eitaa logo
💕ارتباط باخدا💕☝
1.2هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
5.3هزار ویدیو
144 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💠🔹↶ ↷🔹💠 🍃🍂بِسْمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰنِ الْرَّحیمْ🍂🍃 【 بِسْمِ الله كَلِمَةِ الْمُعْتَصِمِينَ وَ مَقَالَةِ الْمُتَحَرِّزِينَ وَ أَعُوذُ بِاللهِ تَعَالَى مِنْ جَوْرِ الْجَائِرِينَ وَ كَيْدِ الْحَاسِدِينَ وَ بَغْیِ الظَّالِمِينَ وَ أَحْمَدُهُ فَوْقَ حَمْدِ الْحَامِدِينَ اَللَّهُمَّ أَنْتَ الْوَاحِدُ بِلا شَرِیکِِ وَالْمَلِکُ بِلا تَمْلِیکِِ لا تُضَادُّ فِی حُكْمِکَ وَ لا تُنَازَعُ فِی مُلْكِکَ أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ أَنْ تُوزِعَنِی مِنْ شُكْرِ نُعْمَاکَ مَا تَبْلُغُ بِی غَايَةَ رِضَکَ وَ أَنْ تُعِينَنِی عَلَى طَاعَتِکَ وَ لُزُومِ عِبَادَتِکَ وَ اسْتِحْقَاقِ مَثُوبَتِکَ بِلُطْفِ عِنَايَتِکَ وَ تَرْحَمَنِی بِصَدِّی عَنْ مَعَاصِیکَ مَا أَحْيَيْتَنِی وَ تُوَفِّقَنِی لِمَا يَنْفَعُنِی مَا أَبْقَيْتَنِی وَ أَنْ تَشْرَحَ بِكِتَابِکَ صَدْرِی وَ تَحُطَّ بِتِلاوَتِهِ وِزْرِی وَ تَمْنَحَنِی السَّلامَةَ فِی دِينِی وَ نَفْسِی وَ لا تُوحِشَ بِی أَهْلَ أُنْسِی وَ تُتِمَّ إِحْسَانَکَ فِيمَا بَقِیَ مِنْ عُمْرِی كَمَا أَحْسَنْتَ فِيمَا مَضَى مِنْهُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ 】 ✧✾════✾✰✾════✾✧ 🍃🍂بنام خداوند بخشنده مهربان🍂🍃 〖 به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانی‌اش همیشگى است به نام خدا که کلمه پناه‌جویان و گفتار پرهیزگاران است و پناه می‌برم به خدای بلند مرتبه از ستم ستمگران و نیرنگ حسودان و سرکشی ظالمان و او را می‌ستایم ستایشی برتر از ستایش ستایشگران خدایا تویی یگانه بی‌انباز و پادشاه علی الاطلاق، در فرمانروایی‌ات مخالفت نشوی و در پادشاهی‌ات هماوردی نداری از تو می‌خواهم که بر بنده و فرستاده‌ات محمد درود فرستی و سپاس نعمت‌هایت را چنان قسمت من کن که مرا به کمال خشنودی‌ات نائل گرداند و به برکت عنایت خویش بر طاعت و مداومت عبادت خود و شایستگی پاداشت یاری نمایی و تا زنده‌ام به بازداشتن از گناهانت بر من مهر ورزی و تا پایان عمر بر انجام آنچه بهره‌ام رساند توفیقم دهی و به کتاب خود برای پذیرش حق سینه‌ام را فراخ گردانی و بار گناهانم را با تلاوتش از نامه اعمالم فروریزی و در دین و جانم به من سلامت بخشی و کسانی که به آنها انس گرفته‌ام از من وحشت زده نکنی و در باقیمانده عمر احسانت را بر من تمام نمایی چنان که در گذشته عمرم بر من احسان نمودی ای مهربان‌ترین مهربانان 〗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍂↶ عــهــد ثـــابـت ↷🍂🍃       ☜ روز ☟ 🌸🍃 اذکــ📿ــار روز ◽️⇦ 100مرتبه ◽️⇦ یـا غـنی 1060 مرتبه 🌸🍃 سـوره روز ◽️⇦ سوره مبارکه معارج ↶ خداوند در روز قیامت از گناه او سؤال نمی‌کند و در بهشت او را با حضرت رسول ﷺ سکونت می‌دهند 🌸🍃 ادعیـه و زیـارت روز 🔹دعـای روز شنبـه 🔷حـدیـث کسـاء 🔹دعـای نـادعـلی 🌸🍃 نمـاز روز شنبـه ◽️چهار رکعت نماز بجا آورد ◽️در هر رکعت بعد از سوره حمد ◽️یک مرتبه سوره توحید و آیةالکرسی ↶ بنویسد خداوند او را در درجه پیغمبران و شهداء و صالحین 🌸🍃 دعـای دستـه جمعی روز ◽️⇦ سوره مبارکه حمـد ↶ هدیه به امام سجاد علیه‌السلام به نیت شفای همه بیماران
🍃💐°🍃💐°🍃💐°🍃💐° °💐🍃💐 🍃💐 💐° 【 تـوسـل روز 】 ✨بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ✨ 🌸🍃یا اَبَاالقاسِـم یا رَسـوُلَ اللهِ یا اِمـامَ الرَّحمَـةِ یا سَیِّـدَنا وَ مَـولانا اِنّـا تَوَجَّهنـا وَاستَشفَعنـا وَ تَوَسَّلنـا بِکَ اِلیَ اللهِ وَ قَدَّمنـاکَ بَیـنَ یَـدَی حاجاتِنـا یا وَجیهـاً عِنْـدَاللهِ اِشْفَـعْ لَنا عِنْـدَالله 💐 🍃💐 °💐🍃💐 🍃💐°🍃💐°🍃💐°🍃💐°
  ✨بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ✨ ❖◈هر روز یک صفـحـ📖ـه◈❖       ✵✿ بـا کـلام حــق ✿✵         〖 صـفـحـه 1⃣9⃣  〗 🌸اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن 📖اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن 🌸اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن 📖اَللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن 🌸اَللّهُمَّ اَکْرِمْنا بِکَرامَةَ الْقُرآن
💠🔹پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله⇩ 《الشِّتَاءُ رَبِیعُ الْمُؤْمِنِ یَطُولُ فِیهِ لَیْلُهُ فَیَسْتَعِینُ بِهِ عَلَی قِیَامِهِ وَ یَقْصُرُ فِیهِ نَهَارُهُ فَیَسْتَعِینُ بِهِ عَلَی صِیَامِهِ》 زمستان بهار مؤمن است از شب‌های طولانی‌اش برای شب زنده داری و از روزهای کوتاهش برای روزه داری بهره می‌گیرد ↲وسائل الشیعه، جلد۷، صفحه۳۰۲
⇝✿•📖•❀°✵﷽✵°❀•📖•✿⇜ 💠🔹هر روز تفسیـر کوتاه آیه به آیه از ابتـدای قـــرآن ❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋ ✨إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۖ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ ۖ مَا مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ۚ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ ۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ{۳} همانا پروردگارتان خدائی است كه آسمان‌ها و زمين را در شش روز و دوران آفريد سپس بر عرش استيلاء يافت (زمام امور را به دست گرفت) كار جهان را تدبير و سامان دهى مى‌كند هيچ شفاعت‌كننده‌اى جز با اذن او نيست آن خداوند است كه پروردگار شماست پس او را بپرستيد آيا پند نمى‌گيريد؟(۳) ❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋ ⬅️ مراد از شش روز، شش روزگار و شش مرحله و دوران در آفرينش است و ممكن است مراد از آن مدّتى برابر شش روز باشد «عَرش» مركز تدبير و كنايه از قدرت است وقتى مى‌گويند: فلانى بر تخت نشست يا او را از تخت پايين كشيدند يعنى به قدرت رسيد يا بركنار شد سلطه خداوند هم پيش از آفرينش آسمان‌ها و زمين بر هستى بوده «وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ» ↲سوره هود، آیه ۷ هم پس از خلقت آنها و پس از پايان جهان و در قيامت هم سلطه الهى بر همه هستى باقى است «يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ» ↲سوره الحاقة، آیه ۱۷ امام صادق علیه‌السلام فرمود: عرش مربع است زيرا كلماتى كه بناى اسلام بر آن است نيز چهار كلمه است: «سُبحانَ‌اللهِ وَالحَمدُللهِ وَلااله‌الاالله وَالله‌اَكبر» ↲علل الشرایع، صفحه۳۹۸ ◽️⇦ نکتـــه‌ها ↯ ⓵ آفرينش جهان با برنامه ریزى و زمان بندى صورت پذيرفته است «سِتَّةِ أَيَّامٍ» وقتى بر نظام هستى برنامه و تدبير حاكم است چگونه مى‌توان پذيرفت انسان كه گل سرسبد موجودات است بی برنامه باشد؟! ⓶ اوّل خداشناسى سپس خداپرستى «إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِی ... فَاعْبُدُوهُ‌» ⓷ هستى قانون‌مند و هدفدار است لازمه تدبير امر عاقبت و هدف داشتن و قانونمند بودن است «يُدَبِّرُ الْأَمْرَ» ⓸ عبادت سزاوار كسى است كه خلقت و تدبير به دست اوست نه ديگران «خَلَقَ‌ ... يُدَبِّرُ ... ذلِكُمُ الله رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ‌» ⓹ خداوند هستى را آفريده «خَلَقَ» و در قبضه دارد «اسْتَوى‌» و با حكمت دائماً آن را اداره مى‌كند «يُدَبِّرُ» و بدون اذن او كسى را نفوذى نيست «ما مِنْ شَفِيعٍ» و توجه به اين حقايق زمینه پيدايش روح بندگى و پرستش است «فَاعْبُدُوهُ» ⓺ واسطه شدن هر موجودى بايد از سوى خداوند تأييد شود پس بی جهت بت‌ها را شفيع قرار ندهيم «ما مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ» ⓻ الوهيّت از ربوبيّت جدا نيست طاغوت‌ها مى‌كوشند خالق را خدا بدانند ولى سياستگذار و مدبّر را خودشان و دين را از سياست جدا بدانند «اللَّهُ رَبُّكُمْ» ⓼ انسان آفريدگار خويش را باور دارد تنها نيازمند تذكّر است «أَ فَلا تَذَكَّرُونَ» ↲تفسیر نور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ✴️ شنبه 👈3 دی / جدی 1401 👈29 جمادی الاول 1444👈24 دسامبر 2022 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🏴وفات جناب محمد بن عثمان عمروی نایب دوم حضرت ولی عصرعجل الله فرجه الشریف(305ه .ه ق). 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️ امروز برای امور زیر مناسب است: ✅جابجایی و نقل وانتقال. ✅خرید احشام و حیوانات. ✅خواستگاری عقد و ازدواج. ✅و مهاجرت به شهر و مکان دیگر خوب است. 🚘مسافرت همراه صدقه باشد. 👶زایمان مناسب و نوزاد بردبار و صبور و صالح خواهد شد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج جدی و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️کندن چاه و کانال. ✳️لباس نو پوشیدن. ✳️شکار و صید و دام گذاری. ✳️جراحی. ✳️آغاز درمان و معالجات. ✳️تشکیل شرکت. ✳️برداشت محصول. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️و وام و قرض نیک است. 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه و مباشرت. 👩‍❤️‍👨 امشب و فردا: (شب یکشنبه)، ممکن است فرزند جن زده شود. 💇💇‍♂  اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث گوشه گیری وانزوا می شود. 💉💉 حجامت: فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری، سبب نجات از بیماری می شود. 😴 تعبیر خواب... خواب و رویایی که امشب (شبِ یکشنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 1 سوره مبارکه " حمد " است. بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که نامه یا حکمی از بزرگی به خواب بیننده برسد و سبب خوشحالی وی گردد.ان شاءالله. و شما چیزی همانند ان قیاس گردد... 💅 ناخن گرفتن. شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود) 🙏🏻 استخاره: وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد. 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حجت الاسلام کاشانی 🌀 قبر حضرت زهرا (سلام الله علیها) 🔆 پاسخ به این سوال مهم که چرا قبر حضرت زهرا سلام الله علیها مخفی است؟
✅ آیت‌الله بهجت قدس‌سره: نقشۀ استعمارگران برای تسلط بر مسلمانان یکی از نقشه‌های کفار این است که پسرها و دخترها، از پدرها و مادرها جدا شوند، و مردم را از روحانیون جدا و به آنها بدبین کنند، ولو به این‌صورت که افرادی را به لباس روحانیت ملبّس کنند و در مَلأ عام و مجامع عمومی، کارهای خلاف انجام دهند تا مردم از روحانیون بیزار شوند. 📚  در محضر بهجت، ج۱، ص ۱۴۷
نفوذ_تدریجی_شیطان_در_وجود_انسان_ها.mp3
2.02M
فایل | 💠حجت الاسلام عالی نفوذ تدریجی شیطان در وجود انسان ها
27.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نمی‌خواهم برنجانم دلت را بی‌سبب اما... چگونه مرگِ یک‌مادر چهل‌تن متهم دارد؟🥀 حاج‌مھدی‌🎙 💔
🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 💎 نماز روز شنبه ازطلوع آفتاب تاظهر ✅ چهار رکعت (۲نماز دورکعتی)، درهررکعت بعدازحمد، سوره توحید و آیةالکرسی ❗️پاداش این نماز طبق روایت:👇 🔸خداوند او را در درجه پیامبران و شهدا و صالحان بنویسد که نیکو رفیقانی هستند. 📚 مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی به نقل از سیدبن طاووس، نقل از امام عسکری علیه السلام
💠ثـواب وضــوی قبل از خــواب 🔺️  رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند؛ هر کس به هنگام خواب با وضـو به رختخواب رود، تا زمانی که از خواب برخیزد،ثواب شب زنده داری و مناجات به او می دهند». همچنین فرمودند: «کسی که با وضو بخوابد گویا شب تا صبح بیدار (و به عبادت مشغول بوده) است.» 🔸️ منبع:وسائل الشیعه، ج۱ ص۲۶۶
شما وحشی‌ها به موکب حضرت زهرا هم رحم نمی‌کنید😡😡😡😡😡😡 بعد انتظار دارید مردم شما رو همراهی کنند؟؟ ✍رضا عبدی پور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فاطمه، فاطمه است؛ زیرا باید محور عالمیان باشد؛ باید بهترین‌های عالم از صدف گوهر فاطمه ظهور پیدا کند. فقط در لیله‌ی مقدس فاطمه است که قدر فاطمه با ظهور دوازده گوهر درخشان شناخته می‌شود و شب‌های تار جهل، چون روز نورانی و درخشان می‌شود تا کسی گمراه نشود. محبت فاطمه سلام الله علیها و اولادش تا قیامت منجی بشریت است. ▪️◾️🔳◾️▪️
💠 برپایی دسته عزای خادمان حرم قم در روز شهادت حضرت زهرا(س) ♦️آیین مذهبی دسته عزای خادمان حرم بانوی کرامت در سالروز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها با تشییع پیکر مطهر 6 شهید گمنام دفاع مقدس همراه خواهد بود. 📎 https://news.amfm.ir/?p=138348
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕ارتباط باخدا💕☝
ارتباط باخدا ✨📖❤️: بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی ««قسمت هشتم»» کمپ
ارتباط باخدا ✨📖❤️: بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی ««قسمت نهم»» کمپ-دفتر پذیرش زن و شوهری جوان به نام های شاپور و آرزو در حال صحبت کردن و چانه زدن با مسئول پذیرش کمپ بودند. شاپور وسط حرفاش با عصبانیت پرسید: چرا نه؟ اگر قرار باشه همه کنار هم باشن و تخت ما و بقیه به هم چسبیده باشه، شما جون و آبروی مردمو تضمین میکنی؟ مسئول پذیرش: نه من و نه هیچ کسی هیچ چیزو اینجا تصمین نمیکنه. مثل اینکه حواست نیست اومدی کجا! مگه اینجا هتل المپیک آنکاراست که ... شاپور حرفشو قطع کرد و گفت: حداقل یه کاری کن که جای ما یه کنج دنج باشه یا مثلا اتاق شلوغ و پر از مرد و اینا نباشه. مسئول پذیرش گفت: سن و سال من به اندازه پدرت هست. از چیزی که میگم ناراحت نشو ... اما اینجا برای دو تا دونه ساندویچ آدم میکشن چه برسه به .... (نگاهی به آرزو کرد که یه گوشه ایستاده و سرشو انداخته پایین) چه برسه به اینکه زنت هم جوونه و هم خوشکله! شاپور با تندی گفت: حواست هست چی میگی پیری؟ درست حرف بزن! مسئول پذیرش: من دلم برای مظلومیت این دختر سوخت که این حرفو زدم. گفتم که بیشتر مراقب خودت و زنت باشی. وگرنه من که امروز و فرداست که بازنشسته بشم و از این سگ دونی برم. مسئول پذیرش یه برگه داد به شاپور داد و شاپور هم بدون خدافظی با آرزو اتاق را ترک کرد و رفت. اما چشمای مسئول پذیرش همچنان دنبال شاپور و آروز بود و سری به نشان تاسف تکون داد و به کارش ادامه داد. مسئول پذیرش صدا زد: نفر بعد! نفر بعد که یک مادر و دختر بودند، نزدیک اومدند و خودشون را معرفی کردند. معصومیت از چهره دختره میریخت. مسئول پذیرش پرسیید: اسمش چیه؟ چند سالشه؟ مادر دختر گفت: اسم خودم؟ مسئول پذیرش گفت: نه ... دخترت. مادر دختر: فهیمه. لال مادرزاد هست. 15 سالشه. مسئول پذیرش پرسید: چرا اینقدر زرد شده؟ مریضی خاصی داره؟ مادر دختر گفت: مریضی خاصی نه ... ترسیده. 🔶🔷🔶🔷🔶🔷 تو اتاق 13 هر کسی به خودش مشغول بود. یه عده مرد دور هم داشتن ورق بازی میکردند. یه عده زن قهقهه میزدند و همدیگه رو دس مینداختند. بابک هم داشت با گوشیش ور میرفت و به هاکان پیام میداد. هاکان پرسید: راحتی؟ بابک جواب داد: اصلا! هاکان: عادت میکنی. فقط تلاش کن زنده بمونی. اگه کاری که میگم انجام بدی، راحت تر میگذره. بابک: باید چیکار کنم؟ هاکان: تلاش کن یه مرد حدودا 40 ساله به اسم تیبو پیدا کنی. بابک: چطوری پیداش کنم؟ نمیتونم که برم بگم فلانی را صداش کنین. هاکان: شاید لازم بشه همین کارو بکنی. بابک: خب حالا مثلا پیداش کردم. که چی بشه؟ هاکان: دیگه کلا با اون هماهنگ باش. خودش بهت میگه چیکار کن. در حین پیامک های بابک و هاکان، شاپور و آرزو وارد اتاق شدند و سرگردان به این و اون نگا میکردند. شاپور با چشماش دنبال یه جا میگشت که خودش و زنش بتونن اونجا بخوابن و بساطشون پهن کنن. شاپور دید اون ته جا هست. به آرزو اشاره کرد که دنبالش بره. همین طور که داشتن رد میشدند، مردها حرفاشون قطع میکردند و برمیگشتن و به آرزو نگا میکردند. نگاهای آزار دهنده و چندش آور. از بابک هم گذشتند. بابک یه نگا به شاپور انداخت و یه نگا به آرزو کرد و دوباره برگشت سر گوشیش و به کارش ادامه داد. شاپور و آرزو نشستند یه گوشه. متوجه نگاه های بد دیگران شده بودند. دیگران هم زیر لب با هم درباره زیبایی و جذابیت آرزو صحبت میکردند. آرزو با صدای آروم و دلهره ای که داشت به شاپور گفت: شاپور من اینجا احساس خوبی ندارم. شاپور که در حال باز کردن زیپ چمدان بود گفت: برگردیم پیش مادرم احساست بهتر میشه؟ روزی صد بار به خاطر زخم زبوناش گریه کنی بهتر میشی؟ آرزو گفت: من که چیزی نگفتم که اینجوری میگی. فقط از ترس و دلهره ام برات گفتم. شاپور: جاش نبود. به جای این حرفا بگرد ببین شارژم کجاست؟ آرزو که تلاشمیکرد دلهره اش کنترل کنه اما نمیتونست پرسید: شاپور تا کی اینجا هستیم؟ شاپور با بی حوصلگی گفت: نمیدونم. دیگه اینو نپرس. آرزو بغض کرد اما اشکشو خورد و شروع به گشتن در چمدان کرد. دو روز گذشت. وقت ناهار بود که از بلندگوی کمپ اعلام کردند که: وقت نهاره. اگه مثل دیروز صف را رعایت نکنین و یا دعواتون بشه، از همینم خبری نیست. برای بار آخر میگم: اگه دعوا بشه و یا صف به هم بریزه، تا شب چیزی به کسی نمیدیم. کم کم همه آماده شدند بروند بیرون و در صف غذا بایستند. بابک بیدار شد و یه نگا به گوشیش انداخت و آماده شد که بره تو صف. شاپور و آرزو هم رفتند تو صف. حدود 400 نفر تو صف در دو ردیف ایستاده بودند تا غذا بگیرند. اینقدر صف بلند و شلوغی بود و صداها در سالن میپیچید که حوصله و اعصاب برای کسی نمیگذاشت. زن و مرد و پیر و جوان و کودک و سیاه و سفید و ... قاطی هم ایستاده بودند و منتظر بودند که پنجره های تحویل غذا باز بشه و به اندازه یه کف دست نون و یه کاسه کوچیک آب خورشت بگیرن و برون
💕ارتباط باخدا💕☝
ارتباط باخدا ✨📖❤️: بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی ««قسمت هشتم»» کمپ
د. نگاه همه به پنجره ها بود که باز نمیشد. اون سالن پنجره به طرف هوای آزاد هم نداشت که هوا عوض بشه و بشه راحت نفس کشید. همه سفت و بی فاصله چسبیده به هم تا یه وقت کسی جاشونو نگیره و از بقیه عقب نمانند. هر کسی زیر لب با خودش یه چیزی میگفت. یه نفر میگفت: باز کن مادر لامصب! یه نفر دیگه: خفت از این بالاتر. باز کن دیگه. یه نفر دیگه: معلوم نیست دارن چه گهی میخورن که باز نمیکنن. یکی دیگه: خب اگه غذا آماده نبود پس چرا گفتن بیایید تو صف؟ ینی چی؟ در همین اوضاع و احوال، یکی دو نفر خانم حالشون بد شد و افتادند رو زمین. چون فشار صف زیاد بود و با موج جمعیت، آدما جابجا میشدند، ده دوازده نفر افتادن روی اون دو تا خانم بیچاره. اونا که زیر دست و پا گیر کرده بودند، شروع به جیغ و فریاد کردند اما اینقدر شلوغ بود که صدا به صدا نمیرسید. سه چهار نفر از مسئولان کمپ دراتاق کنترل، اطراف یک مانیتور ایستاده بودند و به مردمی که روی هم افتادند نگا میکردند و با صدای بلند میخندیدند. یکی از افسرا گفت: نگا کن. این پیرزنه داره خفه میشه! اینو گفت و با دوستاش خندیدند. یکی دیگه از افسرا گفت: له شد. دیگه با جارو هم نمیشه جمعش کرد. تا اینو گفت، صدای قهقهه شون بیشتر شد. یکی دیگشون گفت: نگا... نگا ... این پسره چه آدم عوضی هست. خودشو انداخته رو این دختره و بلند نمیشه. مثلا زیر دست و پا گیر کرده. با گفتن و شنفتن این جمله، همشون مثل خر قهقهه زدند. کسی که تو دوربین میدیدند داره له میشه فهمیه بود. فهیمه که زیر دست و پای اون پسر فرصت طلب و آشغال دست و پا میزد و داشت خفه میشد، بخاطر مشکل گویایی که داشت نمیتونست مادرشو صدا بزنه. پسره هم که فهمیده بود فهیمه لال هست، خیالش راحت بود که کسی متوجه نمیشه و تلاش میکرد همه چیزو عادی جلوه بده که مثلا زیر دست و پای بقیه است و نمیتونه بزنه به چاک. اما به خاطر اینکه خیالش راحتتر باشه، دستشو گذاشت رو دهان دختره تا فهیمه حتی نتونه صدا بدهو دستش رو دهان دختر زبان بسته بود و محکم فشار داد. صدای مادر فهیمه در فضا گم شده بود و دنبال دخترش میگشت و مرتب داد میزد «فهیمه ... فهیمه» ولی پیداش نمیکرد. اما چشم دخترک معصوم، مادرش را میدید ولی نمیتونست به مادرش بفهمونه که اونجاست و داره زیر دست و پا خفه میشد. درهمین اوضاع وحشتناک، افسر شماره یکی از افسرا که درحال کشیدن سیگار با پک بلند و عمیق بود گفت: وقتشه! تا اینو گفت، افسر شماره یک در بیسیم گفت: شروع کنین! ناگهان صدای سوت بلند اومد و درب کنار دو تا پنجره باز شد و 10 نفر با لباس پلیس ترکیه و با باتوم وارد شدند. جمعیتی که بهم ریخته بود، با دیدن این ده نفر، بیشتر بهم ریختند. اون ده نفر شروع کردند با باتوم، محکم به مرد و زن و پیر و جوان میزدند و همه را مثلا در یک صف مرتب میکردند. اینقدر بی رحمانه و از چپ و راست به مردم کتک زدند که دو ردیف از آدمای خونی و کج و کوله با فاصله یک متر از هم ایستاده بودند و صف، تا دویست متر خارج از سالن کشیده شده بود. وقتی کار اون ده نفر تمام شد و همه در صف ایستادند و کسی جرات جیک زدن نداشت، بابک که نفر ششم یا هفتم ایستاده بود و گوشه پیشونیش هم خونی بود، یه نگاه به پشت سرش و اطرافش انداخت ببینه چه خبره؟ که با صحنه وحشتناکی مواجه شد! دید جنازه هفت هشت نفر رو زمین افتاده. ده دوازده نفر هم مجروح و بی حال، نای حرکت و تکون خوردن نداشتند و خارج از صف افتاده بودند رو زمین. اما در بین همه اونا ... جنازه فهیمه ... خیلی مظلومانه ... با چهره ای که کبود شده بود و مشخص بود ناشی از خفگی هست، به چشم میخورد. مادره که یه گوشه افتاده بود، خودشو به زور روی زمین میکشوند و تا به فهمیه برسونه. وقتی چهره سیاه اون دختر مظلوم را دید و فهمید که خفه شده، تحمل نکرد و با جیغ بلند فریاد زد: «فهیمه!» و غش کرد. ادامه دارد...