eitaa logo
شهیدجمهور«رئیسی»
404 دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
3.4هزار ویدیو
7 فایل
یا صاحب الزمان ادرکنی ✹﷽✹ #شهید_سید_مرتضی_آوینی🍂 ✫⇠شرط ورود در جمع شهدا اخلاص است و اگر این شرط را دارے، ✦⇠چہ تفاوتی مے ڪند ڪہ نامت چیست و شغلت•√ #اللهم_عجل_لولیڪ‌_الفرج #ما_ملت_شهادتیم مدیرکانال👇 @Khadim1370 آی دی کانال👇 Ravie_1370
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🍃🍀🌸🍀🍃🌺 رفقایم توی بسیج شنیده بودند ازم خواستگاری کرده. از این طرف و آن طرف به گوشم می‌رساندند که «قبول نکن، متعصبه». با خانم‌ها که حرف می‌زد، سرش را بالا نمی‌گرفت. سر برنامه‌های بسیج اگر فکر می‌کرد حرفش درست است، کوتاه نمی‌آمد. به قول بچه‌ها حرف، حرف خودش بود، معذرت خواهی در کارش نبود. بعد از ، محبتش به من آنقدر زیاد بود که رفقام باور نمی‌کردند این همان باشد که قبل از می‌شناختند. طاقت نداشت سردرد من را ببیند. که آمد، نه سربازی رفته بود، نه کار داشت. خانواده‌ام قبول نکردند. گفتند «سربازیت را که رفتی و کار پیدا کردی، بیا حرف بزنیم». دو سال طول کشید. آنقدر رفت و آمد و با پدر و مادرم صحبت کرد تا راضیشان کرد. کمی بعد از ، با قانون قد و وزن معاف شد، بس که لاغر بود و قد بلند. توی سازمان هم مشغول شد. مهریه را خانواده‌ها گذاشتند، پانصد تا سکه؛ ولی قرار بین من و چهارده ‌تا سکه بود. بعد از هم همه سکه‌ها را به من داد. مراسم عقد و عروسی را خودمان گرفتیم، خیلی . روای : 🌺🍃🌺🍀🌺🍃🌺 http://eitaa.com/joinchat/1248526358C7ff8e8a58b
‍ 💍 🟣شهید مدافع‌حرم سید حمید طباطبایی مهر 📀راوے: همسر شهید 🧖‍♂سال۱۳۶۴ که آقا سید به خواستگاری من آمد، پاسدار بود. در جلسه‌ی خواستگاری، سید گفت:«ان‌شاءالله زندگی‌مان بر مبنای حقانيّت الهی باشد. محور خدا باشد.» 🕋هميشه هم در زندگی، سبک و شيوه‌اش طوری بود که دنبال حق بود. تلاشش بر اين بود که هميشه محور حق باشد، توکل و توسل باشد، هميشه خدايی باشد. 🥰همان جلسه‌ی اول خواستگاری، سید خودش را در دلِ همه جا کرد و جلسه‌ی دوم خواستگاری، مطمئن و با دلی قرص، جوابِ «بــــله» را دادم. 💞صداقت و خلوص در حالات، رفتار و نگاه سید موج می‌زد. وقتی «بله» را به سید دادم و با هم سر سفره عقد نشستیم، همه‌ی زندگی و وجود من، سید شد و فقط سید را می‌دیدم و هیچکس دیگر را نمی‌توانستم ببینم. 👶🏻کفه‌ی محبت من به سید نسبت به کلّ خانواده‌ام بیشتر بود. گاهی مادرشوهرم می‌گفت:«یک بچه بیاید، همه چیز عادی می‌شود»، اما با وجود بچه هم نه تنها عشق و علاقه‌ی من به سید کم نشد، بلکه بیشتر هم شد. هیچ‌کسی نتوانست جای سید را برای من پُر کند؛ نَه آن زمان که زنده بود و نَه حالا که به شهادت رسید. ☝️یک روز به سید گفتم:«اگر خداوند به من بگوید بهشت را به تو می‌دهم به شرطِ آن‌که حمید با تو نباشد، من حتی این بهشت را نمی‌پذیرم! بهشت بدون سید برایم زیبا نیست.» کلام _شهید❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
💍 🟢شهید مدافع‌حرم جمال رضی 💞همسر شهید نقل می‌کند: آقاجمال مؤذّن مسجد روستای ما بودند. همان‌جا با هم آشنا شدیم. خود جمال مرا به پدر و مادرش پیشنهاد می‌دهد؛ خانواده‌ها از روی شناختی که داشتند، قبول کردند و ما هم سال۱۳۸۴ عقد و در سال۱۳۸۵ هم عروسی کردیم. 💞جمال در روز خواستگاری بهم گفت «من پیش از شما با شغلم ازدواج کرده‌ام؛ البته دوست دارم وقتی وارد منزل می‌شوم، همسرم با لبخند در را باز کند.» 💞آقاجمال اهل گُل‌خریدن بود و به همین خاطر، همه‌ی گل‌فروشی‌های محل او را می‌شناختند. وقتی از مأموریت برمی‌گشت، برای من گل می‌خرید و همکارانش را نیز به گل‌خریدن برای همسران‌شان تشویق می‌کرد. گاهی در طول یک هفته، چندمرتبه برای من گل می‌خرید. ✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات   ☘اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد☘ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• کلام _شهید❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
شهیدجمهور«رئیسی»
💠آخرین پیامک شهید علیرضا نوری 🔹روز وداع با همسرم، درحالیکه بسیار اشک می‌ریختم به او گفتم: " علیرضا
🌸 💍 🌕شهید مدافع‌حرم علیرضا نوری 💞همسر شهید نقل می‌کند: من همیشه می‌گویم ازدواجمان از دو توسل شروع شد. ماجرای این توسل‌کردن برای خودمان خیلی جالب بود. شهید نوری همیشه می‌گفت من شما را از حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها گرفتم. ✨آقاعلیرضا تعریف می‌کرد یک روز که به مشهد رفته بود، در حرم امام رضا علیه‌السلام نذر می‌کند ۴۰ زیارت عاشورا به حضرت زهرا هدیه بدهد تا خدا یک همسر خوب نصیبش بکند. ایشان ۴۰شب پشت سر هم این زیارت عاشورا را می‌خواند و دقیقاً در آخرین شبی که زیارت عاشورا را می‌خواند، فردایش شوهرخاله‌اش مرا به ایشان معرفی می‌کند. 💞آن زمان خودم در کنگره شهدا کار می‌کردم و یک هفته‌ای می‌شد که به شهدا متوسل شده بودم و می‌خواستم یکی مثل خودشان نصیبم کنند. نتیجه توسل‌هایمان این شد که در اسفند سال۱۳۸۸ شهید نوری به خواستگاری من آمد و با هم آشنا شدیم و بعد از آشنایی‌های اولیه، مراسم خواستگاری کاملاً سنتی برگزار شد. ۱۱خرداد سال۱۳۸۶ عقد و مهر همان سال نیز عروسی کردیم. 🕊 🌸 اَللَّهُـمَّ 🌸صَلِّ🌸 عَلَی 🌸 مُحَمَّـدٍﷺ 🌸 وَآلِ🌸 مُحَمـَّدﷺ 🌸 وَ عَجِّـل🌸 فَرَجَهُـم •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• کلام _شهید❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
🥰 🍃زمانی که محمد برای خواستگاری به منزل ما آمد، مهمترین موضوعی که روی آن تاکید ویژه‌ای داشت، رعایت حجاب و عفاف فاطمی بود. به من گفت که اصلی‌ترین معیارش برای ازدواج، زندگی در کنارِ زنی است که به حجاب پایبند بوده و اولویت نخست آن باشد. 🍃آقامحمد می‌گفت: «حجاب برای خودتان فایده دارد و به بانوان حسّ حیا و امنیت می‌دهد.» پس از ازدواجمان نیز گاهی اوقات در قالب شوخی و خنده اگر متوجه موردی در بحث حجاب می‌شد، بهم یادآوری می‌کرد و این امر به‌معروف‌کردنِ او‌، برایم لذّت‌بخش بود. 🍃شهریور سال۱۳۹۰ به عقد او درآمدم و پس از گذراندن دوماه از عقد، با برگزاری مراسمی ساده و همراه با مولودی‌خوانی راهی خانه‌ی او شدم. «توکّل» شرط اول و آخر زندگی محمد بود؛ با اینکه درآمد زیادی نداشت، همیشه و همه‌جا توکّلش به خدا بود و هیچگاه به خاطر مسائل مالی ناراحت نمی‌شد. نمونه‌ی کاملِ یک مرد با ایمان بود که محبّت‌های بی‌دریغش به همه می‌رسید. ✍راوی:همسر شهید •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• کلام _شهید❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
‍ ‍ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• 💍 🟣شهید مدافع‌حرم ابوالفصل راه چمنی 💙همسر شهید نقل می‌کند: من و آقا ابوالفضل فامیل بودم. خواهرشان، زن‌دایی من هستند. چند مرتبه بیشتر ابوالفضل را ندیده بودم ولی در همین چند دیدار خانوادگی، متوجه تفاوت زیادش با دیگر جوان‌ها ‌شدم. ☂مثلاً می‌دیدم که موقع حرف‌زدن با خانم‌ها چقدر سربه زیر هست. همین برای من که آن موقع یک دختر دبیرستانی بودم، خیلی جذّابیّت داشت و من را شیفته خودش کرد و از خدا خواستم که آن را همسر من قرار بدهد. به کسی نگفتم و فقط از خدا خواستم. بعد از نمازهایم دعا می‌کردم که خدا کمک کند. 💙حتی یک مرتبه فکر کردم که به خودش زنگ بزنم ولی باز پشیمان شدم قضیه را به خدا سپردم. بعدها وقتی برای آقا ابوالفضل تعریف می‌کردم، می‌گفت: «اگر به من زنگ زده بودی، هرگز سراغت نمی‌آمدم»  ☂آقا ابوالفضل قبل از عقد، هیچوقت با من کلامی حرف نزده بود ولی خودش می‌گفت از دوران دانشجویی‌اش من را در نظر داشته است. تا اینکه به خانواده‌شان پیشنهاد می‌دهد و به خواستگاری من آمدند. 💙خرداد سال۱۳۹۰، من در خوابگاه بودم و فصل امتحانات بود. پدرم به من زنگ زد و گفت خانواده‌ی ابوالفضل به خواستگاری‌ات آمده‌اند. از خوشحالی و استرس این قضیه، چندتا از امتحاناتم را خراب کردم. شب خواستگاری زیاد صحبت نکردیم چون تقریباً من برای هیچ موردی مشکل نداشتم. او از سختی کارش گفت، که من می‌دانستم نظامی است. ☂بحث مهریه که شد. گفت: «۱۴تا سکه» بلافاصله گفتم: «من مشکلی ندارم اما فکر نکنم خانواده‌ام قبول کنند.» به خانواده‌ام گفتیم، گفتند: «هرطور خودتان صلاح می‌دانید» که همان ۱۴سکه شد و یک سفر کربلا که خود ابوالفضل اضافه کرد.  •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• کلام _شهید❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
🌹 🌹 🔸 . آقا مصطفی مرا در دانشگاه دیده بود و می گفت:«حجب و حیای و متانت تو با دیگران فرق می کرد و دلیل اصلی انتخابم این بود» ایشان فوق العاده صادق بودند،زمانی که پیشنهاد دادند،به من گفتند: «من نه کار دارم،نه سربازی رفتم و نه درسم تمام شده»بنده با توجه به محبت، ایمان و صداقت آقا مصطفی رضایت اولیه را دادم و این قضیه ۳ سال طول کشید.من و آقا مصطفی سال ۸۲ و سال ۸۳ کردیم.بعد از مسئله خدمت سربازی و کارشان هم حل شد. . مهریه من ۵۰۰ سکه بود اما باهم ۱۴ سکه را توافق کردیم و ایشان هم مهریه ام را دادند.مراسم ازدواجمان نیز در منزل خودمان با حضور ۹۰ مهمان برگزار شد. مجلس عروسی را که در منزل مادرم گرفتیم و ۳_۴ نوع غذا دادیم.خیلی ساده نبود ولی به هر حال با توجه به موقعیت خودمان،عروسی نه خیلی ساده و نه خیلی مجلل بود.ماشین پراید یکی از دوستان مصطفی را گل زده بودیم. نسبت به دوروبری ها مراسم ما خیلی ساده تر بود.هم خانواده ها از این وضع راضی بودند و هم خودمان.هم جشن آبرومندانه ای بود و هم خیلی خیلی ساده نبود.آقا مصطفی کارش طوری بود که اکثر اوقات در خانه نبود که بتواند کمکی بکند،ولی اگر کاری از دستش برمی آمد انجام می داد. مثلاً وقتی مهمانی سرزده می رسید کمک می کرد. . . شرط مصطفی با همسرش این بود که اگر یک روز کردیم و من خواستم به بروم و  شوم حق نداری جلوی من را بگیری. قبل از عقدمان خواب دیدم،هوا بارانی است و من سر مزاری نشسته بودم که روی سنگ مزار نوشته شده بود «» این خواب را  برایش تعریف کردم.یک لحظه هم بعد از ازدواجمان فکر نمی کردم که او به  نرسد. : 1358/6/17 . : صبح چهارشنبه 1390/10/21 بر اثر انفجار یك بمب مغناطیسی در خودروی خود در میدان كتابی ابتدای خیابان گل نبی تهران بدست عوامل استكبار.🥀 ╭┅──🍀🌻🌺🌼🍀─┅╮ https://eitaa.com/Ravie_1370 ╰═━⊰🍀🌻🌺🌼🍀⊱━═╯🦋🦋
🌹 🌹 🔸 . آقا مصطفی مرا در دانشگاه دیده بود و می گفت:«حجب و حیای و متانت تو با دیگران فرق می کرد و دلیل اصلی انتخابم این بود» ایشان فوق العاده صادق بودند،زمانی که پیشنهاد دادند،به من گفتند: «من نه کار دارم،نه سربازی رفتم و نه درسم تمام شده»بنده با توجه به محبت، ایمان و صداقت آقا مصطفی رضایت اولیه را دادم و این قضیه ۳ سال طول کشید.من و آقا مصطفی سال ۸۲ و سال ۸۳ کردیم.بعد از مسئله خدمت سربازی و کارشان هم حل شد. . مهریه من ۵۰۰ سکه بود اما باهم ۱۴ سکه را توافق کردیم و ایشان هم مهریه ام را دادند.مراسم ازدواجمان نیز در منزل خودمان با حضور ۹۰ مهمان برگزار شد. مجلس عروسی را که در منزل مادرم گرفتیم و ۳_۴ نوع غذا دادیم.خیلی ساده نبود ولی به هر حال با توجه به موقعیت خودمان،عروسی نه خیلی ساده و نه خیلی مجلل بود.ماشین پراید یکی از دوستان مصطفی را گل زده بودیم. نسبت به دوروبری ها مراسم ما خیلی ساده تر بود.هم خانواده ها از این وضع راضی بودند و هم خودمان.هم جشن آبرومندانه ای بود و هم خیلی خیلی ساده نبود.آقا مصطفی کارش طوری بود که اکثر اوقات در خانه نبود که بتواند کمکی بکند،ولی اگر کاری از دستش برمی آمد انجام می داد. مثلاً وقتی مهمانی سرزده می رسید کمک می کرد. . . شرط مصطفی با همسرش این بود که اگر یک روز کردیم و من خواستم به بروم و  شوم حق نداری جلوی من را بگیری. قبل از عقدمان خواب دیدم،هوا بارانی است و من سر مزاری نشسته بودم که روی سنگ مزار نوشته شده بود «» این خواب را  برایش تعریف کردم.یک لحظه هم بعد از ازدواجمان فکر نمی کردم که او به  نرسد. : 1358/6/17 . : صبح چهارشنبه 1390/10/21 بر اثر انفجار یك بمب مغناطیسی در خودروی خود در میدان كتابی ابتدای خیابان گل نبی تهران بدست عوامل استكبار. 🥀🕊 🕊 ╭┅──🍀🌻🌺🌼🍀─┅╮ https://eitaa.com/Ravie_1370 ╰═━⊰🍀🌻🌺🌼🍀⊱━═╯🦋🦋
💞 🔻 . ڪجا و ازدواج ما ڪجا...؟!⁉️ گاهی دلم برای ازدواج هایی به سبڪ شهـدا تنگ می شود... . 💞 ازدواجی به سبڪ .... ڪه بجای اینڪه به فڪرِ برگزاری مـراسـم تجمـلاتی باشد به فڪر رساندن به حرم حضـرت معصومه  بود... مـراقب بود در مجلسش نشود...آخر مهمان ویژه ی مجلسش بود... . 💞 ازدواجی مثل ... ڪه شبِ عقـد از همسرش در خواست ڪرد تا نمـاز شُکـر بجا آورد‌... میتوانست مثل خیلی های دیگر شب عقد مشغول و بی بند و باری باشد اما فهمید ڪه همسر نعمت خداست و در قبال نعمت باید شڪر ڪرد نه عصیان... . 💞 یا مثلا ازدواجی شبیه به ... ڪه همسرش گفت نمیخواهم ام بیشتر از یڪ جلد قرآن و شاخه نبات باشد... او هم میتوانست هزار جور بهانه بیاورد و بگوید مهـریه پشتوانه است و حـق زن است و ... 😇 🖊 .... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ❣❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
شهیدجمهور«رئیسی»
💞 #ازدواج_به_سبک_شهدا 🔻 #قسمت_اول . #ازدواج_شهــدا ڪجا و ازدواج ما ڪجا...؟!⁉️ گاهی دلم برای ازدواج ه
💞 🔻 . 💞 یا دلم برای ازدواجی به سبڪ تنگ شده...ڪه خـرید عقـد همسرش یڪ و یڪ جفت ڪیف و ڪفش بود و مـراسم عقـدش را خیلی ساده با سی_چهل نفر مهمون برگزار ڪرد... 💞 یا شهید ڪه زندگی شان را در اتاق ڪوچڪی روی پشت بام شروع ڪردند! دریغ از یڪ چراغ خوراڪ پزی در اوایل زندگی... 💞یا شهید ڪه اهل سادگی و از تجملات بیزار؛ ڪه زندگی را در دو اتاق خانه ی پدری شروع ڪردند! همراه با وسایل ضروری زندگی ڪه آن قدر ڪم بود در یڪ پیکان استیشن جا می شد... . ✅آن روز ها مـراسم را سـاده میگرفتند در به و توجه میڪردند نه پول و ظواهر... خدایی عمل میڪردند و علوی زندگی میکردند... . ⛔️این روزها سخت درگیر و ظـواهـر شدیم و معترض هم هستیم ڪه چرا اینقدر و بدبختی زیاد است... . ⚠️ما بجای توجه به "شعائر" الهی به "ظواهر" دنیوی توجه میکنیم.... . ‼️به راستی ڪه همه ی ما میدانیم راه و شهدا چیست ... و وای به حال ما که میدانیم و اینگونه عمل می ڪنیم.... 😇 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ❣❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
شب میلاد امام حسین عروسی کردیم🎊 دعوتنامه‌ها را خودمان نوشتیم برای همه امامان مدفون در عراق و حضرت ابوالفضل هم کارت دعوت نوشته بودیم. 💌 آنها را دادیم به عموی مرتضی که داشت می‌رفت کربلا، گفتیم بیندازد داخل حرم‌ها.🌱 برای حضرت مهدی هم یک نامه مختصر نوشتیم.💌 یادم است از ۱۴ معصوم خواستیم در مراسم عروسییمان شرکت کنند و برای اینکه دعوتمان را بپذیرند دعای توسل خواندیم.🤲 🌱 ✨روز عروسی به همه مهمان‌ها یک برگه دادیم که روی آنها احادیث و جملات بزرگان را نوشته بودیم بعدها عده ای از مهمان‌ها گفتند این جملات راه زندگی مان را عوض کرده.📜 برای ما خیلی جالب بود که کلام یک معصوم در تالار توانسته این اندازه تاثیر بگذارد👌😊 🌹شهید مدافع حرم 🌹 شهادت۱۳۹۴ سوریه ❣❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄