eitaa logo
💕ارتباط باخدا💕☝
1.2هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
5.4هزار ویدیو
148 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
❖◈ ↶ ↷ ◈❖ ⬅️ بخش اوّل ↯ ↫◄ هنگامى که پيامبر اکرم ﷺ مکه را فتح كردند و عرب تحت فرمان ایشان درآمد نمايندگان نامه‌هايى از سوى خود به مناطق مختلف جهان فرستاده و مردم را به اسلام دعوت كردند «عقبه بن غزوان» «عبدالله بن ابى اميه» «هدير بن عبدالله» و «حبيب بن سنان» نمايندگان پيامبر اکرم ﷺ بودند که به «نجران» اعزام شده تا مسيحيان آنجا را به اسلام دعوت نمايند و به آنان پيشنهاد كنند يا اسلام را پذيرفته و با مسلمانان برادر شوند يا در صورت نپذيرفتن اسلام جزيه پرداخته و در صورت رد هر دو پيشنهاد آماده جنگ باشند ◽️⇦ در نامه رسول اکرم ﷺ آمده بود: بگو اى اهل كتاب بیائید از سخن حقى که ما و شما آن را قبول داريم پيروى كنيم که ◄ به جز خداى يكتا هیچ‌كس را نپرستيده ◄ چيزى را شريک او قرار نداده ◄ و برخى را بجاى خدا به خدايى تعظيم نكنيم اگر آنها از حق روى گرداندند بگوئید شما گواه باشيد که ما تسليم فرمان خداونديم ↫◄ پس از رسيدن پيام پيامبر ﷺ در معبد بزرگ خود گرد آمدند عده ديگرى نيز از «مذحج» «عک» «حمير» «انمار» و خويشان و همسايگان آنها از قبايل «سبأ» که همگى به جهت سرنوشت مشترک خود و شرايطى که براى آنان به وجود آمده بود خشمگين بودند به آنان پيوستند ↫◄ اسقف بزرگ آنان که انسان موّحدى بود علاوه بر مسيح به پيامبر نيز ايمان داشت ولى اين مطلب را پنهان مى‌كرد وقتى ديد مى‌خواهند به مدينه رفته و با پيامبر ﷺ به مشاجره برخيزند آنان را پند و اندرز داده و به تأمل و تأنی دعوت كرد «كرز بن سبره حارثى» که در آن زمان سرپرست قبيله «بنى حارث بن كعب» و فرمانده نظامى آنان و از اشراف و بزرگان آنان محسوب مى‌شد از سخنان او خشمگين شده و به مقابله با او برخاست ولى اسقف بزرگ «سيد» و «عاقب» که آنان نيز از بزرگان قوم خود بودند به مقابله با او برخاستند و به اين ترتيب گفتگوى آنان طول كشيد تا جايى که براى تطبيق صفات پيامبر ﷺ با آنچه پيامبران گذشته در مورد او گفته بودند كتاب «جامعه» را آورده و ديدند سخنان اسقف بزرگ درست است ↫◄ در اينجا بود که «سيد» و «عاقب» مضطرب شده و تصميم گرفتند براى مشاهده صفات پيامبر ﷺ و تطبيق بشارت‌هاى پيامبران گذشته با او به مدينه بروند «سيد» و «عاقب» به همراه چهارده نفر از بزرگان و علماى مسيحى نجران و هفتاد نفر از اشراف و بزرگان «بنى حارث بن كعب» براى ديدن پيامبر به طرف مدينه حركت كردند آنان داراى چهره‌هاى زيبا و بدنى متناسب بودند و هنگامى که نزديک مدينه رسيدند براى اينكه با همراهان خود به مسلمين و مردم مدينه فخر فروشى كنند سيد و عاقب سفارش كردند که از مركب‌هاى خود پياده شده خود را آرايش كرده لباس‌هاى معمولى خود را از تن درآورده لباس‌هاى ابريشمى و زيباترين و بهترين لباس‌هاى خود را بپوشند خود را خوشبو نموده و با شكلى زيبا و صفى منظم به سوى مدينه حركت نمايند وقتى در مسجد رسول خدا ﷺ بر آن حضرت وارد شدند وقت نماز آنان بود به طرف مشرق مشغول نماز شدند مسلمانان خواستند مانع اين عمل شوند ولى پيامبر ﷺ نگذاشتند تا سه روز نه پيامبر آنان را دعوت به اسلام كرد و نه آنان از پيامبر سؤالى كردند تا بدين ترتيب آنان فرصت كافى براى ديدن پيامبر و تطبيق صفات او با آنچه در كتاب‌هاى خود درباره پيامبر ديده بودند داشته باشند ↲ المراقبات ✍ میرزا جواد آقا ملکی تبریزی ⇜ ادامـه دارد ...
❖◈ ↶ ↷ ◈❖ ⬅️ بخش دوّم ↯ ↫◄ پس از سه روز پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله آنان را به اسلام دعوت نمود گفتند: اباالقاسم تمام نشانیهائی را که در كتاب‌هاى آسمانى درباره پيامبر بعد از عيسی عليه‌السلام گفته شده در تو يافتيم مگر يک علامت که بزرگترين آنهاست پیامبر فرمودند: چه نشانه‌اى؟ گفتند: در انجيل آمده است که او مسيح را تصديق كرده و به او ايمان دارد ولى تو به او ناسزا گفته و او را دروغگو مى‌دانى و مى‌پندارى او بنده خداست پيامبر فرمودند: خير من او را تصديق كرده و به او ايمان دارم و گواهى مى‌دهم او پيامبرى است که از جانب پروردگارش فرستاده شده و بنده‌اى است که سود و زيان و مرگ و زندگى و برانگيختن او به دست خودش نمى‌باشد آنان گفتند: آيا بندگان خدا مى‌توانند كارهايى را که او انجام مى‌داد انجام دهند؟ و آيا پيامبران توانايى فوق‌العاده او را داشتند؟ آيا او مردگان را زنده، كورها را بينا نكرده و پيسی‌ها را شفا نداده است؟ آيا مكنونات قلبى و آنچه در خانه‌هايشان ذخيره كرده بودند را به آنان نمى‌گفت؟ آيا كسى جز خدا يا پسر خدا توان چنين كارهايى را دارد؟ و درباره مسيح علیه‌السلام خيلى غلو كردند پيامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: برادرم عيسى همانگونه که گفتيد بود مردگان را زنده، كور و پيسی را شفا داده و آنچه را که در ذهن قوم خود بود و نيز چيزهايى را که در خانه‌هايشان ذخيره كرده بودند به آنان مى‌گفت ولى تمام اينها با اذن خداى عزوجل بود او بنده خدا بود و اين مطلب براى او ننگ نيست و او نيز از آن ابايى نداشت او داراى گوشت، خون، مو، استخوان عصب و آميخته‌اى از اعضاى بدن بود غذا مى‌خورد تشنه مى‌شد و سفره مى‌گستراند پروردگارش يگانه حقّى بود که هيچ مثل و مانندى ندارد گفتند: كسى را به ما نشان بده که بدون پدر به وجود آمده باشد فرمود: آفرينش آدم از او شگفت انگيزتر است او بدون پدر و مادر به وجود آمد و هيچ كارى براى خدا سخت‌تر يا آسان‌تر از كار ديگرى نيست و هر وقت خدا بخواهد چيزى را به وجود آورد فقط به آن مى‌گويد به وجود بيا او نيز به وجود مى‌آيد ⬅️ و اين آيه را براى آنان خواند: 【إنَّ مَثَلَ عيسى‌ عِنْدَ اللهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُون】 ↲ سوره آل عمران، آیه ۵۹ خلقت عيسى نزد خدا مانند خلقت آدم است كه آن را از خاک آفريد آنگاه به او فرمود: به وجود بيا او نيز به وجود آمد سيد و عاقب گفتند: سخنان تو ما را قانع نكرده و به آنچه تو مى‌خواهى اقرار نمى‌كنيم بنابراين مباهله كرده و لعنت خدا را بر دروغگو قرار مى‌دهيم و به اين ترتيب حق به زودى آشكار مى‌گردد ⬅️ در اينجا بود که خداوند آيه مباهله را بر پيامبر نازل فرمود: 【فمَنْ حَاجَّکَ فيهِ مِنْ بَّعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَى الْكاذِبين‌】 ↲سوره آل عمران، آیه ۶۱ اگر بعد از اينكه آگاه شدى كسى در مورد او (عيسى) با تو مجادله نمايد بگو: بیائید هر كدام از ما و شما خودمان و زنان و فرزندانمان را گرد آورده مباهله نموده و دروغگو را گرفتار لعنت و عذاب خدا نمائیم ↲ المراقبات ✍ میرزا جواد آقا ملکی تبریزی ⇜ ادامـه دارد ...
◈ ↶ ↷ ◈❖ ⬅️ بخش سوّم ↯ پيامبر نيز اين آيه را براى آنان خواندند سپس فرمودند: خداوند به من دستور داده که اگر بخواهيد و بر گفته خود استوار باشيد به خواسته شما عمل كرده و با شما مباهله كنم آنها گفتند: فردا با تو مباهله مى‌كنيم تا حقيقت روشن شود آنگاه با همراهان خود از پيش پيامبر برخاستند هنگامى که به منزلگاه خود در «حره» رسيدند يكى از آنها به ديگرى گفت: مباهله كار را يكسره خواهد كرد بنابراين قبل از هر چيز بنگريد با چه كسانى براى مباهله مى‌آيد آيا با تمام پيروان خود يا با اصحاب با سوادش يا با افراد متواضع، بى‌چيز و برگزيدگان دينى خود که تعدادشان اندک است؟ اگر عده زياد و قدرتمندان را به همراه خود آورد چنين كسى مانند پادشاهان قصد فخر فروشى دارد و شما برنده مباهله هستيد و اگر با عده كمى از پيروان فروتن و برگزيده خود آمد كسانى که پيامبران با آنان به مباهله مى‌آيند مبادا با آنان مباهله كنيد هنگام مباهله حتماً اين مطالب را در نظر داشته باشيد تا مبادا به عذاب خدا گرفتار آئید من آنچه را بايد بگويم گفتم ديگر خود دانيد! رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور داد زير دو درخت را جارو كرده و فرداى آن روز امر فرمود پارچه سياه و نازكى را روى آن درخت‌ها انداختند هنگامى که سيد و عاقب اين منظره را ديدند با فرزندان خود که عبارت بودن از «صبغة المحسن» «عبدالمنعم» «ساره» و «مريم» و نيز مسيحيان نجران و سواران «بنى حارث» با بهترين شكل و شمايل براى مباهله از جايگاه خود بيرون آمدند اهالى مدينه يعنى مهاجرين، انصار و ديگران نيز هر كدام با نشان‌ها و پرچم‌هاى خود با شكل و شمايل نيكو به آنجا آمدند تا نظاره‌گر حوادث باشند رسول خدا صلی الله علیه و آله صبحگاهان در اطاق خود درنگ نمود تا مدتى از روز گذشت آنگاه بيرون آمده دست على را گرفته و در حالی که حسن و حسين عليهماالسلام در جلوی او و فاطمه عليهاالسلام پشت سر او حركت مى‌كردند به طرف آنان آمده در ميان دو درخت و زير آن پارچه ايستادند در اينجا نيز دست على علیه‌السلام در دست او حسن و حسين علیهماالسلام جلوی او و فاطمه علیهاالسلام پشت سر او قرار داشت آنگاه به دنبال سيد و عاقب فرستاد و آنان را به مباهله‌اى که خواسته بودند فرا خواند آنان نيز آمده و گفتند: اباالقاسم با چه كسى با ما مباهله مى‌كنى؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: با بهترين مردم روى زمين و گرامی ترين آنان نزد خداى عزوجل، با اينان و به على عليه‌السلام، فاطمه، حسن و حسين که درود خدا بر آنان باد اشاره كرده و گفتند: براى مباهله با ما نه بزرگان را آورده نه جمعیت زياد و نه افراد زيبائى را که به تو ايمان دارند و كسى را جز اين جوان و اين زن و دو تا بچه با تو نمى‌بينيم! با اينان مى‌خواهى با ما مباهله كنى؟ فرمود: بله به كسى که مرا به حق برانگيخت سوگند دستور دارم با همينان با شما مباهله كنم در اينجا بود که از ترس رنگشان زرد شده و به نزد ياران خود برگشتند وقتى همراهان آنان قيافه رنگ پريده آنان را ديدند پرسيدند چه اتفاقى افتاده است؟ آنان خود را كنترل كرده و گفتند: چيزى نيست جوان برگزيده و دانشمندى در ميان آنان بود به آنان گفت: واى بر شما اينكار را انجام ندهيد صفات او را که در جامعه بود بياد آوريد به خدا سوگند شما به خوبى مى‌دانيد که او راستگوست مدت زيادى از تبديل شدن برادرانتان به خوک و ميمون نمى‌گذرد سخنان اين جوان بر آنان اثر گذاشت و از مباهله منصرف شدند راوى مى‌گويد:‌اسقف برادر دانشمندى بنام «منذر بن علقمه» داشت و آنان او را با اين عنوان مى‌شناختند وقتى ديد كار به اينجا رسيده و آنان در مورد كارى که مى‌خواستند انجام دهند به ترديد افتاده‌اند دست «سيد» و «عاقب» را گرفته و گفت: مرا با اين دو تنها گذاريد آنگاه رو به آنان كرده و گفت: پيش قراول قبيله که در پى آب و علف جلوتر حركت مى‌كند هيچگاه به قوم خود دروغ نمى‌گويد من از روى خيرخواهى مى‌گويم به خودتان كمک كنيد و خود را نجات دهيد و الّا خود و ديگران را نابود مى‌كنيد گفتند: بگو که تو امين و درستكارى گفت: به خوبى مى‌دانيد که هيچگاه قومى با پيامبرى مباهله ننموده مگر اينكه نابود شده شما و تمام عاقلانى که با شما هستند و از مطالب كتاب آسمانى اطلاع دارند مى‌دانند که همين شخص يعنى اباالقاسم محمد صلی الله علیه و آله همان كسى است که پيامبران مژده آمدن او را داده‌اند مطلب ديگرى نيز هست که بايد از آن ترسيد ▫️پرسيدند: چه چيزى؟ ↲ المراقبات ✍ میرزا جواد آقا ملکی تبریزی ⇜ ادامـه دارد ...