🥀واقعیتی از شهید علمالهدی که تا وفات مادرش بیان نشد💔
یکی از همرزمان حسین که روز شهادت وی همراه او بود و به اسارت گرفته شد، با بیان اینکه خوشحالم که این اعتراف دردناک زمانی انجام میگیرد که مادر بزرگوار حسین (که خود شیرزنی بود) در قید حیات نیست؛ میگوید: «من سالها در اسارت بودهام و حتما از رفتار وحشیانه عراقیها با اسرا چیزهایی شنیدهاید، اما بااینکه شکنجهای که من دیدم، یک لحظه بیشتر نبود، با این حال هنوز که هنوز است، از درد آن یک روز هنوز نتوانستهام سر راحت بر بالین بگذارم.
مرا به تانکی بستند که از روی پیکر مبارک حسین گذشت، در حالی که هنوز جان داشت، هرچند که چفیهاش صورتش را پوشانده بود و با آن چشمهای زیبا و گیرایش دیگر نمیتوانست عذاب کشیدن مرا ببیند. من صدای خرد شدن استخوانهای حسین را شنیدم و راستش در آن لحظه خدا را شکر کردم که دارم به اسارت برده میشوم، و الّا چگونه میتوانستم برگردم و بگویم حسین از پا افتاد و ما بر پا بودیم؟!»
#شهید_سیدحسینعلمالهدی
#تاریخشهادت۵۹/۱۰/۱۶
#لعنت_بر_قوم_ظالمین