رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#وصیت_نامه
#وصیتنامه
از مرحمت بالازاده، وصیت نامهای بر جای مانده است که متن کامل آن را در زیر میخوانید, وصیت نامهای که نشان میدهد روحش نمیتوانست در کالبد 13 سالهاش آرام بگیرد:
به نام خداوند بخشنده مهربان
از اینجا وصیت نامهام را شروع میکنم. با سلام #بیکران به پیشگاه منجی #عالم_بشریت #حضرت_مهدی (عج) و با سلام بیکران به رهبر #مستضعفان، #ابراهیم_زمان ، #خمینی_بت_شکن و با سلام بیکران به مردم ایثارگر و #شهید_پرور ایران، که همچون امام حسین (ع) و لیلا، پسرشان را به دین اسلام قربانی میدهند.
آریای ملت غیور شهید پرور ایران! درود بر شما! درود برشما که همیشه در مقابل #کفر ایستادهاید و میایستید تا آخرین قطره خونتان.
درود برشماای ملت ایران!ای مشعل داران امام حسین! تا آخرین قطره خونتان از این انقلاب و از رهبر این انقلاب خوب محافظت کنید تا که این انقلاب اسلامی را به نحو احسن به منجی عالم بشریت تحویل بدهید.
و ای پدر و مادر عزیزم! اگر این پسرتان در راه اسلام به شهادت برسد، افتخار کنید که شما هم از خانواده شهدا برشمرده میشوید.
ای پدر و مادر عزیزم! از شما تقاضایی دارم. اگر من شهید بشوم گریه نکنید. اگر گریه بکنید به شهدای #کربلا و شهدای کربلای ایران گریه بکنید تا چشم #منافقان کور بشود و بفهمند که ما برای چه میجنگیم.
حالا معلوم است که راه تنها یک راه است که آن راه هم راه اسلام و #قرآن است. و آخر وصیت میکنم راه شهیدان را ادامه بدهید و اسلحهشان را نگذارید در زمین بماند.
و مادرم و پدرم چنانچه من میدانم #لیاقت شهادت را ندارم ولی اگر خداوند بخواهد که شهید بشوم مرا حلال کنید و من هم شهادت را جزء سعادت میدانم, یعنی هر کس که شهید میشود خوش به حالش که با شهدا همنشین میشود
از تمام همسایهها و از هم روستاییهایمان میخواهم که اگر از من سخن بدی شنیدهاید و کارهای بدی دیدهاید حلال بکنید, و برادرانم #اسحلهام را نگذارند در جا بماند و #خواهرانم با #حجاب با دشمنان جنگ کنند.
خدایا تو را قسم میدهم که اگر گناهانم را نبخشی از این دنیا به آن دنیا نبر.
خدایا خدایا تو را قسم میدهم به من توفیق سربازی امام زمان (عج) و نائب برحق او خمینی بت شکن را دهی تا در راه آنها اگر هزاران جان داشته باشم قربانی بدهم.
کربلا کربلا یا فتح یا شهادت/جنگ جنگ تا پیروزی
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
سلام همسنگران عزیز امروز با معرفی شهید #مرحمت_بالا_زاده در خدمتتون بودیم ان شاءالله ک دست مارو بگیرن این دنیا و شفیع ما باشن در قیامت
شادی روح شهدا بخصوص شهید یوسف داورپناه ذکر فاتحه و صلوات+وعجل فرجهم
طفا جهت #انتقاد و #پیشنهاد به #آیدی زیر مراجعه کنید
👇👇👇
@zahra_mab_62
برای خوندن مطالب بیشتر به سایت زیر مراجعه کنید حتما لذت میبرید از خوندنش☺️☺️☺️
👇👇👇👇
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1395/08/10/682090/%D9%85%D8%B1%D8%AD%D9%85%D8%AA-%D8%A8%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-11-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%AD%DA%A9%D9%85-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%B4-%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%85-%D9%85%D8%B9%D8%B8%D9%85-%D8%B1%D9%87%D8%A8%D8%B1%DB%8C-%DA%AF%D8%B1%D9%81%D8%AA/amp
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
May 11
#حدیث
#حدیث_روز
امام جواد علیه السّلام آن را بافضیلت ترین و راه گشاترین امور می داند:
«افضل اعمال شیعتنا انتظار الفرج من عرف هذ الامر فقد فرّج عنه بانتظاره»
«برترین عمل شیعیان ما انتظار فرج است. هرکس این امر را بداند و آن را بشناسد، با همین انتظار در کارش گشایش و فرج می شود».
#انتظار
#فرج
#العجل
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#صاحب_الزمان
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#بیقرار #بیقراری او به هر دری می زند تا اینكه فرجی پیدا شود. اما واقعاً هم سن و هم هیكل او در قد و
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
کلیپ مربوط به متن حتما بازش کنید و ببیند
#پیشنهاد_دانلود
#پیشنهاد_ادمین
#آیت_الله
#ایته_الله_خامنه_ای
#رهبر
#رئیس_جمهور_وقت
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
👌👌👌
✌️✌️🇮🇷🇮🇷✌️✌️
#امام_رضا_علیه_السلام
#قسمت_سوم
متوجه نشدم که کی خوابم برد زیرا با خواب هم وارد سرزمینی شدم که در آن کتاب ترسیم شده بود، سرزمینی روحانی، معنوی و آسمانی! سرزمینی که هرگز همانند آن را حتی در فیلمهای تخیلی هم ندیده بودم و همه کاره آن سرزمین، مردی نورانی و آسمانی بود که هرگز از تماشایش سیر نمیشدی، از او خواهش کردم که چند لحظهای با من بنشیند، او هم قبول کرد وقتی نشست با خوشرویی پرسید:
ـ با من کاری دارید؟من هم با دستپاچگی و من و من کنان جواب دادم: ب..ب...بله! متاسفانه شما را نشناختم!-مرا نشناختی؟! من«علی بن موسیالرضا»هستم.
-علیبن موسیالرضا؟! این اسم را شنیدهام اما به خاطر نمیآورم...
ـ من همان کسی هستم که شما تا پایان شب
کتاب مرا مطالعه کردید و در پایان، توی دلتان گفتید؛ «خدایا اگر چنین قدیسی وجود دارد دوست دارم او را ببینم».
این را که شنیدم، گل از گلم شکفت و پرسیدم:
ـ در حال حاضر، پیش تو و میهمان توام.
ـ دوست دارم بتوانم بیایم پیش شما.
ـ خب میتوانی میهمان من باشی.
ـ میهمان شما؟ اینکه عالی است. ولی جای شما کجا است؟
ـ ایران
ـ کجای ایران؟
ـ شهری به نام مشهد.
چند لحظه رفتم توی فکر؛ من ایران را میشناختم، اما هرگز اسم مشهدرا نشنیده بودم!
رفتن به چنین شهری برای من چندان آسان نبود، هم از نظر اقتصادی، هم از نظر ناآشنایی به منطقه و هم از جهات دیگر، این بود که پرسیدم:
ـ آخر من چه طور میتوانم به دیدار شما بیایم؟!
ـ من امکانات رفت و برگشت شما را فراهم میکنم.
بعدش هم آدرس و شماره تلفن یکی از نمایندگیهای فروش بلیت هواپیما را به من دادند به همراه یک نشانی و علامت و گفتند:
ـ به آنجا که رفتی، میروی سراغ شخصی که پشت میز شماره چهار است، نشانی را میدهی، بلیت را میگیری و به ملاقات من میآیی.
وقتی که از خواب بیدار شدم آن را جدی نگرفتم...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#امام_رضا_علیه_السلام
#قسمت_چهارم
وقتی که از خواب بیدار شدم آن را جدی نگرفتم، ولی چند شب پیاپی دیگر هم ایشان را در خواب دیدم، آخرین شب به من گفت:
ـ چرا نرفتی بلیتت را بگیری؟
تا این جمله را گفت از خواب پریدم، خیس عرق بودم و قلبم به شدت میزد، دیگر خوابم نبرد و برای شروع ساعت اداری لحظه شماری میکردم.
اول وقت به راه افتادم، همه نشانیها درست بود، وقتی نام و نشانی خود را به کارمندی که پشت میز شماره چهار نشسته بود گفتم، اظهار داشت:چند روز است که بلیت شما صادر شده است، چرا نیامدهاید آن را دریافت کنید؟! تا زمان پرواز فرصت زیادی ندارید!
خواستم از مبلغ هزینه بلیت بپرسم که کارمند هواپیمایی گفت:
ـ تمام هزینه بلیت شما قبلا پرداخت شده است بعد هم بلیت را دستم داد، بلیتی که به نام من صادر شده بود با این مسیرها:
«تورنتو، لندن، تهران، مشهد، تهران، لندن، تورنتو».پس از شنیدن این حرفها از یک جوان مسیحی کانادایی، دیگر بیش از حد هیجان زده شده بودم، رنگ چهرهام کاملاً عوض شد و ضربان قلبم شدیدتر گردید و تنم شروع کرد به لرزیدن گفتم.
ـ همین الان از راه رسیدهام و به تاکسی فرودگاه گفتم که مرا ببرد به منزل آقای علیبن موسیالرضا،او هم مرا آورد اینجا و پیاده کرد. حالا نمیدانم که چه طور میشود ایشان را ملاقات کرد؟
دیگر چنان هیجان زده شده بودم که جوان کانادایی هم متوجه لرزش تن و تغییر رنگ چهرهام شد و پرسید:آیا طوری شده است؟! چرا این جوری شدهاید؟! نکند حالتان خوب نیست؟!... -نه، نه، حال من کاملاً خوب است، فقط از اینکه که میبینم شما مورد توجه آقا علی بن موسی الرضا(عليه السلام)واقع شدهاید خوشحال و خرسندم و کمی دچار هیجان گشتهام.
ـ آخر برای چه؟
ـ برای اینکه این شخص از بزرگترین قدیسان آسمانی است که خدا او را در بین ما زمینیان قرار داده و هر کسی که او را میشناسد آرزو میکند بتواند مورد توجه او قرار گیرد، حتی برای لحظهای کوتاه !...
جوان کانادایی، انگار که دیگر تاب تحمل شلاق انتظار را نداشته باشد، ملتمسانه به من گفت:
- ممکن است که از شما خواهش کنم هر چه زودتر مرا پیش این آقا ببرید!؟ 🙏
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄