🌷 نکته تفسیری صفحه ۳۸۷🌷
فرار از مصر:
حضرت موسی در قصر فرعون رشد کرد. البته او هیچ گاه به اخلاق زشت و شیطانی فرعون آلوده نشد؛ بلکه بر اساس برخی از نقل های تاریخی، اختلاف نظرش را آشکارا با فرعون باز می گفت و با او مشاجراتی هم می کرد. هنگامی که حضرت موسی به سن جوانی رسید، به سبب ایمان و کارهای شایسته اش، مورد لطف خدا قرار گرفت و علم و فرزانگی خاصّی از خدا دریافت کرد که با آن می توانست به خوبی مسائل را تحلیل کند و حق و باطل را از هم تشخیص دهد. بر اساس برخی از روایات، او مخفیانه با برخی از بنی اسرائیل ارتباط برقرار کرده بود و آنان که به طور کلّی می دانستند موسی نجات دهنده ی آنان است، از طرفداران و پیروان او شده بودند.
یک بار موسی در هنگامی که شهر خلوت و آرام بود و مردم برای استراحت به خانه هایشان رفته بودند، از قصـر فرعون ـ که خارج از شهر قرار داشت ـ به شهر آمد که ناگاه با صحنه ی دعوا و درگیری دو نفر مواجه شد؛ یکی از بنی اسرائیل و پیروانش، و یکی از فرعونیان و دشمنان بنی اسرائیل. شخصی که از پیروان موسی بود، با دیدن او فریاد برآورد و از موسی کمک خواست که به دادش برسد. موسی نیز برای کمک به بنی اسرائیلی مظلوم، با شخص مقابل درگیر شد و بی آن که قصد کشتن او را داشته باشد، مشتی به سینهی او کوبید؛ ولی آن مشت کار خودش را کرد و آن شخص درجا کشته شد! موسی از این اتفاق بسیار ناراحت شد؛ زیرا کشته شدن یکی از فرعونیان، جرم بسیار سنگینی بود، و او می دانست که اگر دستگیر شود، به شدّت مجازات خواهد شد. از این رو زیر لب گفت: این مخمصه را شیطان درست کرد. سپس به درگاه خدا رو کرد و گفت: خدایا، من خودم را گرفتار کردم؛ تو خودت این وضعیت را سامان بده و مرا از شرّ فرعونیان حفظ کن و از چشم آنان بپوشان. موسی پس از این تقاضا، با خدا عهد کرد که به شکرانه ی داشتن قدرت جسمانی زیاد و لطف و عنایات خدا بر او، هیچگاه از ستمگران حمایت نکند؛ و البتّه این راه و رسم همه ی آزادمردان جهان از جمله پیشوای نخست ما علی است که فرمود: «دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید.» موسی با ترس و دلهره و مخفیانه آن شب را به صبح رساند. فردای آن روز، دوباره صحنه ی دعوایی را دید و پس از نزدیک شدن، با تعجّب مشاهده کرد که همان بنی اسرائیلی دیروز با یک فرعونی دیگر درگیر شده است. او دوباره از موسی کمک خواست؛ امّا موسی با عصبانیّت به او گفت که تو واقعاً شخص نادان و گمراهی هستی که هر روز با یکی از فرعونیان درگیر می شوی و خودت و دیگران را گرفتار می کنی. آن شخص فرعون هم از موسی ترسید و گفت: می خواهی مرا نیز مانند شخص دیروزی بکشی؟ با گفتن این جمله، طرف مقابل پا به فرار گذاشت و این مطلب را به گوش درباریان رساند و دیگر موسی به طور جدّی مورد تهدید قرار گرفت. پس از ساعاتی، یکی از درباریان به نام حزقیل ـ که بعدها از طرفداران موسی شد ـ دوان دوان نزد او آمد و او را از تصمیم حکومت در باره ی دستگیری و اعدامش باخبر کرد و به او توصیه کرد که هر چه زودتر از شهر خارج شود. موسی نیز با ترس و اضطراب از مصر خارج شد و به سوی سرزمین مدین ـ که در جنوب شام و شمال عربستان بود ـ گریخت.
#نهج_البلاغه
▫️أَقِيلُوا ذَوِي الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ، فَمَا يَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلَّا وَ [يَدُهُ بِيَدِ اللَّهِ] يَدُ اللَّهِ بِيَدِهِ يَرْفَعُهُ.
🟤 از لغزشهاى جوانمردان درگذريد، كه هيچيك از آنان نلغزد، مگر آنكه دست او در دست خدا باشد و برداردش.
✍🏼روشن است که هر انسانى به جز معصومان علیهمالسّلام در زندگى خود گرفتار لغزش يا لغزشهايى میشوند.
◽️اگـر
آنها افراد با شخصيت و نيکوکارى باشند بايد به موجب حسن اعمال و رفتارشان از اين لغزش ها چشمپوشی کرد، هر گونه نقل آن براى ديگران يا سرزنش يا بزرگ نمايى کارى است خطا و بر خلاف انصاف و جوانمردى، زيرا خدا هم مدافع اين گونه افراد است.
🟩 امام میفرماید:
هرگاه يکى از اين افراد نيکوکار و با شخصيت به زمين بخورند
♥️ خـداوند
فوراً وى را از زمين بلند میکند و اجازه نمیدهد آبروى او برود.
📘#حکمت_۲۰
⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑
38.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ هدیه به حضرت زهرا سلام الله علیها
#حدیث_کساء #حضرت رقیه بنت الحسین سلام الله علیها
دسته جمعی به نیت
استجابت دعاهامون👇🏼مثل ختم های دیگه ان شـاءالله همراهی کنید🙏🙏
.
بسم الله الرحمن الرحیم
رسول خدا فرموده
هرکس در اولین جمعه ماه صفر #حدیث_کساء #را بخواندخداوندحاجت اورا برآورده خواهدکرد
بفرست برای هرکس حاجت وگرفتاری داره🤲🤲
▒﷽▒
🌸#ختم_و_توسل
✿ ۳ روز متوالی
🎁 هـدیه به
🌹خانم #حضرت_رقیه_سلاماللهعلیها
🔹بسیارمجرب
🔸جمیع حاجات
🕊ختم آیةالکرسی برای حاجتروایی و گرفتن حاجت فوری و آسان
🌷اول میگی:
اَعُوذُبِٱللّٰهِمِنَٱلشَیْطٰانِٱلرَّجیٖمْ
بِسْمِٱللّٰهِٱلرَّحْمٰنِٱلرَّحیٖمِ
🌷و
آیةالکرسی کامل
تا هُم فیها خالِدون
🪞بعد مجدداً
اَعُوذُبِٱللّٰهِمِنَٱلشَیْطٰانِٱلرَّجیٖمْ
و
📖 سوره حمد
🧮 یک بار
📖 سوره توحید
🧮 ۵ بار
و
📖 سـوره کوثر
🧮 ۱۱ بار
و
🌷در آخر
🧮 ۱۰۰ مـرتبه
صلواتکامل
💠اَلْلّٰهُمَّ
صَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
💥با انجام این ذکر در ۳ روز پشت سرهم
انشاءالله حاجت روا میشوید.
📚 ختمهای سه روزه
🌷▫️🌷▫️🌷
[Mehdi Rasouli]1631357062_U4rQ3.mp3
زمان:
حجم:
35.75M
┊﷽┊
▒ یک جمله روضه و التماس دعا
🟡هر کی حاجت داره
🟡گرفتاره
🟡مریض داره
🌌 امشب با این روضه متوسل به این دختر بزرگوار سه ساله شود.
▪️درسته که سنش کمه و دستهاش کوچک اما گرههای بزرگی را باز میکند
🕰 ۲۴:۴۹
•••••••••••••••••••••••••
ParhizkarPRHIZ059.mp3
زمان:
حجم:
2.1M
📝ترتیل سوره حشر ( پنجاه و نهمین سوره قران)
🎤#استاد_پرهیزگار
#تلاوت_قران #سوره_حشر
📌آیات قرآن را به نیت ظهور میخوانیم
هدیه به چهارده معصوم
☀️ به نام خدا
السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
🌺(اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم)🌺
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✅ سلام و ادب
روز شنبه زیبایتان به خیر
✅ ذکر روز شنبه :
یا رب العالمین ( ای پروردگار جهانیان )
100 مرتبه.
🌹🌷🌼🌹🌷🌼
💎 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن
تلاوت آیات صفحه🌹( ۳۸۸ )🌹
به نیت: برطرف شدن موانع ظهور امام زمان(عج)
☀️ اعوُذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
قرآن ترجمه المیزان
سوره 28
سوره مبارکه القصص
صفحه 388
وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَىٰ رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السَّبِيلِ (22)
و چون به سوى مديَن روى آورد، گفت: اميد است پروردگارم مرا به راه راست هدايت کند. (22)
وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودَانِ ۖ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا ۖ قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّىٰ يُصْدِرَ الرِّعَاءُ ۖ وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ (23)
و هنگامى که به آب مدين رسيد گروهى از مردم را بر آن يافت که [چهارپايان خود را] آب مى دادند و غير از آنان، دو زن را يافت [که چهارپايانشان را ]بازمى داشتند، گفت: کار شما دو زن چيست؟ گفتند: ما [چهارپايانمان را] آب نمى دهيم تا اين چوپانان [چهارپايان خود را] برگردانند و پدر ما پيرمردى کهن سال است [و نمى تواند به اين کار بپردازد]. (23)
فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰ إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ (24)
پس [موسى چهارپايان آن دو را] برايشان آب داد، سپس به سوى سايه برگشت و گفت: پروردگارا! من به هر خيرى که برايم فرو فرستى نيازمندم. (24)
فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا ۚ فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ ۖ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (25)
پس يکى از آن دو زن در حالى که با حالت حيا راه مى رفت، نزد او آمد گفت: همانا پدرم تو را مى خواند تا مزد اين که [چهارپايان را] براى ما آب دادى به تو بدهد; پس چون نزد او آمد و سرگذشت خود را برايش شرح داد [او] گفت: [ديگر] نترس که از آن قوم ستمکار نجات يافتى. (25)
قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ ۖ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ (26)
يکى از دو زن گفت: اى پدر! او را اجير کن زيرا بهترين کسى که اجير مى کنى آن است که نيرومند و امين باشد [و او چنين است]. (26)
قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَىٰ أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ ۖ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِنْدِكَ ۖ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ ۚ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ (27)
گفت: من مى خواهم يکى از اين دو دختر خود را به نکاح تو در آورم، به شرط آن که هشت سال اجير من شوى و اگر ده سال را تمام کنى اختيارش با تو است و من نمى خواهم بر تو سخت بگيرم و ان شاءاللّه مرا از صالحان خواهى يافت. (27)
قَالَ ذَٰلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ ۖ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَيَّ ۖ وَاللَّهُ عَلَىٰ مَا نَقُولُ وَكِيلٌ (28)
گفت: اين [قرار] ميان من و تو باشد، هر کدام از اين دو مدّت را به پايان بردم هيچ گونه تجاوزى بر من [روا ]نيست و خدا بر آنچه مى گوييم نگهبان است. (28)
🌷 نکته تفسیری صفحه ۳۸۸🌷
توجّه به خدا در همه حال:
موسای جوان که با ترس و دلهره از مصر گریخته بود، به سوی مدین حرکت کرد؛ زیرا آنجا تحت حکومت فرعون نبود و دست فرعونیان به او نمی رسید. جوانی که در قصر بزرگ شده بود، اینک دست خالی و بدون توشه و غذا بود و سفری سخت در پیش داشت؛ ولی در این راه، یک سرمایه ی مهم داشت: ایمان و توکّل به خدا. از این رو هنگامی که در مسیر مدین گام نهاد، گفت: «امیدوارم که پروردگارم مرا به راه درست هدایت کند.» او چند شبانه روز حرکت کرد و در راه، برای ادامه ی زندگی، از علف های صحرایی و برگ درختان می خورد؛ تا آنجا که به شدّت ضعیف و لاغر شد.
به هر حال، پس از چند روز به نزدیکی شهر مدین رسید و بیرون شهر، جمعیّتی نظرش را به خود جلب کرد. جلوتر که آمد، متوجّه شد که آن ها شبان هایی هستند که برای سیراب کردن گوسفندانشان، دور چاهی جمع شده اند؛ امّا با تعجّب دید که دو زن با گله ی گوسفندی در گوشه ای ایستاده اند. موسی نزد آنان رفت و علّت این کارشان را جویا شد. آنان گفتند که پدرشان، پیرمردی کهنسال است و آنان باید برای امرار معاش، گوسفندانشان را به چرا ببرند، و هر روز برای آب دادن به آنها، به اینجا می آیند و صبر می کنند تا چوپانانِ دیگر به گوسفندانشان آب بدهند و پس از رفتن همه، گله شان را سیراب کنند. موسی با وجود خستگی و گرسنگی، از چاه آب کشید و به گوسفندان آن دو زن آب داد. سپس به گوشه ای رفت و در زیر سایه ای نشست و بی آن که لب به شکایت و ناراحتی بگشاید، با کمال ادب و فروتنی به خدا عرض کرد: «پروردگارا، من به هر نیکی و خیری که برایم بفرستی، نیازمندم.» البته او چیز زیادی از خدا نمی خواست؛ بلکه تنها تکّه نانی می خواست که با آن سیر شود؛ ولی همان را نیز به زبان نیاورد و از روی ادب، تنها نیازمندی خود را به خدا عرض کرد. خدا نیز دعای او را شنید و پس از مدّت کوتاهی آن را اجابت کرد؛ ولی بسیار فراتر از یک تکّه نان. آری، دوران ترس و وحشت و گرسنگی و رنج او دیگر به پایان رسیده بود. یکی از دو زن، با شرم و حیای خاصّی نزد موسی آمد و به او گفت که پدرش می خواهد مزد آب دادن گوسفندان را به او بدهد. موسی فهمید که پدرِ او، مثل دیگران نیست؛ بلکه انسانی است که نمی خواهد کوچک ترین حقّی از کسی ضایع شود. از این رو نور امید در دلش روشن شد و به خانه ی او رفت. پس از وارد شدن به خانه ی پیرمرد، موسی فهمید که نزد یکی از پیامبران والامقام خدا ـ یعنی شعیب ـ آمده است. موسی شرح حالش را برای شعیب بازگو کرد و شعیب به او اطمینان داد که دیگر خطری تهدیدش نمی کند. در این هنگام، دختر شعیب مخفیانه به پدر پیشنهاد کرد که موسای جوان را استخدام کند، و پدرش را از قدرت جسمی، فکری و عفّت و امانتی که در دو برخوردش با موسی دیده بود، آگاه کرد. شعیب نیز به موسی پیشنهاد کرد که به شرط هشت سال کار برای او می تواند با یکی از دخترانش ازدواج کند، و اگر دو سال بر آن اضافه کند، لطف و محبّت بیشتری به شعیب کرده است. موسی نیز با کمال میل این شرط را پذیرفت و خدا را بر این پیمان گواه گرفت، و بدین ترتیب، داماد شعیبِ نبی شد.