eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
8.7هزار ویدیو
304 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین @harfaton1 کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
فصل که رخت عوض می کند دوباره عاشقتـ❣ می شوم … گیرم زمستان باشد و من آهسته روی
‹انٺَ ‌افضلُ ‌شَـیٔ فے ‌حيآتےْ› بهترین چیزے کہ در زندگے ام داشتہ ام ، تویـی 😌❤️😌 عربےطور ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
یڪ‌روایت‌عاشقانہ💍 بعد از چند ماه انتظار خواستم خبرِ پدر شدنشو بدم اما وقتے از منطقه اومد فوراً ر
یڪ‌روایت‌عاشقانہ💍 پسر دایـے ام خلبان ارتش بود من هم دانش سرا درس مےخواندم همین کہ عقد کردیم کلے اصرار کرد کہ باید مستقل زندگے کنیم اما پدر و مادرم مےگفتند : تو هـم مثل پسر خودمونے🥰 پروانہ هـم درس داره زوده حالا بره زیر بار مسئولیت و خانہ دارے این جورے ، هم شما راحتید هم ما خیالمون راحت تره سخـت بود ولی این قدر اصرار کردند تا بالاخره قبول کرد بعد هم ، اتاق خودم را کہ طبقہ بالاے ساختمان بود مرتب کردیم و یڪ سال اول زندگے را توےِ همان اتاق سر کردیم💚 روایتے از همسرِ↓ ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
همیشه با وضو بود موقع شهادتش هم با وضو بود دقایقی قبل از شهادتش وضو گرفت و رو به من گفت: " ان شاءالله آخریش باشه!!!" آخریش هم شد.... 😔😔😔 پیشاپیش تولدتت مبارک اماده بشیم واسه نماز💐 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
🌷مهدی شناسی ۱۲۵🌷 🔷اسامی امام زمان عج الله فرجه🔷 🌹کارّ🌹 💠لقب «كارّ» به معناي رجوع كننده‌ي مكرر است
‌🌷مهدی شناسی ۱۲۶🌷 🔷اسامی امام زمان عج الله فرجه🔷 🌹اباصالح🌹 💠امام زمان عج الله فرجه ،پدر معرفتي هر صالحِ گناه گريزي است. به عبارتي دیگر ارتباط عاطفي و عميق امام زمان شامل حال همگان نمي‌شود.اين سخن بدين معنا نيست كه ساير افراد از نعمت وجود ايشان بي‌بهره‌اند. زيرا بركت امام عصر چون باراني است كه از آسمان فرو مي‌ريزد و هركس طالب باران باشد خود را در معرض آن قرار مي‌دهد. 💠خيرِ عامِ حضرت چون باران همه‌ي موجودات زميني و آسماني را در بر مي‌گيرد اما فيض خاص او تنها شامل صالحين عالم است پس از این رو معرفت نسبت به كسي كه به طور خاص پدر صالحين عالم هستند كار هر عامي نيست. بلكه معرفت ايشان امري است كه به تلاش و جستجو نياز دارد. زيرا گفته‌اند آن كس را كه طاووس خواهد جور هندوستان باید. 💠آن كس كه دل به معرفت حضرت سپرده است بايد خود را بر سفره‌ي قرآن و روايت ببيند و اين امر امري سهل الوصول و آسان براي همگان است. 💠شخصي به نام رَيّان از امام رضا(علیه السلام) مي‌پرسد:«آيا شما صاحب الامر هستيد؟ امام رضا(علیه السلام) پاسخ مي دهند: من با اين بدن ضعيف صاحب الامر نيستم بلكه فرزندم قائم صاحب الامر است. 💠حضرت در ادامه مي‌گويند: قائم ما در سن پيري ظهور مي‌كنند اما ظاهرشان جوان است. بدنشان قوي است. اگر دست مباركش را دراز كند بزرگترين درخت را از ريشه جدا مي‌كند و اگر بين صخره‌ها صدا بزند صخره‌ها در هم مي‌ريزد. 💠روايت ادامه دارد اما آنچه در اين روايت توجه را به خود جلب مي‌كند آن است كه حضرت علي بن موسي الرضا(علیه السلام) با آنكه صاحب الامر زمان خويش بودند خود را در مقابل حضرت حجت ضعيف معرفي مي‌كنند، وجود مقدس امام رضا(علیه السلام) فرزند خويش را قائم و صاحب الامر معرفي مي‌كنند و با اين معرفي تواضع و فروتني خويش را در محضر ايشان اعلام مي‌دارند. 💠دومين نگاه به اين روايت بر مي‌گردد به گفته‌ي مرحوم آیة الله الهي طباطبايي كه براي هر يك از ما دو ظهور وجود دارد ظهوري فردي و ظهور اجتماعي. 💠اگر از ديدگاه ظهور فردي اين روايت را بررسي كنيم خواهيم گفت با هر نگاهي كه حضرت به دل تك تك ما داشته‌باشند اعتقادات غلطي كه چون درختي محكم در دل ما ريشه داونده است قطع و ريشه كن مي‌شود. 💠و اگر صداي حضرت را در درون خويش بشنويم كوه منيت ما در هم مي‌ريزد و صداي وجدان ما در اندرونمان به وضوح شنيده مي‌شود. اگر پيام روايات را دنبال كنيم به يقين نگاه ما به حضور حضرت در زندگيمان تغيير مي‌كند.
برای نفس خودتون نقشه بکشید ؛ وگرنه نفستون براتون نقشه میکشه ! 🍁حاج‌حسین‌یکتا🍁 |🍂🥀🍂| ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
: ✍روزے میرسد ڪہ اسرائیل چنان بترسدڪہ مبادا از لولہ سلاحمان، بہ جاى گلولہ، پاسدار بیرون بیاید ●اسرائیل آماده نابودی... ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
قسمت سی و نهم: داستان دنباله دار : برمی گردم وجودم آتش گرفته بود … می سوختم و ضجه می زدم … محکم علی رو توی بغل گرفته بودم … صدای ناله های من بین سوت خمپاره ها گم می شد … از جا بلند شدم … بین جنازه شهدا … علی رو روی زمین می کشیدم … بدنم قدرت و توان نداشت … هر قدم که علی رو می کشیدم … محکم روی زمین می افتادم … تمام دست و پام زخم شده بود … دوباره بلند می شدم و سمت ماشین می کشیدمش … آخرین بار که افتادم … چشمم به یه مجروح افتاد … علی رو که توی آمبولانس گذاشتم، برگشتم سراغش … بین اون همه جنازه شهید، هنوز یه عده باقی مونده بودن … هیچ کدوم قادر به حرکت نبودن … تا حرکت شون می دادم… ناله درد، فضا رو پر می کرد … دیگه جا نبود … مجروح ها رو روی همدیگه می گذاشتم … با این امید … که با اون وضع فقط تا بیمارستان زنده بمونن و زیر هم، خفه نشن … نفس کشیدن با جراحت و خونریزی … اون هم وقتی یکی دیگه هم روی تو افتاده باشه … آمبولانس دیگه جا نداشت … چند لحظه کوتاه … ایستادم و محو علی شدم … کشیدمش بیرون … پیشونیش رو بوسیدم … – برمی گردم علی جان … برمی گردم دنبالت … و آخرین مجروح رو گذاشتم توی آمبولانس … بامــــاهمـــراه باشــید🌹 @Refighe_Shahidam313
قسمت چهلم داستان دنباله دار : خون و ناموس! آتیش برگشت سنگین تر بود … فقط معجزه مستقیم خدا… ما رو تا بیمارستان سالم رسوند … از ماشین پریدم پایین و دویدم توی بیمارستان تا کمک … بیمارستان خالی شده بود … فقط چند تا مجروح … با همون برادر سپاهی اونجا بودن … تا چشمش بهم افتاد با تعجب از جا پرید … باورش نمی شد من رو زنده می دید … مات و مبهوت بودم … – بقیه کجان؟ … آمبولانس پر از مجروحه … باید خالی شون کنیم دوباره برگردم خط … به زحمت بغضش رو کنترل کرد … – دیگه خطی نیست خواهرم … خط سقوط کرد … الان اونجا دست دشمنه … یهو حالتش جدی شد … شما هم هر چه سریع تر سوار آمبولانس شو برو عقب … فاصله شون تا اینجا زیاد نیست … بیمارستان رو تخلیه کردن … اینجا هم تا چند دقیقه دیگه سقوط می کنه … یهو به خودم اومدم … – علی … علی هنوز اونجاست … و دویدم سمت ماشین … دوید سمتم و درحالی که فریاد می زد، روپوشم رو چنگ زد … – می فهمی داری چه کار می کنی؟ … بهت میگم خط سقوط کرده … هنوز تو شوک بودم … رفت سمت آمبولانس و در عقب رو باز کرد … جا خورد … سرش رو انداخت پایین و مکث کوتاهی کرد … – خواهرم سوار شو و سریع تر برو عقب … اگر هنوز اینجا سقوط نکرده بود … بگو هنوز توی بیمارستان مجروح مونده… بیان دنبال مون … من اینجا، پیششون می مونم … سوت خمپاره ها به بیمارستان نزدیک تر می شد … سرچرخوند و نگاهی به اطراف کرد … – بسم الله خواهرم … معطل نشو … برو تا دیر نشده … سریع سوار آمبولانس شدم … هنوز حال خودم رو نمی فهمیدم … – مجروح ها رو که پیاده کنم سریع برمی گردم دنبالتون … اومد سمتم و در رو نگهداشت … – شما نه … اگر همه مون هم اینجا کشته بشیم … ارزش گیر افتادن و اسارت ناموس مسلمان … دست اون بعثی های از خدا بی خبر رو نداره … جون میدیم … ناموس مون رو نه… یا علی گفت و … در رو بست … با رسیدن من به عقب … خبر سقوط بیمارستان هم رسید … پ.ن: شهید سید علی حسینی در سن 29 سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد … پیکر مطهر این شهید … هرگز بازنگشت … بامــــاهمـــراه باشــید🌹 @Refighe_Shahidam313