eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
19.3هزار عکس
7.4هزار ویدیو
296 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌹 رفیق‌شهیدمْ‌یه‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ حرفتو👇بزن https://harfeto.timefriend.net/17284088555460 جوابتو👇ببین https://eitaa.com/harfhamon کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر ✌️💛✌️
مشاهده در ایتا
دانلود
السلام‌علیڪ‌یا‌حسین‌ابن‌علۍ‌علیہ‌السلام❤ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْاَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ اللهم‌عجل‌لوليڪ‌الفرج 🌱
⚫️ ویژه برنامه با کاروان عشق ⚜ سفر امام حسین (ع)به کوفه و تمامی حوادث و اتفاقات تا شهادت (ع) و یاران باوفایش... ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁🖤➰🥀➰🖤❁═┅┄
السلام‌علیڪ‌یا‌حسین‌ابن‌علۍ‌علیہ‌السلام❤ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْاَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ اللهم‌عجل‌لوليڪ‌الفرج 🌱
حسینی بشوید نه هیئتی زیرا ا اگر گرم هیئت بشوید حسین تان را آنگونه که خود دوست دارید و باب میلتان است می سازید و هر کس با میل شما مخالف باشد می‌گوید با حسین مخالف است... ولی اگر حسینی باشید هیئت و رفتارتان را بر مبنای حسین می‌سازید! هیئتی شدن کاری ندارد کافیست ریش بگذارید و با پیراهن مشکی از این هیئت به آن هیئت بروید حسینی شدن است که مشکل است!! _آیت الله بهجت_
⚫️ ویژه برنامه با کاروان عشق ⚜ سفر امام حسین (ع)به کوفه و تمامی حوادث و اتفاقات تا شهادت (ع) و یاران باوفایش... ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁🖤➰🥀➰🖤❁═┅┄
ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ـ▪️◾️💠▪️◾️ـ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ 🌿﷽🌿 ☆ با کــاروان عــشـق☆ ● برنامه دهم ✳️خوب نگاه كن! گويا تعداد افراد كاروان بيشتر شده است و ما بايد خوشحال باشيم، امّا اين گونه نيست. امام حسين(ع) به سوى كوفه مى رود و عدّه اى از مردم كه در بين راه، اين كاروان را مى بينند، پيش خود اين چنين مى گويند: "اكنون مردم كوفه حسين را به شهر خود دعوت كرده اند. خوب است ما هم همراه او برويم، اگر ما او را همراهى كنيم در آينده نزديك مى توانيم به پست و مقامى برسيم". نمى دانم اينان تا كجاى راه همراه ما خواهند بود؟ ولى مى دانم كه اينان عاشقان دنيا هستند نه دوستداران حقيقت! وقت امتحان همه چيز معلوم خواهد شد. 📝امروز، دوشنبه چهاردهم ذى الحجّه است و ما شش روز است كه در سفر هستيم. آيا اين منزل را مى شناسى؟ اين جا را "ذات عِرْق" مى گويند. ما تقريباً صد كيلومتر از مكّه دور شده ايم. آيا موافقى قدرى استراحت كنيم؟ نگاه كن! پيرمردى به اين سو مى آيد. او سراغ خيمه امام را مى گيرد. مى خواهد خدمت امام برسد. بيا ما هم همراه او برويم. وارد خيمه مى شويم. آيا باورت مى شود؟ اكنون من و تو در خيمه مولايمان هستيم. نگاه كن! امام مشغول خواندن قرآن است و اشك مى ريزد. گريه امام حسين(ع) مرا بى اختيار به گريه مى اندازد. پيرمرد به امام سلام مى كند و مى گويد: "جانم به فدايت! اى فرزند فاطمه! در اين بيابان چه مى كنى؟" 📌امام مى فرمايد: "يزيد مى خواست خونم را كنار خانه خدا بريزد. من براى اينكه حرمت خانه خدا از بين نرود به اين بيابان آمده ام. مى خواهم به كوفه بروم. اينها نامه هاى اهل كوفه است كه براى من نوشته اند و مرا دعوت كرده اند تا به شهر آنها بروم. آنها با نماينده من بيعت كرده اند". آيا آنها در بيعت خود ثابت قدم خواهند ماند؟ به راستى راز گريه امام چيست؟ ✳️غروب پانزدهم ذى الحجّه است. ما هفت روز است كه در راه هستيم. اين جا منزلگاه "حاجِز" است و ما تقريباً يك سوم راه را آمده ايم. كمى آن طرف تر يك دو راهى است. يك راه به سوى بصره مى رود و راه ديگر به سوى كوفه. اين جا جاى خوبى است. آب و درختى هم هست تا كاروانيان نفسى تازه كنند. به راستى، در كوفه چه مى گذرد؟ آيا كسى از كوفه خبرى دارد؟ آن طرف را ببين! آنها گروهى از مردم هستند كه در بيابان ها زندگى مى كنند. خوب است برويم و از آنها خبرى بگيريم. ــ برادر سلام. ــ سلام. ــ ما از كاروان امام حسين(ع) هستيم. آيا شما از كوفه خبرى داريد؟ ــ نه، اين قدر مى دانيم كه تمام مرزهاى عراق بسته شده است. نيروهاى زيادى نزديك كوفه مستقر شده اند. به هيچ كس اجازه نمى دهند كه وارد كوفه شده و يا از آن شهر خارج شود. 💠همه، نگران مى شوند. در كوفه چه خبر است؟ اهل كوفه براى ما نامه نوشته اند و ما را دعوت كرده اند. پس آن نيروها براى چه آمده اند و راه ها را بسته اند؟ حتماً مى خواهند از آمدن لشكر يزيد به كوفه جلوگيرى كنند و به استقبال ما بيايند تا ما را با عزّت و احترام به كوفه ببرند. راستى چرا كوفه در محاصره است؟ چرا همه چيز اين قدر عجيب به نظر مى آيد؟ كاش مى شد خبرى از كوفه گرفت. از آن وقتى كه مسلم براى امام نامه نوشت، ديگر كسى خبرى از كوفه نياورده است. 🔹امام تصميم مى گيرد كه يكى از ياران خود را به سوى كوفه بفرستد تا براى او خبرى بياورد. آيا شما مى دانيد چه كسى براى اين مأموريّت انتخاب خواهد شد؟ اكنون كه راه ها به وسيله دشمنان بسته شده است، فقط كسى مى تواند به اين مأموريّت برود كه به همه راه هاى اصلى و فرعى آشنا باشد. او بايد اهل كوفه باشد و آن منطقه ها را به خوبى بشناسد. چه كسى بهتر از قَيْس اَسَدى! او بارها بين كوفه و مكّه رفت و آمد كرده و پيام هاى مردم كوفه را به امام رسانيده است. 🔸نگاه كن! قيس دو زانو خدمت امام نشسته است. امام قلم و كاغذى را مى طلبد و شروع به نوشتن مى كند: "نامه مسلم به من رسيد و او به من گزارش داده است كه شما همراه و ياور من خواهيد بود. من روز سه شنبه گذشته از مكّه بيرون آمدم. اكنون فرستاده من، قيس، نزد شماست. خود را آماده كنيد كه به خواست خدا به زودى نزد شما خواهم آمد". 🍃امام نامه را مهر كرده و به قيس تحويل مى دهد تا آن را به كوفه ببرد و خبرى بياورد. قيس نامه را بر چشم مى نهد و آماده حركت مى شود. امام او را در آغوش مى گيرد و اشك در چشمانش حلقه مى زند. او سوار بر اسب پيش مى تازد و كم كم از ديده ها محو مى شود. حسّ غريبى به من مى گويد كه ديگر قيس را نخواهيم ديد. ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ـ▪️◾️💠▪️◾️ـ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ
ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ـ▪️◾️💠▪️◾️ـ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ 🌴ببين چه جاى سرسبز و خرّمى! درختان فراوان، سايه هاى خنك و نهر آب. اين جا خيلى با صفاست. خوب است قدرى استراحت كنيم. همه كاروانيان به تجديد قوا نياز دارند. امام دستور توقّف مى دهد و كاروان به مدّت يك شبانه روز در اين جا منزل مى كند. نام اين مكان "خُزَيْميّه" است. ما ده روز است كه در راه هستيم وامشب شب هجدهم ذى الحجّه است، خداى من! داشتم فراموش مى كردم كه امشب، شب عيد غدير است! 🍂همان طور كه مى دانى، رسم بر اين است كه همه مردم، روز عيد غدير به ديدن فرزندان حضرت زهرا(س) بروند. ما فردا صبح بايد اوّلين كسانى باشيم كه به ديدن امام حسين(ع) مى رويم. هوا روشن شده است و امروز عيد است. همسفر خوبم! برخيز! مگر قرار نبود اوّلين نفرى باشيم كه به خيمه امام مى رويم. با خوشحالى به سوى خيمه امام حركت مى كنيم. روز عيد و روز شادى است. 🌿آيا مى شنوى؟ گويا صداى گريه مى آيد! كيست كه اين چنين اشك مى ريزد؟ او زينب(س) است كه در حضور برادر نشسته است: ــ خواهرم، چه شده، چرا اين چنين نگرانى؟ ــ برادر، ديشب زير آسمان پر ستاره قدم مى زدم، كه ناگهان از ميان زمين و آسمان صدايى شنيدم كه مى گفت: "اى ديده ها! بر اين كاروان كه به سوى مرگ مى رود گريه كنيد". 💫امام، خواهر را به آرامش دعوت مى كند و مى فرمايد: "خواهرم! هر آنچه خداوند براى ما تقدير نموده است، همان خواهد شد". آرى! اين كاروان به رضاى خدا راضى است. ● ادامه دارد... ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ـ▪️◾️💠▪️◾️ـ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ
السلام‌علیڪ‌یا‌حسین‌ابن‌علۍ‌علیہ‌السلام❤ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْاَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ اللهم‌عجل‌لوليڪ‌الفرج 🌱
 ✿﷽✿ سلام_بر_سیدالشهـدا ♥️✋ به جز سلام به شما آن هم اکثرا از دور چه کرده ایم در این عمری از تباهی ها صبحتون_کربلایی🌹
⚫️ ویژه برنامه با کاروان عشق ⚜ سفر امام حسین (ع)به کوفه و تمامی حوادث و اتفاقات تا شهادت (ع) و یاران باوفایش... ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁🖤➰🥀➰🖤❁═┅┄
السلام‌علیڪ‌یا‌حسین‌ابن‌علۍ‌علیہ‌السلام❤ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْاَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ اللهم‌عجل‌لوليڪ‌الفرج 🌱
السلام‌علیڪ‌یا‌حسین‌ابن‌علۍ‌علیہ‌السلام❤ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْاَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ اللهم‌عجل‌لوليڪ‌الفرج 🌱
السلام‌علیڪ‌یا‌حسین‌ابن‌علۍ‌علیہ‌السلام❤ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْاَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ اللهم‌عجل‌لوليڪ‌الفرج 🌱
السلام‌علیڪ‌یا‌حسین‌ابن‌علۍ‌علیہ‌السلام❤ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْاَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ اللهم‌عجل‌لوليڪ‌الفرج 🌱
السلام‌علیڪ‌یا‌حسین‌ابن‌علۍ‌علیہ‌السلام❤ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْاَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ اللهم‌عجل‌لوليڪ‌الفرج 🌱
السلام‌علیڪ‌یا‌حسین‌ابن‌علۍ‌علیہ‌السلام❤ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْاَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ اللهم‌عجل‌لوليڪ‌الفرج 🌱
❌همراهی نکردن خواص طرفدار حق با حضرت مسلم 🦋 رهبر معظم انقلاب: به امام حسین علیه‌السّلام نامه نوشتند و آن حضرت در نخستین گام، مسلم‌بن‌عقیل را به کوفه اعزام کرد. در تاریخ آمده که گویی سی هزار نفر اطراف مسلم گرد آمده بودند. ❌ کاری که ابن زیاد کرد این بود که عده‌ای از خواص را وارد دسته‌های مردم کرد تا آن‌ها را بترسانند. چنان مردم را ترساندند که آن حضرت به وقت نماز عشا هیچ‌کس را همراه نداشت؛ هیچ‌کس! چرا چنین شد؟ بنده که نگاه می‌کنم، می‌بینم خواصِ طرفدارِ حق مقصرند و بعضی‌شان در نهایت بدی عمل کردند. ۱۳۷۵/۰۳/۲۰ سالروز ورود مسلم‌بن‌عقیل به کوفه
📕⚫️📕⚫️📕 ⚫️📕⚫️📕 📕⚫️ ⚫️ ✳️امير مكّه سرانجام تصميم مى گيرد شبانه از مكّه فرار كند. خبر در همه جا مى پيچد كه امير مكّه فرار كرده است. همه جا جشن و سرور است. همه خوشحال هستند و اين را يك موفقيّت بزرگ براى نهضت امام حسين(ع) مى دانند. مى خواهى من و تو هم در اين جشن شركت كنيم؟ آيا موافق هستى كمى شيرينى بگيريم و در ميان دوستان خود تقسيم كنيم؟ 🔰اكنون مكّه، يك امير دارد آن هم امام حسين(ع) است. امام براى قيام عليه يزيد، به مكّه آمده است. افرادى كه براى انجام عمره به مكّه آمده اند، وقتى به شهر خود باز مى گردند اين خبر را به همشهريان خود مى رسانند. خبر در همه جاى جهان اسلام مى پيچد. عده زيادى از آزادانديشان خود را به مكّه مى رسانند. حلقه ياران روز به روز گسترده تر مى شود. مردم كوفه با شنيدن اين خبر خوشحال مى شوند. آنها كه زير ستم بنى اُميّه، كمر خم كرده بودند، اكنون به رهايى از اين همه ظلم و ستم مى انديشند. مردم كوفه، كينه اى سخت از حكومت بنى اُميّه به دل دارند. به همين دليل با شنيدن خبر قيام امام حسين(ع)، فرصت را غنيمت شمرده و تصميم مى گيرند تا امام را به شهر خود دعوت كنند. آنها صد و پنجاه نفر از بزرگان خود را همراه با نامه هاى بسيارى به سوى مكّه مى فرستند، تا امام حسين(ع) را به شهر خود دعوت كنند. ❇️آيا موافقى با هم به خانه امام حسين(ع) سرى بزنيم. اين جا چقدر شلوغ است. حتماً بزرگان كوفه خدمت امام هستند. آنجا را نگاه كن! چقدر نامه روى هم جمع شده است. موافقى آنها را با هم بشماريم؟ خسته نباشى، خواننده عزيزم! دوازده هزار نامه!! 💠اينها، نامه هاى مردم كوفه است. در يكى از نامه ها نوشته شده است: "اى حسين! ما جان خود را در راه تو فدا مى كنيم. به سوى ما بيا، ما همه، سرباز تو هستيم". در نامه ديگر آمده است: "اى حسين! باغ هاى ما سرسبز است. بشتاب كه همه ما در انتظار تو هستيم. در شهر ما لشكرى صد هزار نفرى خواهى يافت كه براى يارى تو سر از پا نمى شناسند. ديگر كسى در كوفه به نماز جمعه نمى رود. همه ما منتظر تو هستيم تا به تو اقتدا كنيم". 🔸آيا مى دانى در آخرين نامه اى كه به امام رسيده، چه نوشته شده است: "اى حسين! همه مردم اين شهر، چشم انتظار شما هستند. آنها امامى جز شما ندارند، پس بشتابيد". امام حسين(ع) هنوز جواب اين نامه ها را نداده است. او در حال بررسى اين مسأله است. اين صد و پنجاه نفر خيلى اصرار مى كنند كه امام دعوت آنها را بپذيرد. آنها به امام مى گويند: "مردم كوفه شيعيان شما هستند. آنها مى خواهند شما را يارى كنند تا با يزيد بجنگيد و خليفه مسلمانان شويد". 🔹امام در فكر است. نمى دانم به رفتن مى انديشد يا به ماندن؟ آيا در اين شرايط، باز بايد ترديد كرد؟ آيا مى توان به مردم كوفه اعتماد كرد؟ نگاه كن! امام از جا برمى خيزد. اى مولاى ما، به كجا مى روى؟ ● ادامه دارد... ⚫️ 📕⚫️ ⚫️📕⚫️📕 📕⚫️📕⚫️📕 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁▪️💚🖤💚▪️❁═┅┄
ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ـ▪️◾️💠▪️◾️ـ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ 🌿﷽🌿 ☆ با کاروان عشق ☆ ویژه برنامه محرم ● برنامه ششم 🍃امام وضو مى گيرد و از خانه خارج مى شود. بيا ما هم همراه آن حضرت برويم؟ امام به سوى "مسجد الحرام" مى رود. همه ياران، همراه آن حضرت مى روند. نگاه كن! امام كنار درِ خانه خدا به نماز مى ايستد و بعد از نماز، دست هاى خود را به سوى آسمان مى برد و چنين مى گويد: "خدايا، آن چه خير و صلاح مسلمانان است براى ما مقدّر فرما". 🍂سپس قلم و كاغذى مى طلبد و براى مردم كوفه نامه اى مى نويسد. اكنون امام مى گويد: "بگوييد پسر عمويم، مسلم بن عقيل بيايد". آيا مسلم بن عقيل را مى شناسى؟ او پسر عموى امام حسين(ع) است. مسلم، شخصى شجاع، قوّى و آگاه است و براى همين، امام حسين(ع) او را براى مأموريّتى مهم انتخاب كرده است. ⭐️امام به بزرگان كوفه رو مى كند و به آنها مى فرمايد: "من تصميم گرفته ام مسلم را به عنوان نماينده خود به شهر شما بفرستم و از او خواسته ام تا اوضاع آنجا را براى من گزارش كند. وقتى گزارش مسلم به من برسد به سوى كوفه حركت خواهم كرد". بزرگان كوفه بسيار خوشحال مى شوند و به همديگر تبريك مى گويند. آنها يقين دارند كه مسلم با استقبال باشكوه مردم روبرو خواهد شد و بهترين گزارش ها را براى امام حسين(ع) خواهد نوشت. همسفرم! آيا دوست دارى نامه اى را كه امام براى مردم كوفه نوشت برايت نقل كنم: "بسم اللَّه الرَّحمـن الرَّحيم; از حسين به مردم كوفه: من نامه هاى شما را خواندم و دانستم كه مشتاق آمدن من هستيد. براى همين، پسر عمويم مسلم را نزد شما مى فرستم تا اوضاع شهر شما را بررسى كند. هرگاه او به من خبر دهد، به سوى شما خواهم آمد". ⚜امام، مسلم را در آغوش مى گيرد. صداى گريه امام بلند مى شود. مسلم نيز اشك مى ريزد. راز اين گريه چيست؟ سفر عشق براى مسلم آغاز شده است. امام نامه را به دست او مى دهد و دستانش را مى فشارد و مى فرمايد: "به كوفه رهسپار شو و ببين اوضاع مردم شهر چگونه است. اگر آن گونه بودند كه در نامه ها نوشته اند، به من خبر بده تا به سوى تو بيايم و در غير اين صورت، هر چه سريع تر به مكّه باز گرد". او نامه را مى گيرد و بر چشم مى گذارد و آخرين نگاه را به امام خويش مى نمايد و بعد از وداع با همسر و فرزندانش، به سوى كوفه حركت مى كند. ✳️مسلم براى امنيّت بيشتر، تنها و از راه هاى فرعى به سوى كوفه مى رود. چرا كه اگر او با گروهى از دوستان خود به اين سفر برود، ممكن است گرفتار مأموران يزيد شود. آن صد و پنجاه نفرى كه از كوفه آمده بودند، در مكّه مى مانند تا هم اعمال حج را انجام دهند و هم به همراه امام حسين(ع) به كوفه باز گردند. آنها مى خواهند امام با احترام خاصّى به سوى كوفه برود. امروز، پانزدهم ماه رمضان است كه مسلم به سوى كوفه مى رود... او راه مكّه تا كوفه را مدّت بيست روز طى مى كند و روز پنجم شوّال به كوفه مى رسد. مردم كوفه به استقبال مسلم آمده و گروه گروه با او بيعت مى كنند. آيا مى دانيد چند نفر با مسلم بيعت كرده اند؟ هجده هزار نفر، چه شرايطى از اين بهتر! 💠صبح روز دهم ذى القعده، مسلم قلم در دست مى گيرد. او در اين سى و پنج روز به بررسى اوضاع كوفه پرداخته است و شرايط را براى حضور امام مناسب مى بيند. مسلم مى داند كه امام حسين(ع)، در مكّه منتظر رسيدن نامه اوست و بايد نتيجه بررسى اوضاع كوفه را به امام خبر بدهد. پس نتيجه بررسى هاى يك ماهه خود را گزارش مى دهد و اين نامه را براى امام مى نويسد: "هجده هزار نفر با من بيعت كرده اند. هنگامى كه نامه من به دست شما رسيد، هر چه زودتر به سوى كوفه بشتابيد". ⚫️مسلم، اين نامه را به يكى از ياران خود مى دهد و از او مى خواهد كه هر چه سريع تر اين نامه مهمّ را به امام برساند. فرستاده مسلم با شتاب به سوى مكّه مى تازد تا نامه را به موقع به امام برساند. ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ـ▪️◾️💠▪️◾️ـ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁➰🖤🥀🖤➰❁═┅┄ 👇👇👇👇☝️
اطرافيان مى گويد: "من راه حل را يافتم. من راه حل بسيار خوبى پيدا كردم". او طرح خود را مى گويد، همه با دقّت گوش مى دهند و در نهايت، اين طرح مورد تأييد همه قرار مى گيرد و يزيد هم بسيار خوشحال مى شود. طرحى بسيار دقيق و حساب شده كه داراى پنج مرحله است: 1. ابتدا اميرى شجاع و نترس را به مكّه اعزام مى كنيم و از او مى خواهيم كه هرگز با حسين درگير نشود. 2. لشكرى بزرگ و مجهّز همراه او به مكّه اعزام مى كنيم. 3. سى نفر از هواداران بنى اُميّه را انتخاب نموده و آنها را به مكّه مى فرستيم. آنها بايد در زير لباس هاى خود شمشير داشته باشند. 4. در هنگام طواف خانه خدا، حسين مورد حمله قرار مى گيرد و از آن جهت كه همراه داشتن اسلحه در هنگام طواف بر همه حرام است، پس ياران حسين قدرت دفاع از او را نخواهند داشت. 5 . بعد از كشته شدن حسين، براى جلوگيرى از شورش مردم، آن سى هوادار بنى اُميّه به وسيله نيروهاى امير مكّه دستگير شده و همگى اعدام مى شوند تا مردم تصوّر كنند كه حسين، به وسيله عدّه اى از اعراب كشته شده است و حكومت يزيد نيز، هيچ دخالتى در اين ماجرا نداشته و حتّى قاتلان حسين را نيز، اعدام كرده است. 🔸واقعاً كه اين طرح، يك طرح زيركانه و دقيق است، امّا آيا يزيد موفق به اجراى همه مراحل آن خواهد شد؟ با من همراه باشيد. 🔻روزهاى اوّل ماه ذى الحجّه است و مردم بسيارى براى انجام مراسم حج به مكّه آمده اند. نامه مسلم به مكّه مى رسد و امام آن را مى خواند. آيا امام به سوى كوفه خواهد رفت؟ روزهاى انجام حج نزديك است. امام مى خواهد اعمال حج را انجام دهد. حج يك اجتماع عظيم اسلامى است و امام مى تواند از اين فرصت به خوبى استفاده كند. از تمام دنياى اسلام به اين شهر آمده اند و هر حاجى مى تواند پس از بازگشت به وطن خود، يك مبلّغ خوب براى قيام امام باشد. 🔺در حال حاضر مكّه هم بدون امير است و زمينه براى هرگونه فعاليّت ياران امام فراهم است. در شام جاسوس ها خبر بيعت مردم كوفه با امام حسين(ع) را به يزيد داده اند. قلب كشور عراق در كوفه مى تپد و اگر امام بتواند آنجا را تصرّف كند به آسانى بر بخش عظيمى از دنياى اسلام تسلّط مى يابد. اگر امام حسين(ع) به كوفه برسد، گروه بى شمارى از شيعيان دور او جمع خواهند شد. ● ادامه دارد... ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ـ▪️◾️💠▪️◾️ـ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁➰🖤🥀🖤➰❁═┅┄
ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ـ▪️◾️💠▪️◾️ـ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ 🌿﷽🌿 ☆ با کــاروان عــشـق☆ ● برنامه هشتم 🍃آيا محمّد بن حَنَفيّه را به ياد مى آورى؟ برادر امام حسين(ع) را مى گويم. همان كه به دستور امام ( در موقع حركت از مدينه )، به عنوان نماينده امام در آن شهر ماند. اكنون او براى انجام مراسم حج و ديدن برادر به سوى مكّه مى آيد. او شب هشتم ذى الحجّه به مكّه مى رسد، امّا همين كه وارد شهر مى شود به او خبر مى دهند كه اگر مى خواهى برادرت حسين(ع) را ببينى، فرصت زيادى ندارى. زيرا ايشان فردا صبح زود، به سوى كوفه حركت مى كند. مگر او اعمال حج را انجام نمى دهد؟ محمّد بن حنفيّه با عجله خدمت برادر مى رسد. امام حسين(ع) را در آغوش مى گيرد. اشكش جارى مى شود و مى گويد: "اى برادر! چرا مى خواهى به سوى كوفه بروى؟ مگر فراموش كردى كه آنها با پدرمان چه كردند؟ مگر به ياد ندارى كه با برادرمان، حسن(ع)، چگونه برخورد كردند؟ من مى ترسم كه آنها باز هم بىوفايى كنند. اى برادر، در مكّه بمان كه اين جا حرم امن الهى است". 🔰امام مى فرمايد: "اى برادر! بدان كه يزيد، براى كشتن من در اين شهر، برنامه ريزى كرده است". محمّد بن حنفيّه، با شنيدن اين سخن به فكر فرو مى رود. آيا امام حسين(ع) كنار خانه خدا هم در امان نيست؟ او به امام مى گويد: "برادر، به سوى كشور يمن برو كه آنجا شيعيان زيادى هستند". امام نيز مى فرمايد: "من در مورد پيشنهاد تو فكر مى كنم". ⚜محمّد بن حنفيّه اكنون آرام مى گيرد و نزد خواهرش زينب(س) مى رود تا با او ديدارى تازه كند. امشب اوّلين شبى است كه لشكر يزيد در مكّه مستقر شده اند. بايد به هوش بود و بيدار! آيا موافقى امشب، من و تو كنار خانه امام نگهبانى بدهيم؟ جوانان بنى هاشم جمع شده اند. عبّاس را نگاه كن! او هر رفت و آمدى را با دقّت زير نظر دارد. مگر جان امام در خطر است؟ چرا بايد چنين باشد، مگر اين جا حرم امن خدا نيست؟ به راستى، چه شده كه حقيقت حرم، اين گونه جانش در خطر است؟ سى نفر از هواداران بنى اُميّه كه قرار است نقشه قتل امام را اجرا كنند، اكنون خود را به مكّه رسانيده اند. آنها به جايزه بزرگى كه يزيد به آنها وعده داده است فكر مى كنند، امّا نمى دانند كه نقشه آنها عملى نخواهد شد. ✳️امام حسين(ع) عاشق صحراى عرفات است. او هر سال در آن صحرا، دعاى عرفه مى خواند و با خداى خويش راز و نياز مى كند. هيچ كس باور نمى كند كه امام يك روز قبل از روز عرفه، مكّه را ترك كند؟ امروز امام به فكر صحراى ديگرى است. او مى خواهد حج ديگرى انجام دهد. او مى خواهد با خون وضو بگيرد تا اسلام زنده بماند. امت اسلامى گرفتار خواب شده است. همه اين مردمى كه در مكّه جمع شده اند بر شيطان سنگ مى زنند، امّا دست در دست شيطان بزرگ، يزيد مى گذارند. آنها نمى دانند كه بيعت با يزيد، يعنى مرگ اسلام! يزيد تصميم گرفته است تا اسلام را از بين ببرد. او كه آشكارا شراب مى خورد و سگ بازى مى كند، خليفه مسلمانان شده و قرآن را به بازى گرفته است. اكنون امام، مصلحت ديده است كه براى بيدارى بشريّت بايد هجرت كند. هجرت به سوى بيدارى. هجرت به سوى آزادگى. ‼️همسفر من! برخيز! مگر صداى شترها را نمى شنوى؟ مگر خبر ندارى كه كاروان امام حسين(ع) آماده حركت است؟ اين كاروان به سوى كوفه مى رود. همه سوار شده اند. كجاوه ها را نگاه كن! زينب(س) هم عزم سفر دارد. همه اهل و عيال امام همراه او مى روند. امام رو به همه مى كند و مى فرمايد: "ما به سوى شهادت مى رويم". 〽️آرى، امام آينده اين كاروان را بيان مى كند. مبادا كسى براى رياست و مال دنيا با آنها همراه شود. خواننده عزيزم! ما چه كار كنيم؟ آيا همراه اين كاروان برويم؟ گمانم دل تو نيز مثل من گرفتار اين كاروان شده است. يكى فرياد مى زند: "صبر كنيد! به كجا چنين شتابان؟". آيا اين صدا را مى شناسى؟ او محمّد بن حنفيّه است كه مى آيد. مهار شتر امام حسين(ع) را مى گيرد و چنين مى گويد: "برادر جان! ديشب با شما سخن گفتم كه به سوى كوفه نروى. گفتى كه روى سخنم فكر مى كنى. پس چه شد؟ چرا اين قدر عجله دارى؟" امام حسين(ع) مى فرمايد: "برادر! ديشب، پس از آن كه تو رفتى در خواب پيامبر را ديدم. او مرا در آغوش گرفت و به من فرمود كه اى حسين، از مكّه هجرت كن. خدا مى خواهد تو را آغشته به خون ببيند". ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ـ▪️◾️💠▪️◾️ـ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁➰🖤❤️🖤➰❁═┅┄
ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ـ▪️◾️💠▪️◾️ـ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ 🍃اشك در چشم محمّد بن حنفيّه حلقه مى زند. ( إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَيْهِ رَ اجِعُون). اين سفرى است كه بازگشتى ندارد. اين آخرين ديدار با برادر است. پس برادر را در آغوش مى گيرد و به ياد آغوشِ گرم پدر مى افتد. محمّد بن حنفيّه با دست اشاره اى به سوى كجاوه زينب(س)، مى كند و مى گويد: "برادر! اگر به سوى شهادت مى روى چرا اهل و عيال خود را همراه مى برى؟". امام در جواب مى فرمايد: "خدا مى خواهد آنها را در اسارت ببيند". 💢چه مى شنوم؟ خواهرم زينب(س) بر كجاوه اسيرى، سوار شده است؟ آرى! اگر زينب(س) در اين سفر همراه امام حسين(ع) نباشد، پيام او به دنيا نمى رسد. من با شنيدن اين سخن خيلى به فكر فرو مى روم. شايد بگويى چرا خدا اراده كرده است كه اهل و عيال پيامبر اسير شوند؟ مگر خبر ندارى كه اگر امام حسين(ع)، آنها را در شهر مى گذاشت، نمى توانست به هدف خود برسد. ❌يزيد دستور داده بود كه اگر نتوانستند مانع حركت امام حسين(ع) به كوفه شوند، نقشه دوم را اجرا كنند. آيا مى دانى نقشه دوم چيست؟ يزيد خيال نمى كرد كه حسين(ع) زن و بچّه اش را همراه خود ببرد، به همين دليل، نقشه كشيد تا موقع خروج امام از مكّه، زن و بچّه آن حضرت را اسير كند تا امام با شنيدن اين خبر، مجبور شود به مكّه باز گردد تا ناموسش را از دست دشمنان نجات دهد و در اين بازگشت است كه نقشه دوم اجرا مى شود و امام به شهادت مى رسد. ✳️ولى امام حسين(ع)، يزيد را به خوبى مى شناسد. مى داند كه او نامرد است و اين طور نيست كه فقط با خود او كار داشته باشد. بنابراين، امام با اين كار خود، دسيسه يزيد را نقش بر آب مى كند. 💠نگاه كن! كاروان حركت مى كند. ياران امام همه پا در ركاب آن حضرت هستند. اين كاروان چقدر با عجله مى رود. خطر در كمين است. قبل از اينكه هواداران يزيد بفهمند بايد از اين شهر دور شوند. اشك در چشمان امام حسين(ع) حلقه زده است. او هجرت پيامبر را به ياد آورده است. پيامبر نيز در دل شب از اين شهر هجرت كرد. امام حسين(ع) هم در تاريكى شب به سوى كوفه پيش مى رود. 🔸هوا روشن مى شود. صداى اسب هايى از دور، سكوت صبح دم را مى شكند. چه خبر شده است؟ آيا سپاه يزيد مى آيد؟ آرى، امير جديد مكّه فهميده است كه امام حسين(ع) از مكّه مى رود. براى همين، گروهى را به سرپرستى برادرش به سوى امام مى فرستد تا هر طور شده است مانع از رفتن حسين(ع) بشوند. آنها، راه را بر كاروان امام مى بندند. يكى فرياد مى زند: "اى حسين! كجا مى روى؟ هر چه زودتر بايد به مكّه برگردى!". 🔹آنها آمده اند تا راه را بر حرم واقعى ببندند. به دست هاى آنها نگاه كن! كسى كه لباس احرام بر تن دارد نبايد وسيله نبرد در دست بگيرد، امّا اينان تازيانه در دست دارند. وقتى كه آنها تازيانه ها را بالا مى برند، جوانان بنى هاشم مى گويند: "خيال مى كنيد ما از تازيانه هاى شما مى ترسيم". عبّاس، على اكبر و بقيّه جوانان پيش مى آيند. 🔻غوغايى مى شود. نگاه كن! همه آنها وقتى برق غضب عبّاس را مى بينند، فرار مى كنند. كاروان به حركت خود ادامه مى دهد... مردم، گروه گروه به سوى مكّه مى آيند. فردا روز عرفه است. اينان آخرين گروه هايى هستند كه براى اعمال حج مى آيند. هر طرف را نگاه كنى مردمى را مى بينى كه لباس احرام بر تن كرده اند و ذكر "لبّيك" بر لب دارند، امّا آنها با ديدن اين كاروان كه از مكّه بيرون آمده تعجّب مى كنند و به هم مى گويند كه مگر آنها مشتاق انجام مناسك حج نيستند. چرا حج خانه خدا را رها كرده اند؟ خوب است جلو برويم و علّت را جويا شويم، امّا چون نزديك مى آيند امام حسين(ع) را مى بينند و راهى جز سكوت نمى گزينند. ♦️همه گيج مى شوند. ما شنيده بوديم كه او عاشق صحراى عرفات است و اوّلين حجّ گزار خانه خداست. پس چرا حج را رها كرده است؟ آنها نمى دانند كه او مى رود تا حج راستين خود را انجام دهد. نگاه كن! آنجا حاجيان همراه خود قربانى مى برند تا در منى قربانى كنند و اين جا امام حسين(ع) براى مناىِ كربلا، قربانى شش ماهه مى برد. ⚫️او مى خواهد درخت اسلام را با خون خود آبيارى كند. ● ادامه دارد... ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ـ▪️◾️💠▪️◾️ـ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁➰❤️🥀❤️➰❁═┅┄
ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ـ▪️◾️💠▪️◾️ـ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ 🌿﷽🌿 با کاروان عشق ویژه محرم و صفر ☆ با کــاروان عــشـق☆ ● برنامه دهم ✳️خوب نگاه كن! گويا تعداد افراد كاروان بيشتر شده است و ما بايد خوشحال باشيم، امّا اين گونه نيست. امام حسين(ع) به سوى كوفه مى رود و عدّه اى از مردم كه در بين راه، اين كاروان را مى بينند، پيش خود اين چنين مى گويند: "اكنون مردم كوفه حسين را به شهر خود دعوت كرده اند. خوب است ما هم همراه او برويم، اگر ما او را همراهى كنيم در آينده نزديك مى توانيم به پست و مقامى برسيم". نمى دانم اينان تا كجاى راه همراه ما خواهند بود؟ ولى مى دانم كه اينان عاشقان دنيا هستند نه دوستداران حقيقت! وقت امتحان همه چيز معلوم خواهد شد. 📝امروز، دوشنبه چهاردهم ذى الحجّه است و ما شش روز است كه در سفر هستيم. آيا اين منزل را مى شناسى؟ اين جا را "ذات عِرْق" مى گويند. ما تقريباً صد كيلومتر از مكّه دور شده ايم. آيا موافقى قدرى استراحت كنيم؟ نگاه كن! پيرمردى به اين سو مى آيد. او سراغ خيمه امام را مى گيرد. مى خواهد خدمت امام برسد. بيا ما هم همراه او برويم. وارد خيمه مى شويم. آيا باورت مى شود؟ اكنون من و تو در خيمه مولايمان هستيم. نگاه كن! امام مشغول خواندن قرآن است و اشك مى ريزد. گريه امام حسين(ع) مرا بى اختيار به گريه مى اندازد. پيرمرد به امام سلام مى كند و مى گويد: "جانم به فدايت! اى فرزند فاطمه! در اين بيابان چه مى كنى؟" 📌امام مى فرمايد: "يزيد مى خواست خونم را كنار خانه خدا بريزد. من براى اينكه حرمت خانه خدا از بين نرود به اين بيابان آمده ام. مى خواهم به كوفه بروم. اينها نامه هاى اهل كوفه است كه براى من نوشته اند و مرا دعوت كرده اند تا به شهر آنها بروم. آنها با نماينده من بيعت كرده اند". آيا آنها در بيعت خود ثابت قدم خواهند ماند؟ به راستى راز گريه امام چيست؟ ✳️غروب پانزدهم ذى الحجّه است. ما هفت روز است كه در راه هستيم. اين جا منزلگاه "حاجِز" است و ما تقريباً يك سوم راه را آمده ايم. كمى آن طرف تر يك دو راهى است. يك راه به سوى بصره مى رود و راه ديگر به سوى كوفه. اين جا جاى خوبى است. آب و درختى هم هست تا كاروانيان نفسى تازه كنند. به راستى، در كوفه چه مى گذرد؟ آيا كسى از كوفه خبرى دارد؟ آن طرف را ببين! آنها گروهى از مردم هستند كه در بيابان ها زندگى مى كنند. خوب است برويم و از آنها خبرى بگيريم. ــ برادر سلام. ــ سلام. ــ ما از كاروان امام حسين(ع) هستيم. آيا شما از كوفه خبرى داريد؟ ــ نه، اين قدر مى دانيم كه تمام مرزهاى عراق بسته شده است. نيروهاى زيادى نزديك كوفه مستقر شده اند. به هيچ كس اجازه نمى دهند كه وارد كوفه شده و يا از آن شهر خارج شود. 💠همه، نگران مى شوند. در كوفه چه خبر است؟ اهل كوفه براى ما نامه نوشته اند و ما را دعوت كرده اند. پس آن نيروها براى چه آمده اند و راه ها را بسته اند؟ حتماً مى خواهند از آمدن لشكر يزيد به كوفه جلوگيرى كنند و به استقبال ما بيايند تا ما را با عزّت و احترام به كوفه ببرند. راستى چرا كوفه در محاصره است؟ چرا همه چيز اين قدر عجيب به نظر مى آيد؟ كاش مى شد خبرى از كوفه گرفت. از آن وقتى كه مسلم براى امام نامه نوشت، ديگر كسى خبرى از كوفه نياورده است. 🔹امام تصميم مى گيرد كه يكى از ياران خود را به سوى كوفه بفرستد تا براى او خبرى بياورد. آيا شما مى دانيد چه كسى براى اين مأموريّت انتخاب خواهد شد؟ اكنون كه راه ها به وسيله دشمنان بسته شده است، فقط كسى مى تواند به اين مأموريّت برود كه به همه راه هاى اصلى و فرعى آشنا باشد. او بايد اهل كوفه باشد و آن منطقه ها را به خوبى بشناسد. چه كسى بهتر از قَيْس اَسَدى! او بارها بين كوفه و مكّه رفت و آمد كرده و پيام هاى مردم كوفه را به امام رسانيده است. 🔸نگاه كن! قيس دو زانو خدمت امام نشسته است. امام قلم و كاغذى را مى طلبد و شروع به نوشتن مى كند: "نامه مسلم به من رسيد و او به من گزارش داده است كه شما همراه و ياور من خواهيد بود. من روز سه شنبه گذشته از مكّه بيرون آمدم. اكنون فرستاده من، قيس، نزد شماست. خود را آماده كنيد كه به خواست خدا به زودى نزد شما خواهم آمد". 🍃امام نامه را مهر كرده و به قيس تحويل مى دهد تا آن را به كوفه ببرد و خبرى بياورد. قيس نامه را بر چشم مى نهد و آماده حركت مى شود. امام او را در آغوش مى گيرد و اشك در چشمانش حلقه مى زند. او سوار بر اسب پيش مى تازد و كم كم از ديده ها محو مى شود. حسّ غريبى به من مى گويد كه ديگر قيس را نخواهيم ديد. ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ـ▪️◾️💠▪️◾️ـ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ
ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ـ▪️◾️💠▪️◾️ـ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ 🌴ببين چه جاى سرسبز و خرّمى! درختان فراوان، سايه هاى خنك و نهر آب. اين جا خيلى با صفاست. خوب است قدرى استراحت كنيم. همه كاروانيان به تجديد قوا نياز دارند. امام دستور توقّف مى دهد و كاروان به مدّت يك شبانه روز در اين جا منزل مى كند. نام اين مكان "خُزَيْميّه" است. ما ده روز است كه در راه هستيم وامشب شب هجدهم ذى الحجّه است، خداى من! داشتم فراموش مى كردم كه امشب، شب عيد غدير است! 🍂همان طور كه مى دانى، رسم بر اين است كه همه مردم، روز عيد غدير به ديدن فرزندان حضرت زهرا(س) بروند. ما فردا صبح بايد اوّلين كسانى باشيم كه به ديدن امام حسين(ع) مى رويم. هوا روشن شده است و امروز عيد است. همسفر خوبم! برخيز! مگر قرار نبود اوّلين نفرى باشيم كه به خيمه امام مى رويم. با خوشحالى به سوى خيمه امام حركت مى كنيم. روز عيد و روز شادى است. 🌿آيا مى شنوى؟ گويا صداى گريه مى آيد! كيست كه اين چنين اشك مى ريزد؟ او زينب(س) است كه در حضور برادر نشسته است: ــ خواهرم، چه شده، چرا اين چنين نگرانى؟ ــ برادر، ديشب زير آسمان پر ستاره قدم مى زدم، كه ناگهان از ميان زمين و آسمان صدايى شنيدم كه مى گفت: "اى ديده ها! بر اين كاروان كه به سوى مرگ مى رود گريه كنيد". 💫امام، خواهر را به آرامش دعوت مى كند و مى فرمايد: "خواهرم! هر آنچه خداوند براى ما تقدير نموده است، همان خواهد شد". آرى! اين كاروان به رضاى خدا راضى است. ● ادامه دارد... ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ـ▪️◾️💠▪️◾️ـ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ