده بودم
اونجا در اتاق بچه اي بود كه عليرضا سرم به دست مي نشست روي جاپايي تختش و كمي با اون پسر بازي مي كردند
خواهرم اومد و من رفتم
رفتم خونه ديدم واي چه خونه اي ميخواستم بشينم زار زار گريه كنم
در بيمارستان چون ميخواستم بيمارستان بمونم مريضيمو پنهون كرده بودم نشون نمي دادم خيلي حالم بده
از پا در اومده بودم حتي توان نشستن هم نداشتم چه برسه به كار كردن
خلاصه دارو خوردم حمام رفتم و خونه رو با كمك صادق رو به راه كردم
شايدم فرداش روبه راه كردم
فرداش كسي ديگه اي رفت و من روز هشتم رفتم
خواهرم گفت عليرضا از من سوْال كرد كه چند روزه ديگه بايد بيمارستان باشم گفتم ٤ روز ديگه
عليرضا خوشحال شد و گفت اخ جون چه خوب
و كلي خوشحال شد
خواهرم گفت كسي ديگه بود ناراحتي مي كرد گريه ميكرد غر ميزد كه چقدر دير !! خسته شدم و..اما اين گفت اخ جون و خوشحال شد خيلي اخلاقش خوبه
مدام سُرُم توي دستش بود شرايطي رو گذرونده بود كه در ٤-٥ روز اول هفت كيلو كم شده بود
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
12.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💓 #مهارت_و_هنر_انتخاب_همسر
🔺 محسن پوراحمد خمینی|روانشناس
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚
#قسمت ۳۶
🚥 یکی از شاگردان من ، که او را به قم فرستادم
🚥 از یکی از آن ماشین ها پیاده شد .
🚥 به هم سلام کردیم
🚥 و همدیگر را در آغوش گرفتیم .
🚥 آنها را به خانه خود دعوت کردم
🚥 و از آنها پذیرایی نمودم .
🚥 چند مسئول دولتی و چندتا روحانی بودند .
🚥 یکی از آنها به نام حاج آقای اکبری گفت :
🌼 بابت اینکه مزاحم شدیم ، عذر می خواهیم
🌼 ولی باید می آمدیم
🌼 چون به شما نیاز داریم
🌼 پادشاه قطر ،
🌼 از تمام مذاهب اسلامی دعوت کرده
🌼 تا نمایندگانی به قطر بفرستند
🌼 و دلایلی بر حقانیت مذهب خود عرضه کنند .
🌼 ما هم ، تا چند روز پیش ،
🌼 دنبال کسی می گشتیم تا این وظیفه مهم را ،
🌼 که البته خطرناک هم هست ، تقبل کند .
🌼 تا اینکه شاگرد شما ، شیخ فاضلی ،
🌼 شما را به ما ، معرفی کردند .
🌼 ما هم خدمت شما رسیدیم
🌼 تا از شما خواهش کنیم
🌼 که به نمایندگی از مذهب تشیع ،
🌼 و به نمایندگی از همه ایرانیان ،
🌼 به این همایش تشریف ببرید .
🚥 بدون فکر کردن ، پیشنهاد آنها را قبول کردم
🚥 و قرار شد دو هفته دیگر ، پرواز کنم .
🚥 دو روز قبل از روز عروسی خواهرم ،
🚥 دو نفر با موتور ، کنار خانه ما ایستادند .
🚥 همسایه ها ، در حال تمیز کردن خانه بودند
🚥 یکی از آن موتور سواران ،
🚥 اسلحه خود را درآورد و به طرف مردم گرفت
🚥 اما خدارو شکر ، اسلحه اش گیر کرد
🚥 و شلیک نکرد
🚥 مردم به طرف آنها دویدند .
🚥 آنها نیز مجبور شدند فرار کنند .
🚥 پدرم گفت :
🌷 اینها هر کی باشند ، باز هم می آیند
🌷 پس بهتر است که به پلیس اطلاع دهیم
🚥 روز عروسی فرا رسید
🚥 حاج علی ، همسایه ما ،
🚥 با کلانتری هماهنگ کرده بود
🚥 که مراقب عروسی باشند
🚥 چندتا از جوانان محله نیز ،
🚥 روی پشت بام ها رفتند
🚥 و به نوبت نگهبانی می دادند
🚥 تا امنیت عروسی را تامین کنند .
🚥 خواهرم با لباس عروس آمد
🚥 چقدر لباس عروس حجابی ،
🚥 و چادر سفید عروسش ،
🚥 بهش می آمد .
🚥 مثل ماه شده بود
🚥 خیلی زیبا شده بود .
🚥 ناگهان یاد مظلومیت مادرم افتادم
🚥 جای خالی مادرم ، در این روز زیبا ،
🚥 کاملا احساس می شد
🚥 آرام و بی صدا ، از گوشه چشمم ،
🚥 اشکم می ریختم .
🚥 و شکر خدا ،
🚥 عروسی به خوبی تمام شد .
🚥 آخر شب ، مهمان ها ، در حال رفتن بودند
🚥 که ناگهان دو موتور سوار ،
🚥 سر کوچه ما ایستادند
🚥 و یک نامه به یکی از بچه های همسایه دادند
🚥 تا به دست من برساند
🚥 وقتی آن را خواندم ،
🚥 احساس ضعف و ناتوانی کردم
🚥 همه بدنم به لرزه افتاد
🚥 پاهایم ، دیگر قدرت نداشتند
🚥 دنیا را تیره و تار دیدم
🚥 و ناگهان بی حال ، بر زمین افتادم .
💥 ادامه دارد ...
✍ نویسنده : حامد طرفی
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
میوه های لاغرکننده
با توجه به اینکه اضافه وزن موجب ناراحتی خیلیهاست این مطلب رو انتخاب کردم تا لاغر بشید و از بابت آن شاد شوید
لاغری شکم کمک کند. فیبر غنی موجود در توت فرنگی علاوه بر هضم غذا، به کنترل دیابت نوع ۲ نیز کمک میکند.
چرا که فیبر این امکان را به خون میدهد تا قند را جذب کند و در نهایت کاهش وزن داشته باشید. این میوه را میتوانید به اوت میل یا اسموتی خود اضافه کنید.
توت فرنگی برای لاغری شکم
هندوانه
بیشترین مقدار محتویات هندوانه آب است، در واقع ۹۴ درصد از هندوانه را آب تشکیل میدهد. هندوانه از دسته میوههای با کالری منفی است که هنگام هضم کالری بیشتر نسبت به دریافت کالری میسوزانید. میتوانید هندوانه را به تنهایی میل کنید یا به اسموتی خود اضافه کرده و از شر چربیهای شکم خلاص شوید.
آووکادو
آووکادو از دیگر میوه های لاغر کننده شکم بوده و حاوی فیبر است که شما را طی مدت طولانیتری سیر نگه میدارد و باعث کاهش هوس غذایی در شما میشود.
همچنین به عنوان یکی از بهترین منابع اسیدهای چرب غیر اشباع است که به سلامت قلب کمک میکند. علاوه بر این مواد غذایی ایدهآلی در رژیم کتوژنیک با کربوهیدرات کم و پرچرب است.
اووکادو موثر در لاغری
پرتقال
این میوه چربی ندارد و کالری کمی دارد. پرتقال سرشار از آنتی اکسیدان است که این ویژگی آن را به عنوان یکی از میوه های لاغر کننده شکم و کاهش وزن تبدیل کرده است.
توصیه میشود خود میوه را به جای آب پرتقال میل کنید تا فیبر میوه به بدن برسد.
کیوی
کیوی از میوههای معجزه آسا برای هضم است. این میوه آنزیمی به نام اکتینیدین داشته که خاصیت حلکنندگی پروتئین را دارد.
بنابراین شما با مصرف این میوه میتوانید به هضم پروتئین در بدن کمک کنید و مصرف آن به بیماران مبتلا به سندرم روده تحریک پذیر توصیه میشود.
هر چه هضم خوبی داشته باشید کاهش وزن را نیز بهتر تجربه میکنید. اگر هضم خوبی نداشته باشید، برای تجزیه برای غذاها دچار مشکل میشوید.
اگر هضم خوبی نداشته باشید به این معنی است که مواد مغذی کافی آن طور که باید به بدن نمیرسد که در نهایت بر شدت متابولیسم میتواند تاثیرگذار باشد.
خوردن چه میوههایی در صبح باعث لاغری میشود؟
تحقیقات نشان میدهد که میل کردن مرکبات از جمله پرتقال هنگام صبح به کاهش وزن و آب کردن چربی شکم کمک میکند.
ممکن است به این دلیل باشد که مرکبات حاوی پلی فنولهایی مانند نارژنین است که به عملکرد خوب متابولیسم کمک میکند.
هندوانه یکی از میوههای محبوب تابستانی است که به دلیل آب زیاد و کالری کمی که دارد به هیدراته نگه داشتن بدن کمک و میل شما به مصرف شیرینی را نیز تامین میکند. علاوه بر این نوعی اسید آمینه است که به کاهش تجمع چربی کمک خواهد کرد.
گریپ فروت آب زیادی که دارد و همچنین کم کالری است. همچنین ترکیباتی دارد که به کاهش سطح انسولین و همچنین چربی سوزی کمک میکند. مصرف گریپ فروت به کنترل اشتهای شما نیز کمک خواهد کرد.
کیوی از آن دسته از میوههای مغذی است که کالری کم و فیبر بالایی دارد. با آنزیمی که دارد به کاهش نفخ و هضم غذا نیز کمک میکند. کیوی سرشار از پتاسیم، ویتامین c و آنتی اکسیدانهاست که برای سلامتی شما بسیار مفید است.
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📒 تختخوابت رو مرتب کن‼️
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee