4.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍#کلیپ #پاسخ_شبهه
🎥لفظ حسن #عسکری درست است یا #عسگری ؟
💢سوالی که ممکنه بارها تو ذهن ما به وجود بیاد اینکه چرا بعضیا میگن #امام_حسن_عسگری و بعضی دیگر #امام_حسن_عسکری علیهالسلام
👈جواب سوال رو در فیلم بالا ببینید و برای دوستان خود ارسال کنید تا نکته آن را متوجه شوند به اشتباه اسم را نگویند❗️
🦋
❤️ #امام_حسن_عسکری علیه السلام فرمودند:
🔰سختتر از یتیمی که پدرش را از دست داده، آن یتیمی است که از #امامش بریده شده است و نمیتواند به او برسد و به او دسترسی ندارد
📚 بحارالأنوار ، ج۲ ، ص۲
❣الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج❣
#تسلیت_امام_زمانم🏴💌
💚#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام : قبيحترين و زشتترين حالت و خصلت براى مؤمن آن حالتى است كه داراى آرزوئى باشد كه سبب ذلّت و خوارى او گردد. ❌❌
#تحف_العقول
🦋
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
🕊شهادت یازدهمین گـــــلـ🥀 🥀بوستان امامت و ولایت، 🕊امام حسن عسکـــری(ع) بر ساحت مقدس امام عصر پس
صلوات خاصه
امام حسن عسکری علیهالسلام ...
بسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرِّ التَّقِيِّ
الصَّادِقِ الْوَفِيِّ النُّورِ الْمُضِيءِ
خَازِنِ عِلْمِكَ وَ الْمُذَكِّرِ بِتَوْحِيدِكَ وَ وَلِيِّ أَمْرِكَ
وَ خَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّينِ الْهُدَاةِ الرَّاشِدِينَ
وَ الْحُجَّةِ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا
فَصَلِّ عَلَيْهِ يَا رَبِّ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَصْفِيَائِكَ وَ حُجَجِكَ وَ أَوْلادِ رُسُلِكَ
يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ؛
خدايا درود فرست بر حسن بن على بن محمّد، نيكوكار، پرهيزگار، صادق، وفادار، نور تابنده، خزانه دار دانشت، به ياد اندازه توحيدت، و ولىّ امرت، و يادگار پيشوايان دين، آن راهنمايان رشد يافته، و حجّت بر اهل دنيا،
پس بر او درود فرست، اى پروردگار، برترين درودى كه بر يكى از برگزيدگان و حجّت هايت، و اولاد رسولانت فرستادى، اى معبود جهانيان».
#امام_حسن_عسکری
#تسلیت_امام_زمانم
#صلوات_خاصه
بیش از هزار و صد و هفتاد سال است که مهدی (عج) “امام” شده است..
و منتظر است که منتظرانش “به خود بیایند” تا او بیاید…
به امید روزی که متن تمام پیامها
یک جمله باشد
و آن: مهدی (عج) آمد…
#عید_امامت
زیباترین، عادلترین، مهربانترین و تنهاترین شاه عالم خجسته باد...
#نهم_ربیع_الاول
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
بیش از هزار و صد و هفتاد سال است که مهدی (عج) “امام” شده است.. و منتظر است که منتظرانش “به خود بیای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
بیش از هزار و صد و هفتاد سال است که مهدی (عج) “امام” شده است.. و منتظر است که منتظرانش “به خود بیای
ردآے
سبـز
اِمآمـت
مبـآرڪت بـآبـآ
🌿🎊🌿
اللهم عجل لولیک الفرج
#رمان
#عاشقانه_مذهبی
#امین_هانیه
#قسمت_چهارم
#قسمت_پنجم
#قسمت_ششم
✍ #نویسنده #لیلی_سلطانی
👇👇👇👇👇👇👇👇
کپی با ذکر نام نویسنده
و صلوات نثار شهدا آزاد
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
❤️عاشقانہ مذهبے❤️ #امین_هانیه (قسمت3) با خستگے بہ عاطفہ نگاہ ڪردم از صورتش معلوم بود اونم چیزے نفهم
#عاشقانہ_مذهبے
#قسمت_چهارم
همونطور ڪہ تو حیاط راہ میرفتم درس میخوندم،سنگ ڪوچیڪے بہ صورتم خورد آخ ڪوتاهے گفتم و دوبارہ مشغول درس خوندن شدم دوبارہ سنگ بہ بازوم خورد!
با حرص این ور اون ور رو نگاہ ڪردم،عاطفہ با خندہ از پشت دیوار سرشو آورد بالا و گفت:خاڪ تو هِد خرخونت!
_آزار دارے؟
لبخند دندون نمایے زد.
_اوهوم،وقتے من درس نمیخونم تو هم نباید بخونے!
ڪار همیشگیش بود وقتے تو حیاط درس میخوندم میرفت رو نردبون و از پشت دیوار اذیت میڪرد!
درس ها بہ قدرے سنگین بود ڪہ حوصلہ شوخے با عاطفہ نداشتم رفتم سمت خونہ ڪہ دوبارہ سنگ سمتم پرت ڪرد خورد بہ سرم!
_هوے هوے ڪجا؟!
برگشتم سمتش و محڪم ڪتابو پرت ڪردم،سریع سرش رو دزدید.
صداے آخ مردے اومد،با چشماے گرد شدہ نگاهش ڪردم!
_عاطفہ ڪے بود؟
عاطفہ با لحن گریہ دار گفت:داداشمو ڪشتے قاتل!
رفتم ڪنار دیوار و رو تخت ایستادم،تو حیاطشون سرڪ ڪشیدم دیدم امین نشستہ رو زمین سرشو گرفتہ ڪتاب هم ڪنارش افتادہ!زیر لب خاڪ بر سرمے گفتم!
عاطفہ طلبڪارانہ گفت:بیچارہ داداش من دوساعتہ میگہ عاطفہ،هانیہ رو اذیت نڪن....
امین نذاشت ادامہ بدہ و با عصبانیت گفت:من ڪے گفتم هانیہ؟!
نگاہ ڪوتاهے بهم انداخت و آروم گفت:من گفتم خانم هدایتے!
لبم رو بہ دندون گرفتم،گندت بزنن هانیہ،هرچے فحش بلد بودم نثار عاطفہ ڪردم با خجالت گفتم:چیزے شد؟
بہ نشونہ منفے سرش رو تڪون داد و بلند شد،تند تند گفتم:بہ خدا نمیدونستم شما اینجایید،میخواستم عاطفہ رو بزنم،آقاامین ببخشید!
با گفتن اسمش سرخ شدم،ڪتابمو گرفت سمتم و گفت:این براے درس خوندنہ نہ وسیلہ رزمے!
بیشتر خجالت ڪشیدم،سرم رو انداختم پایین دیگہ روم نمیشد هیچوقت جلوش آفتابے بشم،خیلے عصبے بود مگہ از قصد ڪردم؟!عاطفہ ڪہ حالم رو دید خواست چیزے بگہ ڪہ دستش رو فشار دادم ساڪت شد!
زیر لب گفتم:بازم عذر میخوام دیگہ....
ادامہ ندادم و وارد خونہ شدم،از تو فریزر چندبستہ یخ برداشتم،دوبارہ رفتم رو تخت و بدون اینڪہ حیاطشون رو نگاہ ڪنم گفتم:عاطفہ،بیا این یخ ها رو بگیر!
صداے امین اومد:عاطفہ داخلہ،صداش ڪنم؟
با دلخورے گفتم:نہ خیر!
یخ ها رو گذاشتم رو دیوار.
_اینا رو بذارید رو سرتون!
با لحن آرومے گفت:خانمِ ہ...هانیہ خانم؟!
با گفتن اسمم گر گرفتم،احساس ڪردم دارم میسوزم با عجلہ وارد خونہ شدم،از پشت پنجرہ دیدم ڪہ یخ ها رو برداشت و بہ حیاط نگاہ ڪرد!
#این_داستان_طولانیہ_اوایلش_بیشتر_طنزہ
✍ #نویسنده #لیلی_سلطانی
👇👇👇👇👇👇👇👇
کپی با ذکر نام نویسنده
و صلوات نثار شهدا آزاد
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#عاشقانه_مذهبی ❤
#قسمت5
با بے حوصلگے وارد حیاط شدم،سہ هفتہ بود خونہ عاطفہ اینا نمیرفتم،از امین خجالت میڪشیدم،اوایل آذر بود و هواے پاییزے بدترم میڪرد! بہ پنجرہ اتاق عاطفہ نگاہ ڪردم،سنگ ریزہ اے برداشتم و پرت ڪردم سمت پنجرہ،خواب آلود اومد جلوے پنجرہ با عصبانیت گفت:صد دفعہ نگفتم با سنگ نزن بہ شیشہ؟!همسایہ ها چے فڪر میڪنن؟!عاشق دلخستہ م ڪہ نیستے فردا بیاے منو بگیرے!بذار دوتا همسایہ برام بمونہ! با خندہ نگاهش ڪردم. _ڪلا اهداف تو شوهر ڪردن خلاصہ میشہ؟ نشست لب پنجرہ با نیش باز گفت:اوهوم،زندگے یعنے شوهر! با خندہ گفتم:بلہ بلہ لحاظشم گرفتم! خواست چیزے بگہ ڪہ دیدم چشماے خواب آلودش گشاد شد و لبشو گاز گرفت. با تعجب گفتم:چے شد عاطفہ؟ پریدم رو تخت و حیاطشون رو نگاہ ڪردم،امین داشت با اخم نگاهش میڪرد،خواستم از رو تخت برم پایین ڪہ با صداے بلند و عصبے گفت:هانیہ خانم! خیلے جلوش خوب بودم خوبتر شدم! برگشتم سمتش و آروم سلام ڪردم! بدون اینڪہ جواب سلامم رو بدہ با عصبانیت گفت:وسط حیاط نمایش راہ انداختید؟تماشگرم ڪہ دارہ! با تعجب نگاهش ڪردم،برگشت سمت چپ! _میرے خونہ تون یا بیام؟! یڪے از پسرهاے همسایہ از تو تراس نگاہ میڪرد،خون تو رگ هام یخ بست! جلوے امین یہ دختر دست و پا چلفتے با ڪلے خراب ڪارے بودم! زیر لب چیزے گفت ڪہ نشنیدم،با عصبانیت رو بہ عاطفہ گفت:برو تو! عاطفہ سرش رو تڪون داد و گفت:الان ترڪش هاش همہ رو میگیرہ! برگشتم سمت من. _شما هم بفرمایید منزلتون!نمایش هاے بچگانہ تونم بذارید براے اڪران خصوصے! هم خجالت ڪشیدم هم عصبے شدم،خواستم جوابش رو بدم ڪہ دیدم خودنویسم تو دستشہ! با تعجب گفتم:خودنویسم!فڪر ڪردم خونہ تون گم ڪردم! با تعجب بہ دستش نگاہ ڪرد،رنگ صورتش عوض شد! خواست چیزے بگہ اما ساڪت شد،خودنویس رو گذاشت روے دیوار. همونطور ڪہ پشتش بهم بود گفت:دروغ گفتن گناہ دارہ! نمیتونست دروغ بگہ!
#از_دو_سہ_قسمت_دیگہ_تقریبا_وارد_ماجراے_اصلے_میشیم #اما_تا_اصل_داستان_مونده
✍ #نویسنده #لیلی_سلطانی
👇👇👇👇👇👇👇👇
کپی با ذکر نام نویسنده
و صلوات نثار شهدا آزاد
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄