رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#فاطمیه #یهود بچه به دنیا میاد ۹ سال بچه رو پنهان نگه میدارن.. عموی این بچه نامش مُطلبِ برای تجار
#نفوذ
#فاطمیه
یهودیا دیگه فهمیده بودن ایشون بابای همون پیغمبر آخرالزمانه...
یه زن زیبای یهودی رو فرستاده بودن مکه، گفتن تو برو تلاش کن با این ازدواج کنی اون پیغمبر به ما منتقل بشه... این میومد سر راه عبدالله تو مکه که بیا با من ازدواج کن ایشون میگفت نه!!
تا اینکه عبدالله با وهب و چند نفر دیگه از اشراف قریش رفته بودن برای شکار، وهب میبینه از پشت یه کوهی چند نفر حمله کردن عبدالله رو بکشن...
میگه من رفتم ازش دفاع کنم دیدم اینا از یه چیزی ترسیدن فرار کردن فهمیدم این با این حادثهای که میخواد تو مکه بیفته ارتباط داره...
میره خونه عبدالمطلب میگه نمیخوای واسه این پسرت زن بگیری؟!
میگه چرا!!
میگه بیا دختر منو بگیر (این از اشراف بوده اشراف که دختر خودشون رو به کسی پیشنهاد نمیکنن)
عبدالمطلب میگه باشه!!
عبدالله با آمنه ازدواج میکنه...😇
قانون اینه ازدواج که کردن برای تجارت باید برن
عبدالله مالالتجاره از پدر میگیره میره راهی تجارت میشه...
میرسه به مدینه بهش سم میدن از دنیا میره...
اما تیرشون دیر به هدف میخوره، نطفهی بچه در مکه بسته شده...
رو علائم متوجه میشن میان سراغ خودش
کی؟!
امشب پیغمبر متولد میشه صبح یه بزرگی از بزرگای مکه میاد تو دارالندوه، دارالندوه محل اجتماع سران قریش هستش...
میاد میگه که دیشب کدومتون پسردار شدین؟!🤔
هیچ کدوم!!!
عبدالمطلب هنوز نیومده بود...
میگه عه پس اون در شام به دنیا اومده؟!
دیشب باید به دنیا اومده باشه!!🤔
میگن صبر کن عبدالمطلب نیومده میرن میبینن بله عبدالمطلب دارای فرزند (نوه) شده. میگه بریم بچه رو ببینیم میان بچه رو نگاه میکنن میگه این پارچه رو از روش بردارین پارچه را برمیدارن شروع میکنه به لرزیدن، رنگش پرید، بیهوش شد افتاد...
چرا اینجوری شدی؟!😳
به هوشش میارن میگن چی شدی؟!
میگه این همون کسی هست که میخواد بساط ما رو از رو زمین جمع کنه...
تو خونه پیغمبر رو پیدا کردن عبدالمطلب اینا رو بیرون میکنه...
عبدالمطلب هم فرزند شهیده، هم بابای شهیده یعنی اونا هم هاشم باباش رو زدن هم عبدالله پسرش رو...
عبدالمطلب میدونه همه اینا برای اینه که بچه رو بزنن...
اومد چیکار کرد؟!
مکه شهر توریستیه شهر تجاریه، ورود و خروج غریبه عادیه، میتونه تیم ترور و ربایش بیاد بچه رو ببره...
اونوقت عبدالمطلب چیکار کرد؟! یک هفته نگذشت پیغمبرو گمش کرد...
یهو دیدن این بچه نیست...
عه عبدالمطلب بچه کو؟!
گفت: دادیمش به دایه!!
دایه دادی؟!
برا چی؟!
گفت: مادرش شیرش کم بود!!!
خب دایه کجا هست؟!
دادم از مکه ببرن بیرون هوا یه خورده خوب نبود...
کجا دادی؟!
به شما چه ربطی داره!!
(اینکه میگن عادت عرب این بود که بچهها رو میدادن میبردن بیرون همه الکیه! چیچی بچه ها رو عادت بود میدادن میرفت بیرون، به غیر از پیامبر ما یه دونه دیگه رو پیدا کنین که اینو داده باشن و رفته باشه علیبنابیطالب را دادن به دایه؟! حمزه عموی پیغمبر یک ماه از پیغمبر بزرگتر بود حمزه رو دادن به دایه؟! این حرفها کدومه...)
نه!! پیغمبر در مکه امنیت نداشت حلیمه توجیه بود، ایشون رو برد پنج سال گذشت بچه رو آورد...
گفت آقا دیگه نمیتونیم حفاظتش کنیم!!
چرا؟!
پیدامون کردن
گفت: چی شده؟!
(چادرنشین بودن اینا دیگه) گفت: دیدیم چند تا غریبه دارن میان و فقط بچههایی رو که بین خیمهها بازی میکنن رو نگاه میکنن؛ چشمشون افتاد به این، صاف اومدن سراغش ریختیم جلوشونو گرفتیم...
گفتن ما کاریش نداریم فقط میخوایم ببینیمش...
دنبالشون آرامآرام رفتم دیدم دارن میگن خودشه پیداش کردیم
آقا جامونو پیدا کردن دیگه نمیتونیم حفاظت کنیم...
عبدالمطلب بچه رو تحویل گرفت خودش شد محافظ بچه، سه سال محافظ پیغمبر بود؛ عزرائیل اومد جناب عبدالمطلب باید بری اون دنیا...
عه این بچه چی؟!
گفت اینو بسپرش به عموش...
ابوطالب رو خواست، ابوطالب حفاظت این بچه به عهده تو...
گفت: چشم!!!
تحویل گرفت تا ۲۵ سالگی حفاظت کرد...
#ادامه_دارد...
یازهرا ۲۶.mp3
5.92M
🥀هو الشهید🥀
📔#کتاب_یازهرا🌹
❇️ خاطرات شهید محمد رضا تورجی زاده 🌹
🖌 انتشارات: شهید ابراهیم هادی🌹
قسمت : #بیست_و_ششم🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام امام زمانم✋
باز جمعه شد و در غم فراق یار
دلتنگتیم امام زمانم 😔
#اللهم عجل لولیک الفرج و فرجنا بک به حق محمد و آل محمد
#جمعه های دلتنگی
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ
سلام اهالی
صبح و عاقبتمون مهدوی
#صبحتون_مهدوی
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
•❁꧁-•°🍂🕊🍂°•-꧂❁•
#دعای_ندبه
▪️اَيْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَةِ،
▫️كجاست آنكهآمادهشده براى ريشهكنساختن ستمگران؟
▪️اَيْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقامَةِ الْأَمْتِ وَاْلعِوَجِ،
▫️كجاست آنكه چشم براهش هستند براى راست كردن نادرستيها و كجيها؟
▪️اَيْنَ الْمُرْتَجى لِأِزالَةِ الْجَوْرِ وَالْعُدْوانِ
▫️كجاست آن مايه اميد براى از بين بردن ستم و تجاوز؟
▪️اَيْنَ قاصِمُ شَوْكَةِ الْمُعْتَدينَ،
اَيْنَ هادِمُ اَبْنِيَةِ الشِّرْكِ وَالنِّفاقِ،
▫️كجاست درهم شكننده شوكت زورگويان
كجاست ويران كننده بناهاى شرك و دو روئى؟
▪️اَيْنَ مُبيدُ اَهْلِ الْفُسُوقِ وَالْعِصْيان وَالطُّغْيانِ،
اَيْنَ حاصِدُ فُرُوعِ الْغَىِّ وَالشِّقاقِ،
▫️كجاست نابود كننده اهل فسق و گناه و طغيان؟
كجاست آنكه شاخههاى گمراهى و اختلاف را ببرد؟
▪️اَيْنَ طامِسُ آثارِ الزَّيْغِ وَالْأَهْوآءِ،
اَيْنَ قاطِعُ حَبآئِلِ الْكِذْبِ وَالْأِفْتِرآءِ،
▫️كجاست محو كننده آثار كجروى و هوا و هوسها؟
كجاست پاره كننده دامهاى دروغ و بهتان؟
▪️اَيْنَ مُبيدُ الْعُتاةِ وَالْمَرَدَةِ،
اَيْنَ مُسْتَاْصِلُ اَهْلِ الْعِنادِ وَالتَّضْليلِ وَالْأِلْحادِ،
▫️كجاست نابود كننده سركشان و متمردان
كجاست ريشه كن كننده ستيزه جويان و گمراهان و بى دينان؟
#جمعه و ندبه های دلتنگی
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
•❁꧁-•°🍂🕊🍂°•-꧂❁•
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#دعای_ندبه ▪️اَيْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَةِ، ▫️كجاست آنكهآمادهشده براى ريشهكنسا
▫️سربازی امامزمان با ✔️ دعا
▪️از دمدستترین ابزار برای تعجیل در فرج همین دعاست
▫️جمعه روز منتسب به حضرتمهدی.عج. است
▫️و چقدر خوب است شروع روز با دعای ندبه آغاز شود
▫️با همان مصادیق بلند و زیبای خود
#جمعع
#ندبه
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
•❁꧁-•°🍂🕊🍂°•-꧂❁•
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
شهید گمنام یعنی... هر شب جمعه مهمانِ «مادر مهربان س» باشی... فاطمیه باشد شب جمعه باشد و دلتنگ باشی
|•سلامبرابراهیم•|
هشتمين روز مهرماه با بچههاي معاونت عمليات سپاه راهي منطقه شديم. در
راه در مقر سپاه همدان توقف كوتاهي کرديم.
موقع اذان ظهر بود. برادر بروجردي،كه به همراه نيروهاي سپاه راهي منطقه
بود را در همان مكان مالقات كرديم.
ابراهيم مشــغول گفتــن اذان بود. بچهها براي نماز آماده ميشــدند. حالت
معنــوي عجيبي در بچهها ايجاد شــد. محمد بروجردي گفــت: اميرآقا، اين
ابراهيم بچه كجاست؟!
گفتم: بچه محل خودمونه، سمت هفده شهريور و ميدان خراسان.
بــرادر بروجردي ادامــه داد: عجب صدايــي داره. يكي دو بــار تو منطقه
ديدمش، جوان پر دل وجرأتيه.
بعد ادامه داد: اگه تونستي بيارش پيش خودمون كرمانشاه.
نماز جماعت برگزار شد و حركت كرديم. بار دوم بود كه به سرپل ذهاب
ميآمديم.
اصغــر وصالي نيروها را آرايش داده بود. بعــد از آن منطقه به يك ثبات و
پايداري رسيد.
اصغر از فرماندهان بسيار شجاع و دلاور بود. ابراهيم بسيار به او عالقه داشت.
او هميشه ميگفت:
چريكي بــه شــجاعت و دالوري ومديريــت اصغر نديــده ام. اصغر حتي
همسرش را به جبهه آورده و با اتومبيل پيكان خودش كه شبيه انبار مهماته، به
همه جبهه ها سر ميزنه.
اصغر هم، چنين حالتي نسبت به ابراهيم داشت.
يكبار كه قصد شناسايي و انجام عمليات داشت به ابراهيم گفت: آماده باش
برويم شناسايي.
اصغر وقتي از شناسايي برگشت. گفت: من قبل از انقلاب در لبنان جنگيده ام.
كل درگيريهاي سال58 كردســتان را در منطقه بودم، اما اين جوان با اينكه
هيچكدام از دورهه اي نظامي را نديده، هم بســيار ورزيده اســت هم مســائل
نظامي را خيلي خوب ميفهمد.
براي همين در طراحي عملياتها از ابراهيم كمك ميگرفت.
آنها در يكي از حملات، بدون دادن تلفات هشت دستگاه تانك دشمن را
منهدم كردند و تعدادي از نيروهاي دشمن را اسير گرفتند.
اصغر وصالي يكي از ساختمانهاي پادگان ابوذر را براي نيروهاي داوطلب
و رزمنده آماده كرد و با ثبت نام و مشخصات افراد و تقسيم آنها، نظم خاصي
در شهر ايجاد كرد.
وقتي شهر كمي آرامش پيدا كرد، ابراهيم به همراه ديگر رزمندهها ورزش
باستاني را بر پا كرد.
هر روز صبح ابراهيم با يك قابلمه ضرب مي ِ گرفت و با صداي گرم خودش
ميخواند.
اصغر هم مياندار ورزش شده بود، اسلحه ژ3 هم شده بود ميل! با پوكه توپ
وتعدادي ديگر از اسلحه ها ، وسايل ورزشي را درست كرده بودند.
يكــي از فرماندهــان ميگفت: آن روزها خيلي از مردم كه در شــهر مانده
بودند و پرستاران بيمارستان و بچهاي رزمنده، صبحها به محل ورزش باستاني
#این_حکایت_ادامه_دارد
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ
قهرمان من
برادر شهیدم
رفیق آسمانی من
سربآز آقآ امام_زمان
#شهید_ابراهیم_هادی
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
•❁꧁-•°🍂🕊🍂°•-꧂❁•
کمی از غسل زیر پیرهن ماند
کمی از خون خشک بر بدن ماند
کفن را در بغل بگرفت و بو کرد
همان طفلی که آخر بی کفن ماند . . .
🍂🥀🏴🖤🥺
سلام اهالی
جمعه تون پرخیر و برکت
به سنگر خودتون خوش اومدید
عرض ارادت خدمت عزیزان وفادار کانال
عرض خوش آمد خدمت عزیزان تازه وارد
ان شاءالله
دعای مادر مهربان «س»
بدرقه زندگیتون باشه
امام زمان آمین گوی دعا هاتون
و عاقبتتون ختم به شهادت ان شاءالله
فرا رسیدن ایام فاطمیه تسلیت
🍂🥀🏴🖤🥺
اگر این شبها و روزها از دریای چشماتون اشکی جاری شد
التماس دعای فرج
و ملتمسین
حقیرو هم از دعای خیرتون بی نصیب نکنید که بسی شدید محتاجم
🤲✌️🍂🥀
#فاطمیه
#جمعه
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
•❁꧁-•°🍂🕊🍂°•-꧂❁•