طلبه شهيد «حجت اسدي»؛ از فعالان فرهنگي استان قزوين و يكي از مداحان اهل بيت عصمت و طهارت(ع) بود كه در كسوت خادمي شهدا در يادمانهاي مختلف دفاع مقدس به زائران راهيان نور خدمت ميكرد. او چندي پيش داوطلبانه براي دفاع از حريم اهل بيت(ع) راهي سوريه شد و توسط تروريستهاي تفكيري در سن 34 سالگي و در شب شهادت حضرت زهرا(س) به شهادت رسيد از او سه فرزند پسر به يادگار مانده است.
وي از مسئولين موكبي بود كه سال گذشته در ايام فاطميه در نجف اشرف بنا شد و همچنين دو سال متوالي مديريت چندين موكب در موسم اربعين را برعهده داشت. به گفته دوستانش حال روحي حجت اين اواخر عجيب شده بود و در پيامك هايي كه رد و بدل مي شد اين تغيير مشخص بود.
شهيد "حجت اسدي" در پيامي كه به يكي از دوستانش ارسال كرده از اولويتش براي رفتن به جهاد نوشته است: بايد كمرها را ببنديم، اول بريم جهاد بعد فرهنگي، ول كن داداش اين ها همه ميگذره، دعا كن در اين مسير با اخلاص و پاك باشيم، آخرش هم عاقبت به شهادت...
shahidnews.com
📚موضوع مرتبط:
#شهید_حجت_اسدی
#شهید_مدافع_حرم
#زندگینامه
#سالروزولادت
@shohadarahshanedamadarad
#زندگینامه
#شهید_حسین_معزغلامی
شهیدمدافع حرم کربلایی حسین معز غلامی در ششم فروردین 1396 در پایگاه شکاری امیدیه متولد می شود او در خانواده ای به عنوان اخرین فرزند قدم به دنیای خاکی میگذارد که پدرش 32 سال سابقه خدمت به این و آب خاک را در نیروی هوایی ارتش دارد و از پیر غلامان و مادحین خاندان عصمت وطهارت است.
مادرش به دلیل بیم از دوندگی های شناسنامه ای و با واسطه یکی از اقوام، به دلیل اصالت همدانی داشتن، شناسنامه وی را از همدان گرفت و به همین دلیل تاریخ تولد سجلی وی ۱۵ فروردین و صادره از همدان ثبت شده است.
حسین از کودکی دلداده خاندان وحی بود و از همان کودکی ارتباطی ناگستنی با مسجد داشت و او ارتباط تنگاتنگی با بچه ها وامام جماعت مسجد محلشان داشت و از پام مبنری های آیت الله مجهتدی شده بود و او از کودکی ارتباطش را با خدا و خانه او محکم کرده بود در کنار درس های مدرسه به صورت آزاد درس طلبگی وحوزوی هم میخواند. او پا جای پدر میگذارد و در خادمی خاندان عصمت و طهارت به لباس مداحی این خاندان عزیز مزین میشود وذکر حسین(ع) زمزمه همیشگی لبش میگردد او که در کنار درس علم و ادب و اخلاق در درس های مدرسه هم جایگاه ممتازی دارد پس از اخذ دیپلم در کنکور سراسری در رشته تکنسین اتاق عمل پذیرفته شد اما او از کودکی نگاهش به آسمان بود او سبزی بهار را در لباس سبز پاسداری دید و برای تفسیر آرزوهایش وارد دانشگاه امام حسین شد او از کودکی نشان داده بود که راهش از بقیه جداست و هدفش با لباس سبز به سرخی شهادت خواهد رسید او راهش را با راه عموی شهیدش هماهنگ میکرد او به بسیج اعتقاد ویژه ای داشت به همه دوستانش گفته بود هر چیزی رو ول کردید بسیج رو رها نکنید او حافظ قران بود در دانشگاه امام حسین در مسابقات حفظ مقام اول را کسب کرده بود همه قدم ها را به مقصد شهادت برمیداشت محکم قدم میزد صبوریش باد ها را به سخره میگرفت آسمان زیر نگاهش حس سنگینی داشت او مرد روزهای خواستن بود اهل معامله با خدا بود حلال و حرامش صاف وشفاف
در فتنه 88 تازه 15 سالش شده بود وارد معرکه حفظ انقلاب شد تا نگذارد انقلاب به دست نا اهلان بیفتند بدجوری زخمی شد از ناحیه کتف آسیب شدیدی دید او چند باری در پیاده روی اربعین وصل شده بود به آسمانیان همان جا وعده و قرار را گذاشته بود برات شهادتش را از خود مولایش حسین گرفته بود هوای حرم را در سر داشت تا فدایی حرم شود.
او راهش را انتخاب کرده بود سوریه فقط اسم مکان بود او محضر خدا را درک کرده بود اسامی مکان ها بهانه ای بیش نبود دشمن در سوریه برای این آب وخاک شاخ و شانه میکشید اما مردان این سرزمین اجازه نزدیکی دشمن به مرزها را هم نمیدادند. حسین سه بار به سوریه اعزام شد سه دوره 60 روزه جهاد کرد و ستاره ای شد که در امتداد آسمان دفاع مقدس میشود با این ستاره ها راه را پیدا کرد.
نحوه شهادت حسین در استان حماه سوریه
پدر او قبل از فروردین 96 برادر شهید بود یه رزمنده با 32 سال سابقه رشادت در ارتش سرافراز ایران اسلامی اما از تاریخ 4 فروردین خدا به این خاندان نشان سرافرازی مدافع حرم را عنایت فرمود دیگر او پدر شهید است او مردی از تبار انفاق گران است که در راه خدا برادر وعمر وفرزند داده است .
خود حسین وقتی در برابر بیخبری ها وبیتابی های مادرش قرار میگرفت میگفت نترس من اگر شهید شوم یک ربع بعد از طریق تلگرام با خبر میشوی عکس مرا هم میزنند مینویسند شهید حسین معز غلامی و واقعا همین طور شد و خانواده اش از طریق فضای مجازی از شهادتش مطلع شدند او سه روز قبل مجروح شده بود اما ایستاده و مردانه جنگیده بود تا آرزویش را صید کند او شهادت را به چنگ آورد درست همان کتفش که سال 88 مجروح شده بود سر آغاز حادثه شهادتش را میسراید و ۳ تیر به چشم چپ، گونه راست و همان کتفی خورده شد که در فتنه مصدوم شده و وی را به شهادت رساند.
شهید حسین غلامی معز
به دلیل موقعیت بد حضور وی در سنگلاخ، دندان ها و استخوان پایش نیز هنگام سقوط به زمین شکسته و پیکر وی چند ساعتی تا برگشت به نیروهای خودی بر زمین مانده بود. او دوروز قبل از سالگرد تولدش به خیل آسمانیان پیوست.
هدیه خداوند در هشتم فروردین ماه به خاک سپرده شد و در جوار دوستان شیرمردش در قطعه ۵۰ بهشت زهرای تهران آرام گرفت. در روز تشیع شهید مداحی خودش پخش میشود که حیران میشوند خدا چه بی اندازه عزت میدهد
« تو این روزای بی کسی / کار دلم صبوریه / یعنی قسمت میشه منم / شهید بشم تو سوریه؟» «حتی اگه بره سرم/ من از شما نمی گذرم/آرزومه یه روز بگن/ به من مدافع حرم»
#سلام_ودرود_برشهیدان
@Ravie_1370🌷
✍ #شهید_علیرضا_جیلان
🍃 #تاریخ_تولد: ۱۳۶۲
🌷 #محل_تولد: بروجن
🌼 #تاریخ_شهادت: ۲۸ آبان ۱۳۹۶
🌸 #محل_شهادت: بوکمال
🌿 #وضعیت_تأهل: متاهل
🌺 #تعداد_فرزندان: یک
🌾 #تحصیلات: کاردانی الکترونیک
🌹 #زندگینامه
🌷شهید مدافع حرم علیرضاجیلان اهل بروجن که در شب #شهادت_امام_رضا_علیه_السلام در عملیات آزادسازی بوکمال به مقام رفیع #شهادت رسید وی به طور #داوطلبانه و #بسیجیوار مدت زیادی در جهاد فی سبیل الله در سوریه حاضر شد
این شهید بزرگوار چند ماه پیش در سوریه بود که خبر فوت مادرش را شنید و به ایران آمد اما به دلیل نیاز به حضورش در #جبهه بعد از ۱۰ روز با پدر، همسر و تنها فرزندش #وداع کرده و به یاری همرزمانشان شتافت…علیرضا جیلان بروجنی در هشتمین اعزام خود حسینی شد و به عموی شهیدش (#علیرضا_جیلان) که دقیقا هم نام خودش بود (اسم عموی شهید را بر ایشان گذاشته بودند) و ۳۰ سال پیش در #دفاع_مقدس در خوزستان آسمانی شده بود پیوست.🌷
#روحشان_شاد🕊
#نام_یادشان_گرامی🌹
اَللّهُــمَّ صَّــلِ عَــلَى مُحَمَّــدٍ وَ آلِ مُحَمَّــد وَ عَجِّــل فَرَجَهُــم
🌺🌺🌺⚘⚘🌺🌺🌺⚘⚘🌺🌺
https://eitaa.com/Ravie_1370🌹🌹
🌺🌺🌺⚘⚘🌺🌺🌺⚘⚘🌺🌺
داستان اول
#زندگینامه شهید حر انقلاب
#شهید شاهرخ ضرغام
#از تولد تا شهادت
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
#زندگینامه🌱
🍃در تاریخ ۱۳۵۴.۰۲.۲۸ کودکی به نام حبیب الله در عزیز آباد نجف آباد چشم به جهان گشود. اسمش را پدرش انتخاب کرد و گوسفندی برایش عقیقه کرد.
👌حبیب الله بسیار زرنگ و باهوش بود به همه کمک می کرد و حتی بعضی اوقات کلید ماشین پدرش را میگرفت و به دوستانش رانندگی یاد میداد و میگفت هزینه ی رفتن به کلاس آموزش رانندگی را ندارند.
✨یک بار شب عید بود وضع مالی خوبی نداشتیم، او مقداری شیرینی میوه و آجیل به منزل آورد و بعد فهمیدم که چند شب خواب نرفته و خیاطی می کرده که من خجالت خواهر و برادرانش را نکشم!
📺یک مرتبه در ماه رمضان خواهرش تلویزیون را زمین انداخته بود مادرش گفته بود: «اگر پدرت بفهمد دعوا می کند» گفت: «مادرجان غصه نخور من حالا می روم و آن را درست می کنم»
آنروز هوا سرد بود تلویزیون را به تیران برد و صبح آن را آورد. حتی افطار نکرده بود و روز بعد را هم روزه گرفت بخاطر اینکه پدرش عصبانی نشود و خواهرش را دعوا نکند.
ایشان در تاریخ ۱۳۷۲.۱۱.۱۱ به درجه ی رفیع شهادت رسید.
#سالروز_شهادت
#شهید_حبیب_الله_چترایی🌷
https://eitaa.com/Ravie:1370🦋🦋
مشهد که آمدیم، بچه ی دومم را حامله بودم. موقع به دنیا آمدنش، مادرم آمد پیشم. سرشب، عبدالحسین را فرستادیم پی قابله.
به یک ساعت نکشید، دیدیم در میزنند. خانم موقر و سنگینی آمد تو. از عبدالحسین ولی خبری نبود. آن خانم نه مثل قابلهها، و نه حتی مثل زنهایی بود که تا آن موقع دیده بودم. بعد از آن هم مثل او را ندیدم. آرام و متین بود، و خیلی با جذبه و معنوی. آنقدر وضع حملم راحت بود که آن طور وضع حمل کردن برای همیشه یک چیز استثنایی شد برایم.
آن خانم توی خانه ی ما به هیچی لب نزد، حتی آب هم نخورد. قبل از رفتن، خواست که اسم بچه را فاطمه بگذاریم.
سالها بعد، عبدالحسین راز آن شب را برایم فاش کرد. میگفت: وقتی رفتم بیرون، یکی از رفقای طلبه رو دیدم. تو جریان پخش اعلامیه مشکلی پیش اومده بود که حتما باید کمکش میکردم. توکل بر خدا کردم و باهاش رفتم. موضوع قابله از یادم رفت. ساعت دو، دو و نیم شب یک هو یاد قابله افتادم. با خودم گفتم دیگه کار از کار گذشته، خودتون تا حالا حتماً یه فکری برداشتین.
گریه اش افتاد. ادامه داد: اون شب من هیچ کی رو برای شما نفرستادم، اون خانم هر کی بود، خودش اومده بود.
#زندگینامه
#یاد_شهدا
#سنگر_خاطرات
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
•『🕊️』•
↫#زندگینامه
بسم رب الشهداء والصدیقین
خلاصه ای از زندگینامه شهید رسول نهویی
نام و نام خانوادگی : شهيد رسول نهويی
تاريخ تولد : سال ۱۳۴۴
تاريخ شهادت :١٣۶٣/١٢/١٢
محل شهادت : جزيره مجنون
نام عمليات : بدر
محل دفن: گلزارشهدای جوادیه،الهیه
شهید « رسول نهویی» در روستای جوادیه الهیه نوق از توابع شهرستان رفسنجان متولد شد.
از همان کودکی به پدرو مادر خود خیلی احترام می گذاشت.
خیلی مهربان بود.
رسول به جبهه اعزام شد و سرانجام بعد از خدمت خالصانه در عملیات بدر در جزیره مجنون از ناحیه دست و گلو مجروح و به فیض شهادت نائل امد.
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
•『🕊️』•
↫#زندگینامه
نام ونام خانوادگی :شهید محمود علیزاده
نام پدر:میرزا علی اكبر
تاریخ تولد :۱۳۴۳
تاریخ شهادت : ۲۴ / ۴ / ۱۳۶۱
محل شهادت :شلمچه
نام عملیات :رمضان
محل دفن: گلزار شهدای جوادیه الهیه فلاح
ایشان در سال ۱۳۴۳ در روستای احمدیه دیده به جهان گشود وهنوز سه سال از عمر ایشان بیشتر نگذشته بود كه مادرش را از دست داد وتنها خواهرش سرپرستی او را به عهده گرفت .او هفت سالگی راهی مدرسه شد وتا سوم راهنمایی تحصیلات خودرا ادامه داد وبه علت شرایط آن زمان نتوانست بیشتر به تحصیل ادامه دهد .وبه كمك پدر خود به كشاورزی پرداخت .ایشان در زمینه دینی و مذهبی فعالیت های زیادی داشت ودر مراسمات شركت می كرد وبه نماز اول وقت وقران خواندن اهمیت زیادی می داد .در سال ۱۳۵۹كه جنگ ایران وعراق آغاز شد،چون ایشان ۱۶ سال بیشتر نداشت وبه علت كمی سن او را به جبهه نمی پذیرفتند ،تا دو سال بعد یعنی سال ۱۳۶۰همان كار خود یعنی كمك به پدر را ادامه داد ودر سال ۱۳۶۰ كه ایشان به سن ۱۸سالگی رسید دیگر نتوانست ندای امام را بی جواب بگذارد وبه آن لبیك گفت وبه جبهه رفت وبه مدت ۲۷روز جسد ایشان مفقود بود تا اینكه به كمك برادرشان ،جواد علیزاده جسدش در بیمارستان اهواز شناسایی وبه زادگاهش تشیع شد .شب شهادت ایشان یعنی ۲۱رمضان همانند حضرت علی (ع )از ناحیه سر ضربه خورد وبه شهادت رسید .
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋