سال 1359 بود، امتحانهای خردادماه را که داد، دیگر دلش طاقت نیاورد. 5 خرداد سال 59،از طرف #جهاد_سازندگی برای انجام #فعالیتهای_جهادی به شهر #بانه #کردستان اعزام شد.
هر بار موقع رفتن ساکش را از کتابهای شهید مطهری و شهید دستغیب پر میکرد و در روستاهایی که پاکسازی میشدند، کلاسهای عقیدتی و قرآن برگزار میکرد.
در بانه هر کاری که از دستش بر می آمد انجام می داد.در روستاهایی که پاکسازی می شدند، #کلاسهای_عقیدتی و #قرآن بر گزار می کرد.با توجه به شرایط بسیار سخت آن روزهای کردستان ،دوشادوش #پاسداران بانه فعالیت می کرد در حالی که هیچ گاه اظهار خستگی نکرد...
در سپاه بانه مسئول #آموزش_اسلحه به خانومها بود.علاوه بر آن #مخابرات_سنندج نیز محل فعالیت او به شمار می رفت.
آنقدر فعال بود که یکی دوبار #منافقین برایش پیغام فرستادند که "اگر دستمان به تو بیفتد ،پوستت را از کاه پر می کنیم".
خواهرش در ان روزها خواب دیده بود که اقایی نورانی وارد جمع می شود و صدیقه را صدا می کند وبا خودش می برد.از حاضرین سوال کرده بودند که این آقا چه کسی بود که گفتن ایشان امام زمان بودند...
تعبیر این خواب را که پرسیدند گفتند این دختر سربازی اش در راه اسلام قبول می شود...
@Refighe_Shahidam313