فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 خسته شدی⁉️
🌹صحبتهای شهید حسن باقری
دربارهی اینکه چرا آدم از انجام کاری خسته میشود را بشنوید...👆
#جهادگران_گمنام
📚موضوع مرتبط:
#شهید_غلامحسن_افشردی
معروف به #حسن_باقری
#شهید_دفاع_مقدس
📆مناسبت مرتبط:
🌹 تاریخ شهادت
#11_09
#jihad
#martyr
10.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 حاج قاسم سلیمانی:
حسن باقری، که حقیقتاً، بهشتیِ جنگ بود.
یعنی همان نقشی که مرحومِ بهشتی در انقلاب داشت، به عنوان یک معمار، به عنوان یک انسان تاثیرگذار و اساسی، نقش حسن باقری در جنگ هم همینگونه بود و وقتی هم که به شهادت رسید، تاثیراتش تا آخر جنگ باقی ماند.
به مناسبت سالگرد شهادتِ شهید حسن باقری🌷
#حاج_قاسم
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان
و شادی روح شهدا 🥀
صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
ماباولایتتاشهادتعهدبستیم..!🌿
#لبیک_یا_خامنه_ای
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان
و شادی روح شهدا 🥀
صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#ارسالی_از_کاربر گرامی 👇👇👇 قسمت دردناک زندگی هر انسانی اونجاست کِ بِ هر کسی حتی دشمنش واسه حل مشک
عَن عَلِىٍّ عليه السلام قالَ: كُنّا جُلُوسا عِندَ رَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله فَقالَ: أخبِرُونى أىُّ شَيٍ?خَيرٌ لِلنِّساءِ ؟ فَعَيينا، فَرَجَعتُ إلى فاطِمَةَ فَقالَت: خَيْرٌ لِلنِّساءِ اَنْ لا يَرَيْنَ الرِّجالَ وَ لا يَراهُنَّ الرِّجالُ. حضرت امير المؤمنين گويد: روزى پيامبر از ما سؤال كرد: بهترين كار براى زن چيست؟ كسى نتوانست پاسخ گويد. من اين پرسش را از فاطمه پرسيدم. او عليها السلام فرمود: ولى من مى دانم: بهـترين كار براى زن آن اسـت كـه مردان ـ نامحرم ـ را نبيند و مردان نيز او را نبينند. كشف الغمه 1: 466.
#ارسالی_از_کاربر
سلام ممنون از شما
ک همراه همیشگی ما
بوده هستین و خواهید بود
💙✌️😊✌️💙
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#رمان_تا_پروانگی #تا_پروانگی #رمان ¦⇠نویسنده:الهام تیموری #قسمت_سی_نه #قسمت_چهل
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📕 #داستـــــان
#تاپــــروانگی🦋
#قسمت_سی_نهم
کنار دیوار استاده بودم و گوشه ی چادرم رو مدام توی دست مچاله می کردم و باز می کردم، پر بودم از استرس.
هنوز نمی دونستم کاری که می خوام بکنم درسته یا غلط! مطمئن بودم پشیمون میشم اما خب باید وجدانم رو راحت می کردم.
کلافه بودم، به ساعت مچیم نگاه کردم، ظهر بود و صدای اذان چند دقیقه ای می شد که قطع شده بود... می دونستم عمو حالا رفته مسجد و بعدم میره خونه برای ناهار و چرت بعدازظهرش. با قدم های کوتاه اما محکم راه افتادم سمت مغازه. توی نظر اول کسی رو ندیدم اما خوب که گوش دادم صدای طاها رو شنیدم. گوشه ی سمت راست مغازه پشت یه دیوار پیش ساخته سجاده پهن کرده بود و انگار داشت دعای بعد نمازش رو می خوند. وقتی تو اون حالت دیدمش یه لحظه دلم لرزید... اما من ناقص بودم! باید تلقین می کردم تا واقعیت رو بپذیرم. مجبور بودم که با خیلی چیزا کنار بیام و از خیلی چیزا بگذرم.
نشستم روی صندلی چرم پایه کوتاه کنار میز و چشم دوختم به کفش های مشکی پام. نفس های آخرش بود، اما کجا دل و دماغ خرید داشتم من؟
خیلی تحت فشار بودم، هنوز هیچی نشده بغض کرده بودم و منتظر یه تشر بودم تا بشم ابر بهار و وسط مغازه های های بزنم زیر گریه...
_شما کجا اینجا کجا ریحانه خانوم؟!
صدای پر از تعجبش رو که شنیدم سر بلند کردم. هیچ وقت اینجوری با دقت نگاهش نکرده بودم. سنی نداشت اما خط اخم روی پیشونیش داشت عمیق می شد!
موهایی که روی پیشونیش ریخته بود رو داد عقب و منتظر جوابم موند. عجله ای نداشتم چون آدم شجاعی نبودم!
آستین پیراهن مردونه آبی رنگ تنش رو تا آرنج بالا زده بود و جانماز تا شده توی دستش بود. انگار شک کرده بود که گفت:
_خیره ایشالا!
باید یه حرفی می زدم. دهن باز کردم و زیرلب سلام گفتم. نشست چند صندلی اون طرف تر و جواب داد:
_علیک سلام. اتفاقی افتاده؟
_اتفاق؟ نمی دونم...
_زنعمو خوبه؟ ترانه؟
_خوبن اما من... من باید باهات... باهاتون... حرف بزنم
داشتم جون می کندم و بخاطرش از دست خودم کفری بودم. آروم یه جمله یا شاید آیه گفت و بعد شنیدم:
_گوشم با شماست
کیفمو باز کردم و قرآن کوچیکم رو گذاشتم روی میز.
_میشه قسم بخوری که هر چی شنیدی بین خودمون بمونه؟
چشماش چهارتا شده بود. عقلم نمی رسید کارم خوبه یا بد! فقط توقع داشتم چون دوستم داره بی چون و چرا قبول کنه.
_نیازی به این کارا نیست دخترعمو. چشم بین خودمون می مونه
_نه! اینجوری نمیشه. خیالم راحت نیست
_مرده و قولش
_اما...
_به من اعتماد نداری؟
_این روزا به هیچی اعتبار نیست...
طوری از روی صندلی بلند شد که دلم هری ریخت پایین...
ادامه دارد...
#الهام_تیموری ✍
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📕 #داستـــــان #تاپــــروانگی🦋 #قسمت_سی_نهم کنار دیوار استاده بودم و گوشه ی چا
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📕 #داستـــــان
#تاپــــروانگی🦋
#قسمت_چهلم
طوری از روی صندلی بلند شد که دلم هری ریخت پایین...
_این حرفا چه معنی میده ریحانه؟ میگی چی شده یا می خوای به بچه بازیت ادامه بدی!؟
ناراحت شدم از لحن تندش اما بالاخره اومده بودم که بگم.
_بچه بازی نیست پسرعمو... قسم نخور اما قول بده که هرچی شنیدی بین خودمون بمونه
داشت صبوری می کرد، با کلافگی نشست و گفت:
_خیلی خب. هرچند هنوز نمی دونم چه اتفاقی افتاده و قراره چی بشنوم
دست روی چشم راستش گذاشتش و ادامه داد:
_اما به روی جفت چشمام. رازداری می کنم، بفرمایید
جونم به لبم رسید تا گفتم:
_من... من نمی تونم با شما... یعنی زنعمو خواستگاری... خب... زنعمو زنگ زده برای خواستگاری ولی من... من نمی تونم یعنی ما نمی تونیم باهم ازدواج کنیم!
سرخ و سفید و کبود شدم و شد. معلوم بود که خجالت کشیده! منم وقیح نبودم ولی خب.
_آخی، الهی بمیرم براتون. طاها چی گفت؟
_طاها متعجب بود دو سه دقیقه سکوت کرد و بعد پرسید:" یعنی شما با من مشکل داری؟"
خندم گرفته بود از تصور اشتباهش!
_یا علاقه نداری که ...
نیشخند زدم و سرم رو انداختم پایین. دستام توی هم گره شده بود و انگار زمین و زمان بهم دهن کجی می کرد، صدام می لرزید وقتی گفتم:
_بحث این چیزا نیست پسرعمو! مشکل از منه...
_یعنی چی؟ چه مشکلی؟
_گفتنی نیست اما ازتون می خوام تو مراسم خواستگاری اونی که مخالفت می کنه شما باشین نه من!
باور کن ترانه، هر ثانیه که می گذشت چشماش بیشتر گرد و دهنش بازتر می شد. بنده خدا هنوزم دلم برای حال اون روزش می سوزه!
_پای کسی دیگه در میونه؟
_نه!
انقدر محکم نه رو داد زدم که خودم ترسیدم.
_با دلیل قانعم کن ریحانه
دوباره گوشه ی چادر مشکیم تو مشتم مچاله می شد. صورتم می سوخت و تنم یخ کرده بود، از شرم هزار بار مردم و زنده شدم و بالاخره قانعش کردم!
_من... بچه دار نمیشم... هیچ وقت!
و زدم زیر گریه. نمی دونم چقدر گذشت، چند دقیقه و چند ثانیه اما فقط صدای هق هق خودمو می شنیدم. سکوت سنگینش نشون می داد که چه بدحاله. دوست داشتم یه چیزی بگه، مسخرست اما حتی توقع دلداری هم داشتم ازش...
هنوز دستم روی صورتم بود و دل دل می کردم برای اینکه بدونم خب حالا چی میشه؟! که تمام فرضیه هام ریخت بهم وقتی صدای باز شنیدن در رو شنیدم. فکر کردم زده بیرون! اما با "یاالله" گفتن عمو انگار برق سه فاز بهم وصل کردن!
ادامه دارد...
#الهام_تیموری ✍
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
عَن عَلِىٍّ عليه السلام قالَ: كُنّا جُلُوسا عِندَ رَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله فَقالَ: أخبِرُ
سلامبزرگوار نیامدمبگمکانالمنروحمایتکنید اومدمبگمامامزمانروحمایتکنید.....💔 ♥صلواتبفرستمومن😉🙈 میخوای_به_پیامبر_نزدیک_بشی⁉️ 🍃رسول خدا( ص) فرمود : نزدیکترین شخص به من در فردای قیامت کسی است که صلوات بیشتری بر من فرستاده باشد. ❣زیاد صلوات بفرست❣ . .مگههمیشهبایدمناسبتیباشهکهبهخاطر امامزمان(عج)صلواتبفرستیم همینجوریدلیخواستیمهدیهکنیمصلواتبه آقامونامامزمان💖 بزرگوارانیکهتمایلبهشرکتدرتقدیمصلواتبه محضرامامزمان(عج)دارندتعدادصلواتخودرا درلینکزیراعلامفرمایند❤️ https://EitaaBot.ir/counter/mcp 😁انتشارشهمخیلیثوابدارهها😁
#ارسالی_از_کاربر
سلام گرامی
ممنون که همراه همیشگی ما بوده و هستین و خواهید بود
✌️😁✌️
#امام_زمان
#صلوات
سلام اهالی
بامداد یک شنبه تون بخیر
امیدوارم حال دلتون خوب خوب باشه
ممنونم از همگی ک رفیق شهیدم رو برای تماشا انتخاب کردین
عرض خوش آمد
خدمت عزیزان تازه وارد
عرض ارادت
خدمت عزیزان وفادار کانال
ممنون ک
همراه همیشگی
ما بوده هستید و خواهید بود
✌️❄️💙❄️✌️
درگاه پیام ناشناس
👇👇
www.6w9.ir/msg/8116833
منتظر پیام انتقاد و پیشنهاد های شما هستیم
✌️😊✌️