eitaa logo
منتظران ظهور³¹³
424 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
33 فایل
وَ أَمِنَ مَنْ لَجَأَ إِلَيْكُم و هر که به تو پناه بَرَد در امان است.. ❤️‍🩹 بیمارتوام کاش‌که‌تجویز‌کنی‌آمدنت‌را... تولدمون:[1401/3/25] کپی؟ فورر قشنگ تره 🥰(استفاده شخصی با ذکر صلوات)
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دوشنبه²
سلام به همه طرفدار های گاندو یه کانال داریم برای شما عاشق های گاندو 🌿 این کانال یه رمان خیلی زیبا هم داره😍 بخشی از رمان امنیت ایران 👇 ایران - 41 ریحانه: توی حیاط سایت، شسته بودم دیدم آقا محمد اومد سریع از جام بلند شدم و رفتم سمت آقا محمد محمد: سلام خانم محمودی ریحانه: سلامی کردم و با همون نگرانی و صدای لرزون گفتم:: رسول چی شد؟.. محمد: نگران نباشید رسول حالش خوبه الان هم بیمارستان ... ریحانه: خدا رو شکر میشه آدرس بیمارستان رو بدید... محمد: بله حتما( آدرس رو گفت) ریحانه: ممنون با اجازه محمد: خدانگهدار __________________________________________ ریحانه: رفتم توی بیمارستان و به مسئول پذیرش گفتم:: سلام خانم خسته نباشید ببخشید آقای رسول حسینی رو اینجا آوردن ؟ پرستار: بله راهروی سمت چپ اتاق سوم ریحانه: ممنون پرستار: خواهش میکنم🙂 ریحانه: رفتم جایی که گفته بود دیدم رسول روی تخت خوابیده بیهوش دکتر هم داره رسول رو معاینه میکنه دکتر که از اتاق اومد بیرون سریع رفتم سمت دکتر دکتر: سلام بفرمایید ریحانه: سلام آقای دکتر همراه آقای حسینی هستم حالش چطور؟؟.. دکتر: شما نسبتی دارید باهاشون؟. ریحانه: نامزد بنده هستن... دکتر: خوشبختانه خطر رفع شده تونستیم با عمل جراحی گلوله ای که به پاشون خورده بود رو بیرون بیاریم و الان هم بیهوش هستن یه چند روز اینجا باشن اگر بهتر شدن مرخص میشن ریحانه: تشکر کردم و رفتم رو بروی اتاق رسول روی صندلی نشستم قرآن کوچیکی که توی کیفم بود در آوردم و شروع کردم به خوندن _________________________________________ میخوای بقیه رمان رمان رو بخونی ؟ @Gondoo1401
هدایت شده از دوشنبه²
سلام به همه طرفدار های گاندو یه کانال داریم برای شما عاشق های گاندو 🌿 این کانال یه رمان خیلی زیبا هم داره😍 بخشی از رمان امنیت ایران 👇 ایران - 41 ریحانه: توی حیاط سایت، شسته بودم دیدم آقا محمد اومد سریع از جام بلند شدم و رفتم سمت آقا محمد محمد: سلام خانم محمودی ریحانه: سلامی کردم و با همون نگرانی و صدای لرزون گفتم:: رسول چی شد؟.. محمد: نگران نباشید رسول حالش خوبه الان هم بیمارستان ... ریحانه: خدا رو شکر میشه آدرس بیمارستان رو بدید... محمد: بله حتما( آدرس رو گفت) ریحانه: ممنون با اجازه محمد: خدانگهدار __________________________________________ ریحانه: رفتم توی بیمارستان و به مسئول پذیرش گفتم:: سلام خانم خسته نباشید ببخشید آقای رسول حسینی رو اینجا آوردن ؟ پرستار: بله راهروی سمت چپ اتاق سوم ریحانه: ممنون پرستار: خواهش میکنم🙂 ریحانه: رفتم جایی که گفته بود دیدم رسول روی تخت خوابیده بیهوش دکتر هم داره رسول رو معاینه میکنه دکتر که از اتاق اومد بیرون سریع رفتم سمت دکتر دکتر: سلام بفرمایید ریحانه: سلام آقای دکتر همراه آقای حسینی هستم حالش چطور؟؟.. دکتر: شما نسبتی دارید باهاشون؟. ریحانه: نامزد بنده هستن... دکتر: خوشبختانه خطر رفع شده تونستیم با عمل جراحی گلوله ای که به پاشون خورده بود رو بیرون بیاریم و الان هم بیهوش هستن یه چند روز اینجا باشن اگر بهتر شدن مرخص میشن ریحانه: تشکر کردم و رفتم رو بروی اتاق رسول روی صندلی نشستم قرآن کوچیکی که توی کیفم بود در آوردم و شروع کردم به خوندن _________________________________________ میخوای بقیه رمان رمان رو بخونی ؟ @Gondoo1401
هدایت شده از دوشنبه²
سلام به همه طرفدار های گاندو یه کانال داریم برای شما عاشق های گاندو 🌿 این کانال یه رمان خیلی زیبا هم داره😍 بخشی از رمان امنیت ایران 👇 ایران - 41 ریحانه: توی حیاط سایت، شسته بودم دیدم آقا محمد اومد سریع از جام بلند شدم و رفتم سمت آقا محمد محمد: سلام خانم محمودی ریحانه: سلامی کردم و با همون نگرانی و صدای لرزون گفتم:: رسول چی شد؟.. محمد: نگران نباشید رسول حالش خوبه الان هم بیمارستان ... ریحانه: خدا رو شکر میشه آدرس بیمارستان رو بدید... محمد: بله حتما( آدرس رو گفت) ریحانه: ممنون با اجازه محمد: خدانگهدار __________________________________________ ریحانه: رفتم توی بیمارستان و به مسئول پذیرش گفتم:: سلام خانم خسته نباشید ببخشید آقای رسول حسینی رو اینجا آوردن ؟ پرستار: بله راهروی سمت چپ اتاق سوم ریحانه: ممنون پرستار: خواهش میکنم🙂 ریحانه: رفتم جایی که گفته بود دیدم رسول روی تخت خوابیده بیهوش دکتر هم داره رسول رو معاینه میکنه دکتر که از اتاق اومد بیرون سریع رفتم سمت دکتر دکتر: سلام بفرمایید ریحانه: سلام آقای دکتر همراه آقای حسینی هستم حالش چطور؟؟.. دکتر: شما نسبتی دارید باهاشون؟. ریحانه: نامزد بنده هستن... دکتر: خوشبختانه خطر رفع شده تونستیم با عمل جراحی گلوله ای که به پاشون خورده بود رو بیرون بیاریم و الان هم بیهوش هستن یه چند روز اینجا باشن اگر بهتر شدن مرخص میشن ریحانه: تشکر کردم و رفتم رو بروی اتاق رسول روی صندلی نشستم قرآن کوچیکی که توی کیفم بود در آوردم و شروع کردم به خوندن _________________________________________ میخوای بقیه رمان رمان رو بخونی ؟ @Gondoo1401
اینها کشور را حفظ کردند، این مادران و فرزندان قهرمان‌شان... 🕊🥀🇮🇷
یک جوانِ افغان در مترویِ تهران با تی‌شرتِ یکی از رهبرانِ ‎! 🔺حضورِ نوجوانان و جوانانِ افغانِ باورمند به گرایش‌هایِ طالبانی چه پیامدی دارد؟ آن‌ها سربازانِ یک تفکرِ متحجر و قاعدتا ضدِ ایرانی هستند . 🐴آگاه و مراقب باشین داستان اسب تراوا پیش نیاد
من احترام زیادی برای این عزیزان قائلم؛ اما معتقدم کسي ک پرداخت نمیکنه حق استفاده از سوبسید دولتی که به نان، شکر، مترو، بی ار تی و.. تعلق میگیره رو نداره. از طرفی هم «مهاجرت غیرقانونی» هر جامعه‌ای رو تحت الشعاع قرار میده!
سالروز تولدت مبارک مراسم تولد مرد آسمانی حافظ امنیت شهید حسین زینال زاده جمعه ۷ مهر ماه ساعت ۹ صبح قطعه ۱۴ بهشت رضا شهدای امنیت مشهد. منتظر حضور شما بزرگواران هستیم.
‏افغانستان چندین همسایه دیگر هم دارد چرا سیل مهاجرین باید در ایستگاه ایران تخلیه شود؟ چرا ازحدود ۴۰م جمعیت افغانستان باید ۱۰م در ایران ثبت نام وساماندهی شوند؟ حالا شما از ‎ بگویید که چندهزار نفر هم نیستند یااز اتباعی تعریف کنید که تا الان اقلیت بودند🤦
13.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این موتوری که شما باهاش میری دختر بازی و دور دور ما باهاش میفتیم دنبال متهم موتور حرمت داره قشنگا...