رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
سلام فرمانده😍✋ #گروه_سرود ۳۱۳نفری بچههای #همدان و #مریانج با حضور #حاج_ابوذر_روحی #پیاده_راه_بوع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید زالومه چطوری از شعر بچههای دهه نودی میسوزه 😁😂
یکی عباس موزون
یکی هم آهنگ #سلام_فرمانده حسابی ترکوندن
سر این آهنگ از حسین رونقی بگیر تا زالومه و منوتو حسابی عصبی شدن
#کار_تمیز_فرهنگی_اینطوری_دشمن_رو_میسوزونه
احسنت✌️
دست مریزاد🦋
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان
و شادی روح شهدا 🥀
صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
🔰 5 اردیبهشت؛ سالروز واقعه طبس و به هلاکت رسیدن 8 تروریست آمریکایی در صحرای طبس ایران به دنبال طوفان شن و شکست عملیات پنجه عقاب (در ایران تحت عنوان عملیات طبس معروف شد)
#طبس
#طوفان_شن
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان
و شادی روح شهدا 🥀
صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
خاطرات شهید ●بعد از نماز با دستش تسبیحات فاطمه زهرا (س) را می گفت. هنگام ذکر هم انگشت هایش را فشار
#خاطرات_شهدا
●برای گرفتن مرخصی وارد چادر فرماندهی گردان شدم،شهید تورجی زاده طبق معمول به احترام سادات بلند شد و درخواستم را گفتم ؛بی مقدمه گفت نمی شود،با تمام احترامـــی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلـــی جدی بود؛کمی نگاهش کردم،با عصبانیت از چادر بیرون آمدم و با ناراحتی گفتم:" شکایت شما را به مادرم حضرت زهرا(س) می کنم."
● هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم که دوید دنبال من با پای برهنه گفت:" این چی بود گفتی؟" به صورتش نگاه کردم...خیس اشک بود. بعد ادامه داد:" این برگه ی مرخصی سفید امضا،هر چه قدر دوست داری بنویس ،اما حرفت را پس بگیر یک سال از آن ماجرا گذشت. چند ساعتی قبل از شهادتش من را دید. پرسید:" راستی آن حرفت را پس گرفتی؟
📎فرماندهٔ گردان یازهرای لشگر ۱۴ امام حسین(ع)
#شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۴۳ اصفهان
●شهادت : ۱۳۶۶/۲/۵ بانه ، عملیات کربلای۱۰
#شهید_امروز
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان
و شادی روح شهدا 🥀
صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#خاطرات_شهدا ●برای گرفتن مرخصی وارد چادر فرماندهی گردان شدم،شهید تورجی زاده طبق معمول به احترام ساد
#تنها_شهید_حادثه_طبس
🔹پس از برخورد هلی کوپترهای آمریکایی بخاطر طوفان شن، به سرعت به سمت هلیکوپترها به راه افتادیم. دودی سیاه به آسمان بلند شده بود.
محمد که برای بررسی هلیکوپترها وارد آنها شده بود تا اگر سند و مدرکی بر جا مانده، با خود بیاورد، طعمه خیانت بنیصدر و هم دستانش شده بود که میخواستند آن اسناد فاش نشود. برای همین هواپیماهای فانتوم بقایای هلی کوپترها رو بمباران کردند. و ما تا
به محمد رسیدیم او به مولایش حسین(ع) پیوسته بود.
خیلی آدم با تحمل، صبور و رازدار بود. بیش از اینکه اهل مطالعه باشد اهل فکر بود. تلاش زیادی برای جذب جوانان و اصلاح رفتار آنها می کرد.
کسی بود که اهل کار بود و اصلا تنبل نبود ، او بسیار کم غذا و اهل روزه گرفتن بود و بیشتر قرآن می خواند.
🌷 #شهید_محمد_منتظر_قائم
#صحرای_طبس
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان
و شادی روح شهدا 🥀
صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
📌 *غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد، آسمانی شد.*
🔹️ #سردار_مدافع-حرم #حاج_مهدی_نیساری درشب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد ، سردار نیساری فردی که برای شناسایی پیکر *شهیدحججی* به مقر #داعش رفت وازطرف سیدحسن نصرالله لقب پهلوان مقاومت گرفت
🔹️ *ماموریت ویژه سردار نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید محسنحججی:*
◇ بعد از *شهادت حججی* تا مدتها ، پیکر مطهرش در دست داعشی ها بود تا اینکه قرار شدحزب الله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند.
◇ بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند و داعش هم پیکر *محسن و دو شهیدحزب الله* را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند.
◇ به من گفتند: "میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر *محسن* را شناسایی کنی؟"
◇ می دانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند.اما آن موقع ، *محسن* برایم از همه چیز وحتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم.
◇ در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود ، با اسلحه اش ما را می پایید.
◇ پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"میخکوب شدم ، از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم.
◇ رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟!
این بدن *اربا_اربا شده* این بدن قطعه قطعه شده!"😭
◇ بی اختیار رفتم طرف داعشی عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم.داد زدم: *"پست فطرتا ، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش؟!"*
◇ حاج سعیدحرفهایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه میکرد.داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت :"این کار ما نبوده ، کار داعش عراق بوده."دوباره فریاد زدم : *"کجای شریعت محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!"*😭
◇ داعشی به زبان آمد گفت: "تقصیرخودش بود.از بس حرص مون رودرآورد.نه اطلاعاتی بهمون داد ، نه گفت اشتباه کردهام و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کردکه از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!"
◇ هرچه می کردم ، پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکررا برای شناسایی دقیقاباخودمون ببریم."
◇ اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا."نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه ، پیکر *محسن* نبود وداعش میخواست فریب مان بدهد.
🔹️ توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"* گفتم : "بی بی جان خودتون کمک مون کنید ، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.یکباره چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن ناگهان فکری توی ذهنم آمد.خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن ، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم.
◇ نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزب الله.از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی ، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند.دیگر خیلی خسته بودم.
◇ هم خسته ی جسمی و هم روحی.
واقعا به استراحت نیاز داشتم.
فردا حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله ، پیکر *محسن* را تحویل گرفته اند.
🔹️ به دمشق که رسیدم ، رفتم حرم *بی بی حضرت زینب علیهاالسلام* وقتی داخل حرم شدم ، یکی از بچهها اومد پیشم و گفت: *"پدر و همسر شهید حججی به سوریه اومده اند. الان هم همین جا هستن.توی حرم."*
◇ من را برد پیش *پدر محسن* که کنار ضریح ایستاده بود. *پدر محسن* می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تاچشمش به من افتاد ، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت وگفت: *"از محسن خبر آوردی"*
◇ نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا_اربا را تحویل دادهاند؟!
بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
◇ گفتم: "حاجآقا، پیکر محسن مقرحزب الله لبنانه ، برید اونجاخودتونببینیدش."
◇ گفت: "قَسَمَت میدم به بیبی که بگو."
◇ التماسش کردم چیزی از من نپرسد.دلش خیلی شکست.دستش رو انداخت میان شبکههای ضریح *حضرت زینب علیها السلام* و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم.همه محسنم رو.تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارمویش رو برام آوردی ،راضی ام."
◇ وجودم زیر وروشد.سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود.به سختی لب باز کردم و گفتم: *"حاجآقا، سرکه نداره! بدنش رو هم مثل علی اکبرعلیه السلام اربا اربا کرده ان."*
🔹️ هیچ نگفت فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: *"بی بی جان ، این هدیه را از من قبول کن!*
#شهید_محسن_حججی
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
💌بسمـ رب الشـهدا.......🕊🌸 شهیدمدافعحـرمـ پاسـدارشهیـدسـردارمحسـنالهی🌺🍃 تاریخ تولد: ۱۳۵۲/۱۱/۲۸ مح
20.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا حجاب اجباریه؟!
#پیشنهاد_دانلود
#حجاب
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان
و شادی روح شهدا 🥀
صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
هدایت شده از حرفاتونෆ࿐•°|ོ
#پیام_جدید
متن پیام:https://eitaa.com/Refighe_Shahidam313/23155
توی صفحه اول فیلم تصویر بی حجاب خانمی نمایش داده شده، ناخواسته چشم به تصویر میوفته متأسفانه، ممنون میشم رسيدگی کنید که نشر پیدا نکنه اون تصویر و نگاه ها حتی ناخواسته هم بهش نخوره.
گفتم بگم که مدیون نشین اون دنیا
پیشاپیش تشکر از توجهتون بزرگوار
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
⏱ساعت:۱۰:۰۱:۴۱ ب.ظ
⏰تاریخ:دوشنبه ۱۴۰۱ اردیبهشت
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#پیام_جدید
متن پیام:ببخشید فکر کنم دستم خورد چند بار پیام تکراری ارسال شد. حلال کنید
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
⏱ساعت:۱۰:۰۲:۲۴ ب.ظ
⏰تاریخ:دوشنبه ۱۴۰۱ اردیبهشت
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#جواب_پیام_جدید
👇👇👇
سلام اهالی
و دوست عزیز
خواهش میکنم
ممنون از توجه و تذکرتون
تصحیحش کردم
حضورتون باعث دلگرمی حقیرِ
✌️😊🌻😊✌️
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#پیام_جدید متن پیام:https://eitaa.com/Refighe_Shahidam313/23155 توی صفحه اول فیلم تصویر بی حجاب خ
سلام اهالی
لحظه هاتون بهشت
خوشحال میشم وقتی چنین نکاتی رو میبینم
و اینکه مهم هست براتون الهی عاقبت بخیر
😊✌️😊
همیشه با رفیق شهیدم بمونید
حضور شما باعث دلگرمی ماست
🐥✌️🐥