eitaa logo
❣️فقط کلام شهید❣️
467 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
7 فایل
یا صاحب الزمان ادرکنی ✹﷽✹ #شهید_سید_مرتضی_آوینی🍂 ✫⇠شرط ورود در جمع شهدا اخلاص است و اگر این شرط را دارے، ✦⇠چہ تفاوتی مے ڪند ڪہ نامت چیست و شغلت•√ #اللهم_عجل_لولیڪ‌_الفرج #ما_ملت_شهادتیم مدیرکانال👇 @Khadim1370 آی دی کانال👇 Ravie_1370
مشاهده در ایتا
دانلود
✨محمدحسن پاسدار رسمی و کارمند دانشگاه علوم پزشکی بیمارستان «بقیه الله» تهران بود زمانی که در بیمارستان بقیه‌الله تهران پذیرفته شد قبل از گرفتن اولین شیفت کاریش، برای ثبت نام سوریه اقدام کرد به او گفته بودند لااقل بگذار یک ساعت شیفت بروی بعد سراغ سوریه را بگیر. گفته بود 《من اصلا برای این آمده‌ام اینجا که بروم سوریه》 اول رفت برای سوریه ثبت نام کرد، بعد اولین شیفت کاریش را گرفت.😊 شب قبل از شهادت محمد حسین خواب دیدم مردم اطرافم را گرفتند و به من تبریک می گویند ، صدای فریاد یا صاحب الزمان هم بلند شده بود . بیدار شدم ساعت 2 شب بود ،صدقه انداختم . تا صبح خوابم نبرد فقط گریه می کردم و می لرزیدم . فردا ظهر عکس اش را دیدم که گذاشته بودند و نوشته بودند دکتر حسن شهید شد ."💔 🌹 نخستین‌شهید ازجامعه ی‌پزشکی 💐🌸🌺
رمان_مدافع_عشق_قسمت2 : روی پله بیرون از محوطه حوزه میشـینم و افرادی ڪه اطرافم پرســه میزنندرا رصــد میڪنم؛ ســاعتی اســت ڪه ازظهر میگذرد و هوا بشدت گرم است. جلوی پایم قوطی فلزی افتاده ڪه هراز گاهےبا اشاره پا تڪانش میدهم تا سر گرم شوم تقریبا ازهمه چیزو همه ڪس عڪس گرفته ام فقط مانده... _ هنوزطلبه جذابتون رو پیدا نڪردید؟• سربرمیگردانم سمت صدای مردانه با حالت تمسخر جمله ای را پرانده بود... همان چهره جدی و پوشش ساده چفیه، ڪوله ڪه باعث میشد بقول یکی ازدوستانم . _ چطور مگه؟... مفتشـے..؟! اخم میڪنے،نگاهت را به همان قوطےفلزی مقابل من میدوزی _ نه خیر خانوم!!.. نه مفتشم نه عادت به دخالت دارم اونم تو ڪار یه نامحرم... ولـے... _ و لےچے؟.... دخالت نڪنید دیگه... و رنه یهو خدا میندازتتون توجهنما _ عجب... خواهر من حضور شما اینجا همون جهنم ناخواسته اس عصبـےبلندمیشوم... _ ببینید مثال برادر! خیلی دارید از حدتون جلومیزنید! تاڪےقصدبه بےاحترامی دارید!!! _ بےاحترامی نیست!... یڪ هفته اس مدام توی این محوطه می چرخید اینجا محیط مردونس _ نیومدم توڪه.... جلو درم _ اها! یعنی اقایون جلوی در نمیان؟... یهو به قوه الهے از ڪلاس طی االارض میڪنن به منزلشـــون؟... یا شـــایدم رفقا یاد گرفتن پرواز ڪنن و ما بـےخبریم؟ نمیدانم چرا خنده ام میگیرد و سڪوت میڪنم... نفس عمیقی میڪشےو شمرده شمرده ادامه میدهی: _ صلاح نیست اینجا باشید...! بهتره تمومش ڪنید و برید. _ نخوام برم؟؟؟؟؟ _ الله اڪبرا...ا گرنرید... صدایـی بین حرفش میپرد: _ بابا ... رفتی یه تذکر بدیا! چه خبرته داداش! نگاه میڪنم،پسری با قدمتوسط و پوششی مثل تو ساده. حتما رفیقت است. عین خودت پررو!! بی معطلےزیر لب یاعلی میگویـی و بازهم دور میشوی.. یڪ چیز دلم را تڪان میدهد.. .. 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• @Ravie_1370🏴
مدافع_عشق❤️ ۳ به دیوارتڪیه میدهم ونگاهم رابه درخت ڪهنسال مقابل درب حوزه میدوزم… چندسال است ڪه شاهدرفت وآمدهایـے؟استادشدن چندنفررا به چشم دل دیده ای؟..تو هم طلبه_هارادوست_داری؟ بـےاراده لبخند میزنم به یادچندتذڪرتو…چهارروز است ڪه پیدایت نیست. دوڪلمه اخرت ڪه به حالت تهدیددرگوشم میپیچد … اگرنرید.. خب اگر نروم چـے؟ چرادوستت مثل خروس بـےمحل بین حرفت پرید و… دستـےازپشت روی شانه ام قرارمیگیرد!ازجامیپرم وبرمیگردم… یڪ غریبه درقاب چادر. بایڪ تبسم وصدایـےارام… _ سلام گلم.ترسیدی؟ باتردیدجواب میدهم _سلام.بفرمایید..؟ _ مزاحم نیستم؟..یه عرض ڪوچولوداشتم. شانه ام راعقب میڪشم … _ ببخشیدبجانیاوردم..!! لبخندش عمیق ترمیشود.. _ من؟؟!….خواهرِ مفتشم یڪ لحظه به خودم آمدم و دیدم چندساعت است ڪه مقابلم نشسته وصحبت میڪند: _ برادرم منوفرستادتااول ازت معذرت خواهـےڪنم خانومےاگربدحرف زده….درڪل حلالش ڪنے. بعدهم دیگه نمیخواست تذڪردهنده باشه! بابت این دوباری ڪه باتوبحث ڪرده خیلےتوخودش بود. هـےراه میرفت میگفت:اخه بنده خدا به تو چه ڪه رفتـےبانامحرم دهن به دهن گذاشتـے!… این چهارپنج روزم رفته بقول خودش ادم شه!… _ ادم شه؟؟؟…ڪجارفته؟؟؟ _ اوهوم…ڪارهمیشگے! وقتـےخطایـےمیڪنه بدون اینڪه لباسےغذایـے،چیزی برداره. قران،مفاتیح و سجادش رو میزاره توی یه ساڪ دستـےڪوچیڪومیره… _ خب ڪجا میره!! _ نمیدونم! …ولـےوقتـےمیاد خیلـےلاغره…! یجورایـے توبه میڪنه باچشمانـےگرد به لبهای خواهرت خیره میشوم… _ توبه ڪنه؟؟؟؟…مگه…مگه اشتباه ازیشون بوده؟… چیزی نمیگوید. صحبت رامیڪشاند به جمله آخر…. _ فقط حلالش ڪن!…علاقه ات به طلبه هارم تحسین میڪرد!… علی_اکبر_غیرتیه… اینم بزار پای همینش سیدعلی_اکبر… همنام پسرِ اربابــے….هرروز برایم عجیب ترمیشوی… تومتفاوتـےیا…من_اینطورتورامیبینم؟ ڪارنشریه به خوبـےتمام شدودوستےمن بافاطمه سادات خواهرتوشروع آنقدرمهربان،صبوروآرام بودڪه براحتـےمیشداورا دوست داشت. حرفهایش راجب تومراهرروزڪنجڪاوترمیڪرد. همین حرفهابه رفت وآمدهایم سمت حوزه مهر پایان زد. گاهاتماس تلفنـےداشتیم وبعضـےوقتهاهم بیرون میرفتیم تابشودسوژه جدیدعڪسهای من… چادرش جلوه خاصی داشت درڪادرتصاویر. ڪم ڪم متوجه شدم خانواده نسبتاپرجمعیتـےهستید. علـےاکبر،سجاد،علـےاصغر،فاطمه وزینب بامادروپدرعزیزی ڪه درچندبرخوردڪوتاه توانسته بودم ازنزدیڪ ببینمشان. تو برادربزرگتری ومابقی طبق نامشان ازتوڪوچڪتر…. نام پدرت حسین ومادرت زهرا حتـےاین چینش اسمهابرایم عجیب بود. تورادیگرندیدم وفقط چندجمله ای بود ڪه فاطمه گاهی بین حرفهایش ازتو میگفت. دوستـےماروز به روز محڪم ترمیشدودراین فاصله خبراردوی راهیان_نورت به گوشم رسید ... 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• @Ravie_1370🏴
آیت اللّہ جوادے آملی اگر بخواهید به جایی برسید با کار حوزه و دانشگاه مشکلتان حل نمی شود ، این فقط به شما علم می دهد آن که مشکل شما را حل می کند سجادہ و است عجل لولیک الفرج🤲 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• @Ravie_1370🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽❣ ❣﷽ ✨باغ ما پر گل و زیباست ولی غم دارد ✨همه گویند که این باغ گلی کم دارد ✨بوستانی که در آن نرگس زهرایی نیست ✨چو خزانی است که گویی غم عالم دارد 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•°🌱 🖤 به رسم با ادبان احتـرام اضافه کنیم برای عرض ارادت قیام اضافه کنیم به سمت حضرت ارباب خم شویم همه به ذکرصبح کمی هم سلام اضافه کنیم 🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•°🌱 دل من گم شد اگر پیدا شد بسپارید امانات رضا (ع) و اگر از تپش افتاد دلم ببریدش به ملاقات رضا (ع) همه گفتند محال است ولی دل خوشم من به محالات رضا (ع) ‌ ❤️
• . از اول صبح با خودت عھد ببند؛ کارۍ کھ خدا نمیخواهد را انجام ندهۍ! 'رھ'🌿 اَللّٰــــھُҐَ عَجَّل لِوَلیِــڪَـ اَلْᓅَرَجْ╰⊱⊱╮╰⊱⊱╮๛لا