روی صندلی، زیر تلفن نشسته بود. روبروش ایستادم، به تلفن خیره شدم، صلوات نوشته شده روی اونو زمزمه کردم و گفتم:«اینجا تلفن صلواتی دارن. شاید خواستن به حرف آقا گوش بدن و کاری کنن که مریض جز فکر درمانش به مشکل دیگهای فکر نکنه.»
با آه و ناله بلند شد و گفت:«کو؟»
تلفن رو که دید. گفتم فعلا صلواتشو بفرست تا بقیه امکاناتش بیاد.☺️
#تلفن
#بیمارستان
┈┉┅━❀✨❀━┅┉┈
https://eitaa.com/joinchat/4069785691Ce5b7acf20c