فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حجاب
سلام و ادب
یک منطق بسیار عالی برای پوشش و حجاب
🔹علی زکریائی کارشناس تبلیغات فرهنگی با یک خانم بد حجاب یک صحبت کوتاهی میکنه و او را عقلاً مجاب به پوشش و حجاب می کنه
🔸کسانی که می خواهند امر به معروف کنند حد اقل یکبار این کلیپ رو ببینند
⏳ زمان : ۵ دقیقه و ۳ ثانیه
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
روانشناسی
داستان پسری به نام شیعه #قسمت ششم شب بود .در خانه ما زده شد .خودم برای باز کردن
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚
#قسمت هشتم
🚥 بُغض ، مثل تکه ای استخوان ،
🚥 گلوی مرا می فشرد .
🚥 نمی گذاشت صدای گریه ام ، بیرون بیاید .
🚥 مادرم را بغل کردم .
🚥 و سرم را ، روی سینه اش گذاشتم .
🚥 و شروع کردم به درد و دل کردن :
🌷 مامانی پاشو گلم
🌷 پاشو با من حرف بزن
🌷 کاشکی دیشب خوابم نمی برد
🌷 و حرفهایت را تا آخر ، گوش می دادم
🌷 مامان پاشو ...
🌷 ببین دارم گریه می کنم
🌷 پاشو به من بگو : فرشته ها که گریه نمی کنند
🌷 مامان اگر پانشی ، باهات قهر میکنم
🌷 مگر خودت نگفتی که این غمها تمام می شوند
🌷 مشکلات ، حل می شوند .
🌷 پس چرا بدبختی های ما تمام نمی شود ؟
🌷 مگر نگفتی غصه نخورم
🌷 پس چرا خودت از غصه دق کردی
🚥 ناگهان ؛ بُغضم ترکید و گریه کردم .
🚥 جیغ کشیدم ، فریاد زدم
🚥 و با چشمانی پر از اشک ،
🚥 مادرم را ، محکم بغل کردم .
🚥 پدرم نیز ، وقتی صدای گریه های مرا شنید
🚥 با عجله به طرف من آمد .
🚥 بالای سرم ایستاد
🚥 با دیدن مادرم ، مظلومانه به او خیره شد
🚥 اشکهایش از چشماش ،
🚥 به سمت ریش بورش می افتاد
🚥 از اتاق بیرون رفتم
🚥 تا پدر راحت گریه کند و از من خجالت نکشد
🚥 از در نیمه باز اتاق ، به او نگاه می کردم
🚥 خشکش زده بود
🚥 آرام روی زانو افتاد و فریاد کشید
🚥 و مادرم را صدا می زد .
🚥 پدرم با صدای بلند ، مثل زنان ،
🚥 گریه می کرد و ضجه می زد .
🚥 تا حالا ندیدم او اینطوری گریه کند
🚥 او خیلی مادرم را دوست داشت
🚥 تا یک ساعت ،
🚥 با جسم بی روح مادرم درد دل می کرد .
🚥 اشک می ریخت و می گفت :
💎 خانمم ! حالا دیدی رفیق نیمه راه شدی ؟
💎 دیدی مرا تنها گذاشتی ؟!
💎 دیدی پشتم را شکستی ؟!
💎 دیدی رفتی و مرا ،
💎 بین این آدمای پست ، رها کردی ؟!
💎 آخر من بدون تو چکار کنم ؟!
💎 بدون تو من کجا برم ؟
💎 تو بودی که همیشه همراهم بودی
💎 پس چرا کم آوردی ؟!
💎 پاشو نگاهم کن
💎 که نگاهت دوای هر درد من است
💎 نگاهت برای من یک دنیا ارزش دارد
💎 پاشو خانومی !
💎 به خدا غیر از تو ،
💎 دیگه محرم و مرهم ندارم
💎 پاشو که دارد روح از بدنم پر می کشد
💎 پاشو و به حرفهایم گوش کن
💎 هنوز کلی حرف در دلم مانده
💎 و جز به تو ، به کسی نمی توانم بگویم .
💎 آخر بعد از تو ، آرامبخش من کیست ؟
💎 یار شبهای دلتنگی من کیست ؟
💎 همزاد روزهای بی قرارم کیست ؟
💎 کیست که اشکهایم را پاک می کند ؟
💎 قرار بود سنگ صبورم باشی ؟!
💎 قرار بود سرنوشت زیبایم باشی ؟!
💎 قرار بود مثل کوه ، پشت و پناهم باشی ؟!
💎 پس چی شد ؟ نکند کم آوردی ؟
💎 پاشو مرا ببین ... که در غل و زنجیر جنونم .
💎 پاشو ببین مظلومیت مرا .
💎 پاشو ببین تنهایی های مرا .
🚥 پدر آنقدر گریه کرد
🚥 که از حال رفت و روی مامان افتاد
🚥 اما ناگهان ... لبهای مامان تکان خورد ...
💥 ادامه دارد ...
✍ نویسنده : حامد طرفی
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
#خاطرات_تلخ که با حضور او شیرین می شود
قسمت هشتم
باید به خونه اي می رفتم كه يك پسر بهشت زهراست و يه پسر بيمارستان . خیلی حس بدی بود خونه ی بدون بچه هامون .
با وجودی که مطمن بودم هیچ کس به اندازه ی من ناراحت نیست اما بیشتر به فکر دیگران بودم برای همین وقتی دیدم برادرم خبر شده و جلوتر از من رسیده خونه عصباني و ناراحت شده بودم كه چرا برادرم رو خبر كرده بودند
من اون لحظه فكر مي كردم مسله به اين مهمي رو ميشه پنهان كرد
من تصميم گيرنده نبودم
عضوي از يك مجموعه بودم البته اگر نظر منو می خواستند من از خانواده ام پنهان می کردم و بهشون نمی گفتم
مدتها فکر کنم حدود دو سه ماه علیرضا پسر دومم نزاشتیم متوجه بشه که پسر اول فوت کرده
پس می شد از خانواده م هم پنهان کرد
البته اصلا به هیچ کس اعتراض نكردم هیچ وقت در این زمینه صحبت نکردم
خيلي اوقات ناراحت و عصباني ميشم به لطف خدا به روي خودم نميارم مي گم الان وقت اعتراض نيست الان تو بر خودت مسلط نيستي الان بر اساس احساس صحبت مي كني ممکنه نتونی با آرامش و ادب صحبت کنی پس صبر كن بعداً
بعداً هم مي گم ول كن مهم نيست
ديگه گذشت گله نکن
نمی دونم درسته یانه؟
اين مورد كه دلم می خواست فوت پسرم رو از خانواده ام پنهان کنم از لحاظ خيليها اصلا ممکن و منطقی نیست
اما فكر مي كردم برادرم نمي تونه تحمل كنه دوست نداشتم غصه بخوره شاید خیلی دوستش دارم مثلا بگیم صادق فرستادیم خارج برای تحصیلات
يه خواهر ديگه م روحش قوي هست اما روي جسمش اثر ميزاره قلبش ضعيفه و از جواني تپش قلب داشت البته منم قوي نيستم و اداي قوي ها رو در مياوردم
روز تصادف وارد خونه که شدم داشتم تعريف مي كردم كه از ماشين كه خودم رو انداختم بيرون و منظر خانم اينا رو ديدم گفتم روسري يا مقنعه به من بديد ،برادر شوهرم با صدای بلند گريه كرد لابد یاد کربلا و بی معجر شدنها افتاده بوده
وبه یاد روضه های که مطالعه می کرده چون هم سخنراني مي كرد هم مداحي ،كلا خيلي با سواده (زمان کرونا فوت کرد )شادی روحش صلوات
من فكر ميكردم او بايد آرام و صبور باشه گفتم شما گریه نکنید
اخه اون موقع همسرم چیکار کنه؟
برای همسرم آخر دنیا رسیده بود
ما سه سال با برادرشورم اینا توي يك خونه قديمي مي نشستيم
دوتا اتاق ما،دوتا اتاق اونها
در مورد منظر خانم بگم
من میگرن دارم و اون سالها خیلی شدید بود گاهی تا آمپول مسکن و خواب آور نمی زدم خوب نمی شدم منظر خانم چند خونه اونور تر از ما می نشستند و تزریقات بلد بود من با اون حالم برام مقدور نبود برم درمانگاه ایشون لطف می کردند و برام می زدند
خانواده ی خیلی خوبی بودند اونجا چه حرفی پیش می اومد یادم نیست اما می دونم اونجا احساس آرامش می کردم سه تا دختر داشت، دخترای خوبی بودند
خلاصه سرم گرم می شد و اصولا یک ساعتی اونجا بودم
صحبت صمیمانه می شد و گذر زمان احساس نمی کردم لابد اونها هم از من خوششون میومده که صحبت می کردند وگرنه مجبور بودم سریع آمپولم رو بزنم و بیام خونه . اونجا محیطی بود که دوست داشتم روابط خوبی داشتند و حرفهای خوبی زده می شد . دخترش تازه داشت مداحی می کرد
یادم باشه رفتم اون محل برم سراغشون
(من کلا آدم بی معرفتی هستم )
دیگه تا می اومدم خونه آمپول خواب اور هم اثر کرده بود
میخوابیدم تا بهتر بشم
البته چون اون محل منزل پدرشوهرم و الان حسینه هست بعدها هم دیدمشون
از علیرضا بگم
عليرضا بر اثر عدم رعايت بهداشت و رسيدگيه درست سوختگيهاش عفونت كرده بود و گفتند بايد جراحي بشه
جراحي يعني بيهوش كنند و همه ي سوختگيها رو با فرچه تميز كنند و در بیمارستانی که بستری بود يك روز انجام شد
ساعت ملاقات كه رفتم يكي از بچه هاي هيت اومده بود حدود بيست و چند سال به اسم مجتبي
ما بايدعليرضا رو از پشت شيشه ميديديم
عليرضا اصلا حالش خوب نبود و علاوه بر دست و پا ، صورتش رو هم باند پيچي كرده بودند حتي حا ل وحوصله ي نگاه كر دن هم نداشت اقا مجتبي معلوم بود ادم باشعوري بود چون هر كس ديگها ي بود حالش گرفته مي شد اما او بر خودش مسلط بود و حرف ميزد با عليرضا
حتي حرفي زد كه ياداور موضوع خنده داري در هيّئت بود و عليرضا لبخندي زد او كه روزي صد بار قهقهه ميزد حالا اين اولين خنده بعد از تصادف بود
و من كلي خوشحال شده بودم
هم از اومدنش تشكر كردم هم از اينكه خندونده بودش
اما بعدها كه در مورد اين خنده سوْال كردم بدونم موضوع چی بوده
تعریف کرد و بعد گفت من الكي خنديدم بر حسب ادب
ديدم داره تلاش مي كنه من بخندم منم خندیدم وگرنه ....
آفرین پسرم آفرین که با اینهمه درد با اینکه فقط ۱۱سال داشتی الکی خندیدی
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💯نسخه دین برای تربیت نسخه خالق برای مخلوقه. خالق از بالا به انسان نگاه میکنه و بدون جهله.
⭕️ نسخه غرب برای تربیت، نسخه مخلوق برای مخلوقه. مخلوق از پایین نگاه میکنه و تازه میخواد از بعضی چیزا سر در بیاره و سرتا پا جهله.
#تربیت_فرزند #من_دیگر_ما
#محسن_عباسی_ولدی
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
سلام هموطن بی حجاب من❗️
از تو متنفر نیستم.
امروز که داشتی وسط پاساژ خرید راه میرفتی، کاش میدیدی که چطور چشمان مردهای هوسران را به اندام خود جلب کرده بودی،
که هیچکدامشان تو را «باشرافت» نمی دانند.
چقدر دلم برایت سوخت.
دلم برایت سوخت که چطور ساده دلانه در ذهنت فرو کرده اند که
با برداشتن روسری و لخت کردن سر و گردنت، و نمایش اندامهایت به آزادی رسیده ای.
به حقوق زنانگی ات رسیده ای.
👺 از اینکه چطور تو را فریب دادند
که آنچه «حقوق مردهای هوسران» است
یعنی: لخت دیدن زنها... را
در ذهن کوچک تو به عنوان
«حقوق زنها» قالب کردند.😱
😔 من فقط دلم برایت سوخت
که چطور از میان این همه حق،
حق آرامش، حق امنیت،
حق محیط پاک، حق مترو
و اتوبوس امن جنسیتی،
حق انسان نگریستن به جای زن نگریستن،
حق خانواده سالم و...
💃 فقط بی حجابی را
به عنوان «حقوق زن» به تو چپاندند.❗️
هموطن بی حجاب من!
شاید خیلی از مردها به تو نگویند.
اما من می گویم.
در دل همه ما مردها
زن با حجاب، نجیب تر است
قابل احترام تر است
زن با حجاب با حیاتر است
حتی اگر هزار سال بگذرد نیز،
این طبیعت ما مردهاست .
در چشم ما زن بی حجاب،
«زن ارزان» است،
«زن مفت» است،
که فقط ابزار جنسی است و بس.
که به جای مغزش باید موهایش را نشان دهد تا جلب توجه کند.
در نظر همه ما مردها،
زن فقط و فقط بخاطر «حیا» و «پاکی» اش،
جذابیت حقیقی دارد.
نه بخاطر لخت و برهنه بودنش.
امروز که روسری برداشتی،
شاید ندانی آخرش چه میشود.🔥
👀 اما بنشین و ببین❗️
روزی که شوهرت
به همین ارزانی و مفتی
که تو را در معرض دید دیگران می گذارد 😳
و زنهای دیگر را هم به خانه و حریم تو بیاورد.
هموطن بی حجاب من!
اگر امروز آمار طلاق و خیانت و اعتیاد و بزهکاری ۱۰ از ۱۰۰ است،
بنشین و ببین،
که نتیجه ی «آزادی» تو
یا درست تر بگویم
توهم آنچه که به اشتباه
از «آزادی در ذهنت فرو کرده اند»
۱۰ سال دیگر، ۲۰ سال دیگر
در ایرانِ نجیب من،
در ایرانِ مسلمان من
و روزی خواهد آمد ...
که آمار هولناک طلاق و خیانت
و اعتیاد و افسردگی
و قتل های خانگی
به همان آمریکا و انگلیس خواهد رسید. 😞
(هر ۲۰ ثانیه تجاوز به یک کودک، هر ۲ ثانیه تجاوز به یک زن).
و آن وقت، دیگر برگشتن به جامعه سالم، جامعه امن و خانواده محور، محال است.
بنشین و ببین،
عاقبت دروغ مسخره ای که:
❌ «در خارج، زن و مرد مثل چوب خشک از کنار هم رد می شوند» ❗️
و دروغ مضحک «بی حجابی عادی می شود»
چطور باعث عادی شدن = تجاوز و خیانت و قتل های خانگی و طلاق و زن بازی های روزانه خواهد شد.
🔚 آخر این راه همین است و بس
💠 ... و اما هموطن باحجاب من!
از اینکه برای حفظ خودت و زنان و مردان ایرانی، زحمت حجاب رو تحمل میکنی...
سر تعظیم در برابر تو فرود میآورم.
خدا تو را در دنیا و آخرت همنشین با اولیای خود کند.
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
اشتباهی که تکراری بشه،
عذرخواهی رو بیارزش میکنه،
عذرخواهیای که تکراری بشه،
بخشیدن رو بیارزش میکنه،
بخشیدنی هم که تکراری بشه،
رابطه رو بیارزش میکنه،
یه سری چیزا ارزششون به عادی نشدنشونه؛
مراقبشون باشیم!
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
هدایت شده از روشنگری ۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مصاحبهای متفاوت
به کانال روشنگری باکلیپهای مستند
معتبرباارسال کم بپیوندید👇
@Roshangaree1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۶ دقیقه حال خوب👌
#دکتر_عزیزی
دکتر عزیزی :تکلیفت رو انجام بده نتیجه با تو نیست
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
روانشناسی قلب 33.mp3
7.03M
#فایل_صوتی_روانشناسی_قلب 33
🎧آنچه خواهید شنید؛
❣️قرآن، چند تا آينه بهمون معرفی کرده؛
تاتوی همین دنیا،
چهره باطن مون رو توش نگاه کنیم!
🔻یکی از این آینه ها رو بشناسیم.
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
#خاطرات_تلخ که با حضور خدا شیرین می شود
قسمت نهم
روزي كه عليرضا جراحي شده بود اون شيشه كه ما بايد أز اونجا عليرضا رو مي ديديم پرده داشت و پرده كامل كنار نبود وعلیرضا درست ديده نمي شد يعني فقط يك نفر مي ديدش
خوب من قبل أز ساعت ملاقات رفته بودم اما يكي يكي بعضي اومدند
همون روز رو مي گم كه اقا مجتبي اومده بود و عليرضا رو خندوند
اشاره كردم پرده رو كنار بزنيد كنار شيشه علیرضا اولين نفر بود
پرده رو كنار زدند و كلي خاك یا غبار أز پرده ريخت
فقط ما ميكروب داشتيم نبايد تو مي رفتيم بعد وضع پرده اينطوري بود !!!!!
غم عالم اومد به دلم
كه خدا به خير كنه اينهمه پرده خاك داشت و ريخت در فضا و لابد روی عليرضا
بيمارستانه كثيفي بود
لوله ي كه جهت إدرار به اقايون مي دادند بو مي داد
همون روزهاي اول محمد لوله خواست رفتم بيارم ديدم چقدر كثيفه جرم گرفته و دماغ ادم أز بوي ادرارِ مونده مي سوزه
بعد أز دو هفته مردنها شروع شد
يك پسري بود كه سوخته بود اما كاملا حالش خوب بود حدود ١٠-١١ سال تپل مپل و سرزنده
هر بار بيمارستان مي رفتيم أو را در راهرو در حال تردد مي ديدي كه به اتاق ديگران ميره و صحبت مي كنه
بعده چند روز كه نديديمش فكر كردم مرخص شده
بعد شنيديم مرده
اون اقايي كه تو اتاق عليرضا اينها بود و گفتم به همه رسيدگي مي كرد و به عليرضا گفته بود تو أز همه مردتري كه داوطلب ميشي اولين نفر براي شستن هستي
يعني عليرضا ازش پرسيده بود مرد كيه؟
در يك جمله بلند توضيح داده و بعد گفته بود با اين أوصاف تو از همه مردتري
اون مرد حالش خوب بود قرار بود مرخص بشه
همسرش گفته چند روز ديگه باش تا كامل خوب بشي اونم چند روز بعد طبقه ي بالاتر ديدم !٢٠ سال پير شده بود !
رمق نداشت راه بره أصلا مطمئن نبودم كه أو باشه انقدر تغيير كرده بود ترسیدم از تغییرش
اصلا جرأت نكردم سلام كنم فكر كردم شبيه اونه
و بعد أز دوسه روز شنيديم مرده يك مورد ديگه هم مرده بود
عليرضا مي گفت براي عوض كردن پانسمان بايد براي هر كس دستكش جديد بردارند اما با يك دستكش همه رو پانسمان كردند و عفونت رو به ديگران سرايت دادند فقط يك نفر كه موتورش در گودالي اقتاده بود و موتورش اتيش گرفته بود و صورتش سوخته بود أو اجازه نداده
چون أو يك شخص خاص به اسم اقاي ريگي فقط أو را مي شست
من ديگه شبها خوابم نمي برد
تا صبح فكر مي كردم اگر عليرضا بميره چي ؟
و هر شب به همسرم مي گفتم بياريمش خونه
من خودم مي شورم پانسمان مي كنم
يا به يك پرستار مي گيم بياد بشوره
اينجا صلاح نيست باشه
بيمارستان به همسرم پيشنهاد گرافت داده بود
يعني پوستي أز ران پاش ببرند و به دست و صورتش بزنند
من رفتم طبقه ي بالا ديدم كسي كه شكمش گرافت شده بود
شكمش مثل شيردون گوسفند بود با رنگ قهوه ي كمرنگ
همسرم ميگفت از رئيس بيمارستان سوال كردم كه اگر بچه خودت هم بود گرافت مي كردي گفته اره و قسم خورده
( انقدر اين ريس بيمارستان خوب بود كه چند وقت بعد كلا بيمارستان تعطيل شد)
من مخالفت كردم گفتم هر طور خوب بشه أز گرافت بهتره همسرم قبول نمي كرد
و مي خواست گرافت بشه
و من به مردنها فكر مي كردم
كه بر اثر عفونت پيش مي اومد
شبها خوابم نمي برد که چه تضمینی وجود داره که عفونتهای عليرضا باعث مردنش نشه .
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علت خوشحالی خانم ایناس هنیه (عروس شهید اسماعیل هنیه) پس از شهادت او🌱
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
داستان پسری به نام شیعه
#قسمت نهم
🚥 ناگهان لبهای مادرم تکان خورد
🚥 آرام با خود ، چیزی را زمزمه می کرد .
🚥 انگار شعر می خواند .
🚥 ته دلم خوشحال شدم
🚥 یعنی مادرم زنده است ؟!!
🚥 به طرف او دویدم و پدر و مادرم را صدا زدم
🚥 هر چه صدایشان زدم
🚥 هر چه گریه کردم ، هر چه ضجه زدم
🚥 آخر نه پدر بلند شد نه مادر .
🚥 گوشهایم را ، کنار لب های مادر گذاشتم .
🚥 سخنی را آرام با خود تکرار می کرد :
🌹 بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
🌹 اندوه چیست ؟ عشق کدام است ؟ غم کجاست ؟
🌹 بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
🌹 عمریست در هوای تو از آشیان جداست .
🚥 باز هم مادرم را صدا زدم
🚥 شانه هایش را تکان دادم
🚥 اما بیدار نشد که نشد و جوابم را نداد
🚥 مادر ساکت شد و ناگهان پدر بیدار گشت
🚥 او را بغل کردم
🚥 و در مورد حرف زدن مادر ، به او گفتم .
🚥 پدر با تعجب به مادر نگاه کرد .
🚥 نبض او را گرفت ولی مرده بود .
🚥 پدر گفت : مادرت چی گفت ؟!
🚥 شعری که مادرم می خواند را ،
🚥 برای پدرم خواندم
🚥 او نیز گریه کرد و گفت :
🌹 مادرت بعد از مرگش نیز ،
🌹 میخواهد به من دلداری بدهد .
🌹 این همان شعری بود که قبل از ازدواج ،
🌹 برای مادرت نوشتم .
🌹 ولی آن زمان ، حکومت آل سعود ،
🌹 به جرم یک انتقاد کوچک ،
🌹 مادرت را به مدت چهار سال ، زندانی کردند
🚥 یک روز جنازه مامان روی زمین بود
🚥 پدر می خواست مادرم را دفن کند
🚥 ولی کسی حاضر نبود به او کمک کند
🚥 نه می گذاشتند به محله شیعیان برود
🚥 و از آنها کمک بگیرد
🚥 و نه خودشان در غسل و کفن و دفن ،
🚥 به او کمک می کردند
🚥 به ناچار من و او ، مادر را غسل دادیم
🚥 پدر از زیر لباس ، مامان را غسل می داد .
🚥 به هر جا از بدنش که دست می زد
🚥 گریه می کرد و مثل زنان ضجه می زد
🚥 بدن مادر ، پر از کبودی و ورم هایی بود
🚥 که در حادثه کوچه ،
🚥 زیر پا و لگد آن نامردها ، افتاده بود
دردی می کشیدی
🌹 و به روی ما نمی آوردی .
💥 ادامه دارد ...
✍ نویسنده : حامد طرفی
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🔹 «#سواد_عاطفی و ضرورت آموختن آن»
#تراشیون
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ توبهکننده، محبوب خداست...
❇️ آیتالله #فاطمی_نیا (ره)
#استاد_فاطمی_نیا
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
41.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ هنر نه گفتن!
#شهرام_اسلامی
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آنچه میخونم از احمد علی نیری است
چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
روانشناسی قلب 34.mp3
6.91M
#فایل_صوتی_روانشناسی_قلب 34
🎧آنچه خواهید شنید؛
❣️مگه ميشه قلب کسی،
روی زمین...دنبال لذت نگرده؟
🔻پس ؛
این همه لذت رو... خدا،
برای چی روی زمین، خلق کرده؟
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔞تفاوت فاحش مغز مرد و زن...
تفاوتی که اسلام ۱۴۰۰ سال پیش به آن اشاره کرده بود، تحقیقات علمی دنیا در سال ۲۰۲۴ به آن دست یافته است.
#حجاب
#حیا
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین بار کی خدا رو صدا کردی و چیزی جز خودش را ازش طلب نکردی؟
#عرشیانفر
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از راه های پاکسازی بدن ...
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
روانشناسی قلب 35.mp3
7.79M
#فایل_صوتی_روانشناسی_قلب 35
❤️قلب تو...
تعیین کننده جهنمی بودن،یا بهشتی بودن توست؛
نه میزان اعمال خیر و عباداتت
🔻قبل از هر اقدامی؛
اول،تکلیف دلتو روشن کن؛
💓عاشق چی هستی؟
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
🔺 آلـوده هـا، لـبِ حـوض مـینـشـیـنـنـد❗️
◽️مرحوم استاد علی صفایی حائری، پايان ماه و اول ماه بعد خود را به مشهد مىرساندند و مىفرمودند:
◽️اگر جسمِ آدمی با دو روز حمام نرفتن بو مىگيرد، روح با يك نيتِ بد، سياه و كِدر مىشود.
◽️به همين خاطر به امام رضا-سلام الله علیه- پناه مىبردند. ایشان میفرمودند:
در زيارت يكشنبه حضرت زهرا- سلام الله علیها- آمده است: «اِنّا قد طًهُرنا بولايتهم»؛ ما با ولايت آنان تطهير مىشويم
◽️و زيارت امام رضا-ع- مثل حمام است. و با اين نياز، به درگاه امام مىشتافتند.
◽️روزى يكى از مريدانِ مشهدىشان به ایشان گفته بود: بياييد منزل ما، خدمتتان باشیم! ايشان از آدرس خانه آن جوان پرسيده، دیده بودند از حرم دور است،
◽️فرموده بودند: نه! دور است. من جايى دور و بَرِ حرم مىخواهم! گفته بود:چرا اين قدر نزديك؟ فرموده بودند:
آخر آلودهها، لبِ حوض مىنشينند!
◽️ایشان آن قدر يقين به رأفت و دستِ گشايشگرِ آقا داشتند كه وقتى گدايى در نزديكىِ حرم امام رضا(ع) از او چيزى خواست- با آن همه دست و دلبازیش که معروف بود- محل نگذاشتند و اعتنايى نکردند.
◽️وقتى اصرار فقير را ديدند فرمودند:
خیلی بىسليقهاى! آدم در كنار دريا، از يك پيتِ حلبى، آب نمىخواهد!
#حکایت
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
#خاطرات_تلخ که با حضور او شیرین می شود
قسمت دهم
سوختگي پاي من اندازه يك سكه ده توماني بود
صورتم وسيع اما سطحي بود با گاز استريل كه مي كشيدم
هر روز قبل از نماز قسمتي أز پوستهاي مرده صورتم كنده مي شد
به صورتم ويتامين آ مي زدم كم كم ابروهام و مژه هام كاملا در اومد
ختم سوم صورتم ورم داشت و لاي چشمام كمي باز بود
دختر خالم اومد تو مسجد انقدر دو دستي محكم مي زد توي صورتش الان كه دارم تعريف مي كنم از شدت هيجان صحنه قلبم درد مي گيره و حس از تنم بيرون ميره ديوانه وار ميزد توي صورتش و من چيكار مي تونستم بكنم بدتر غمگين مي شدم و عمق حادثه رو دريافت مي كردم و پنهان كردنش برام سخت مي شد
اصلا جلو نرفتم
نه اون اومدم سمت من
نه من رفتم سمتش
گويا براي هر دومون سخت تر بود
براي شب هفت ورمها خيلي كم شده بود پوستهاي مرده رو با گاز استريل كنده بودم
منتها رنگ پوستم كمي سرخ بود
دستم رو دكتر كه پانسمان كرد گفت فردا نيا پس فردا بيا
همين باعث عفونت شد
وقتي باز كرد عفونتهايي داشت كه سفت بود و پاك نمي شد
زن داداش جاريم سوپروايزر بيمارستان بود
جاريم گفت زن داداشم برات پانسمان مي كنه
دستم رو شست خيلي درد مي كرد.دردي فوق طاقت،عفونتها هم پاك نمي شد تا توي استخوان دستم درد مي كرد دردش براي عفونتش بودموقع شستن در عين حال كه اصلا به روي خودم نياوردم اما درد انقدر شديد بود كه ازش ناراحت شده بودم چرا داره انقدر سفت ميشوره در صورتي كه بايد سفت تر مي شست اگر عفونتها رو مي كند تا به خون برسه گوشت اضافه نمي آورد،نه اينكه كم گذاشت نه،من اصلا طاقت كندن عفونتش رو نداشتم الان متوجه شدم چرا عليرضا رو بي هوش كردند و با برس عفونتهاش رو تميزكردند چون انگار گوشت سفيدبود عفونتي مايع مانند كه فشار بدي بياد بيرون مثل زخمهايي كه اصولا عفونت مي كنه نبودسفت بود دفعه بعد كه ديدمش به طور ناخوداگاه دلم نميخواست بهش سلام كنم أز بس دردش شديد و غير قابل تحمل بود به خودم گفتم بنده خدا لطف كرده زحمت كشيده برات شسته و پانسمان كرده ، سريع سلام و عليك واحوالپرسي و تشكر مجدد بابت زحمات كردم اما لحظات اول دست خودم نبود هر بار مي ديدمش ازش خوشم نمي اومد در صورتي كه قبل از اينكه دستم رو پانسمان كنه ازش خيلي خوشم مي اومد.اين توضيحات رو مي دم براي درك سوختگيهاي وسيع عليرضا و عفونتهاش بود و درد موقع شست و شو،درد او هزاران برابر درد من بود وطاقتش به مراتب كمتردستم يه باريك به پهناي دو سانت و طول ١٠ سانت بود كه سه چهار سانتش عفونت كرده بود و همه ي درد مربوط به همين منطقه عفوني بودعليرضا بعد أز هر بار شست و شو نيم ساعت أز درد مي لرزيد
بيمارستان خصوصي نبود
فقط ساعت ملاقات بايد مي رفتيم،خواهرشوهرم ظهرها مي رفت و بهش ناهار مي داد من نمي شد برم بيمارستان،همسرم سركار بود و اون سالها تاكسي تلفني خيلي باب نبود شايدم مي ترسيدم البته من اصلا ازش نخواستم اما اگر موافق بود نمي گفت تونميخواد بياي هر روز.من كه روحم براي پسرم پرپر مي زد بينمون فاصله اوفتاده بود
و نمي دونم چرا نگفت بريم خونه ي خواهرشوهرم ؟ميشد اگرملاحظه مخارج رو مي كرد خريد كنه و اگر ملاحظه زحماتمون رو ، من تو كار خونه كمك كنم نه اصلا روی چنین درخواستی رو نداشت عليرضا بدون من جايي نمي رفت چيزي نمي خريد و حتي با پدرش بدون من حاضر نبود پارك يا خريد و حتي دكتر بره اما نمي دونم چرا انقدر بي عرضه بودم براي بيمارستان رفتن البته ساعات ملاقات رو به ندرت شد كه نرم اما منظورم تحت عنوان ناهار دادن هست .البته مسافت دور بود ما جنت آباد بالاي همت بالاي ٣٥ متري گلستان بوديم و بيمارستان نزديك ميدان توحيد ،خواهر شوهرم منزلشون خيلي نزديك بود ايشون مي رفت منزلشون ستارخان نزديك مسجد ابوالفضل،چندين روز كه در مراقبتهاي ويژه بود، داماد برادرم هم خيلي مي اومد ملاقات عليرضا،يه روز ديدم براش كباب درست كرده اورده با پلو دوغ و ماست و خيار با ماست چكيده و نعنا،اما خيلي كم خورد و برگردوندعلاوه بر اينكه براي عليرضا ناراحت شدم براي داماد برادرم كه انقدر زحمت كشيده بود و اينطوري شد هم ناراحت بودم
،خواهرشوهرم پارسال ماه رمضان يدفعه دل درد گرفت و بردن بيمارستان و عمل كردند گفتند روده ش سياه شده بوده و باعمل ميكروب پخش شده و به همين سادگي فوت كرد،چند روز قبلش همگي منزلشون دعوت بوديم.دو سه روز بعدخاله ي همسرم دعوت كرده بودخواهرشوهرم نيومده بود گفتند مريضه،همون شب بستري شده بود ،من فكر مي كردم يه عمل ساده ست ،خواهرشوهرم خيلي مهربون بودانقدر كه هرچند وقت يكبار كاملا خلاء ش رو احساس می کنم و انگار جایگزینی برایش نیست ،موقع سلام علیک هم مثل همه الکی بوس نمی کرد دستش رو میگذاشت پشتم ودر آغوش میکرفت، احساس دستاش برام همیشه لذتبخش بود لطفا برای شادی بانوی مهربان فاتحه ای قرائت کنید
روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند باویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee