#رمان_واقعے
#بہسوےاو ✨
🌹#قسمت_بیست_وسوم
👤#زینب اصرار داشت همراه من بیاد دکتر اما بالاخره من راضیش کردم تنها برم.
👌بعداز ۷-۸ نفر نوبتم شد. دکتر بعد از معاینه چشمم با دستگاه مخصوص گفت چشمم ضعیف شده به مدت طولانی نباید #کتاب بخونم گریه کنم.
وقتی بهش گفتم کاراته کار میکنم
گفت یه ضربه به چشمت بخوره #قرینه چشمت پاره میشه و #کور میشی.
😔ناراحت بودم خیلی شدید، مستقیم رفتم #بهشت_زهرا قطعه #سرداران_بی_پلاک
🌹سر مزار #شهید گمنامی که همیشه پیشش میرفتم بعد از یک ساعت رفتم مزاری که به یاد شهید همت بود.
📸تا عکسش دیدم بازم اشکام جاری شد اون لحظه برام مهم نبود که چشمام اذیت بشن، کلی گریه کردم :
😭داداش کمکم کن من از نابینا شدن میترسم...
🌤تا دم دمای غروب #مزارشهدا بودم، روزها از پی هم میگذشتن و من به فعالیتم تو بسیج و ادامه دادن ورزش کاراته بودم.
💠تقریبا پنج ماهی از اون روزایی که دکتر گفت با فشار به چشمت یقینا نابینا میشی میگذره....
🛡فردا #مسابقه دارم حریفم یه دختر شیرازیه.
بعد از اماده شدن وارد میدان شدیم اول مسابقه بهش گفتم به چشمم ضربه نزن، اما...
ادامه دارد...
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_حسین #یادشهداباصلوات+وعجل_فرجهم
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج #رمان_واقعی #رمان #به_سوی_او
https://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4