رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
وقایع
#روز_دوم
حر_بن_یزید
که در پى نامه هاى روزانه عبیدالله ، امام_حسین علیه السلام را کنترل کرده و در مراقبت کامل خویش داشت ،
بنا به فرمان عبیدالله_بن_زیاد، آن حضرت را از مسیر اصلى به صحراى خشک و غیر آباد کشانید.
تا این که در روز پنج شنبه ، دوم_ماه_محرم
سال 61 قمرى در سرزمین_کربلا،
راه را بر امام حسین علیه السلام بست و از ادامه حرکت آن حضرت ، ممانعت به عمل آورد.
امام حسین علیه السلام همین که متوجه شد، آن سرزمین ، کربلا است ، فرمود :
اللهم انى اعوذبک من الکرب و البلاء
پس فرمود: این موضع کرب و بلاء و محل محنت و عنا است ، فرود آئید که اینجا منزل و محل خیام ما است .
این زمین جاى ریختن خون ما است و در این مکان واقع خواهد شد قبرهاى ما.
خبر داد مرا جدم رسول_خدا (ص ) باینها. پس در آنجا فرود آمدند. دستور داد آن جا خیمه گاه و منزلگاه دایمى خویش قرار دهند.
چون آن حضرت پیش از این از جدش محمد_صلى_الله_علیه و آله و سلم و پدرش امیرمؤمنان علیه السلام شنیده بود که محل شهادتش در کربلا است .
در این روز امام علیهالسلام به اهل کوفه نامهای نوشت و گروهی از بزرگان کوفه ـ که مورد اعتماد حضرت بودند ـ را از حضور خود در کربلا آگاه کرد. حضرت نامه را به "قیس_بن_مسهّر" دادند تا عازم کوفه شود.
اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیهالسلام را دستگیر کرده و به #شهادت رساندند.
زمانی که خبر شهادت قیس به امام علیهالسلام رسید، حضرت گریست و اشک بر گونه مبارکش جاری شد و فرمود:
"اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِیعَتِنا عِنْدکَ مَنْزِلاً کَریما واجْمَعْ بَینَنا وَبَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِکَ، اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَییءٍ قَدیرٌ؛
خداوندا! برای ما و #شیعیان ما در نزد خود قرارگاهِ والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی."
در این روز، سنه 605، به قول ابن اثیر وفات کرد به حله شیخ زاهد عالم ورام بن ابى فراس صاحب تنبیه الخواطر و او از بزرگان علماى امامیه و از احفاد مالک اشتر و جدامى سید ابن طاووس است .
قال السید رحمه الله فى فلاح السائل کان جدى ورام بن ابى فراس قدس الله جل جلاله روحه ممن یقتدى بفعله و قد اوصى ان یجعل فى فمه بعد وفاته فص عقیق علیه اسماء ائمته صلوات الله علیهم .
#محرم
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_الحسین
کپی_مطالب_با_هدیه_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#شهید_محمد_علی_یوسفی خواهران عزيزم! #حجاب خود را حفظ كنيد، چون سياهى چادر تو، كوبندهتر از سرخى خو
#شهید_مهدی_ابراهیمی_گیو
خواهرم!
با حجاب باش.
#حجاب
#چادرانه
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️🖤❤️🖤✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
شهید🌹مهدی باکری صبـح زود حمیـد مے خواست بره بیرون، برایـش تخم مرغ آب پز کرده بودم🥚🍴 وقتے رفتم
| عاشقانهیواشکی |
عشقیعنی..
دوتایی با هم برید هیئت :)🌿
#مذهبیها_عاشقترند
#عاشقانه
#محرم
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️❤️🖤❤️✌️❁═┅┄
میگفت:
"حُسین"
برای ماهمون دوربرگردونیہ↻
ڪہوقتی از همهعالم و آدممیبریم.!
برمونمیگردونہبہزندگی. :
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_الحسین
#ملت_حسین_به_رهبری_حسین
#محرم
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️🖤❤️🖤✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند : ان الحسین باب من اءبواب الجنة... بى گمان حسین (ع)
Those who are silent when others are oppressed are guilty of oppression themselves
کسانی که در مقابلِ ظلمِ دیگران سکوت میکنند
خود در آن ظلم شریک هستند
#امام_حسین
#محرم
#ملت_حسین_به_رهبری_حسین
سلام بزگوار
ان شاءالله ک دیر نخونده باشم پیام رو...
سلام اهالی عزاداریتون مقبول درگاه حق
بزگواران لطفا هر کس ک این پیام رو میخونه حمد شفا بخونه برا این نوزاد عزیز (7 بار سوره حمد) و آیه امن یحیب... رو هم 5 بار تلاوت کنید و دعای سلامتی بخونید
ان شاءالله نقسهاتون حق باشه و تاثیر گذار
به حق این شبهای عزیر
😔🤲😔
#محرم
#امام_حسین
#ملت_حسین_به_رهبری_حسین
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
داستان ⚫️ ویژه برنامه با کاروان عشق ⚜ داستان سفر امام حسین (ع)به کوفه و تمامی حوادث و اتفاقات تا ش
#داستان
⚫️ ویژه برنامه با کاروان عشق
⚜ داستان سفر امام حسین (ع)به کوفه و تمامی حوادث و اتفاقات تا شهادت امام حسین(ع) و یاران باوفایش
#محرم
#امام_حسین
👇👇👇
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#داستان ⚫️ ویژه برنامه با کاروان عشق ⚜ داستان سفر امام حسین (ع)به کوفه و تمامی حوادث و اتفاقات تا
ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ـ▪️◾️💠▪️◾️ـ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ
🌿﷽🌿
با کاروان عشق ❤️
☆ با کــاروان عــشـق☆
● برنامه دوم
⚫️پاسى از شب گذشته است. نامه رسانى وارد مدينه مى شود و بدون درنگ به سوى قصر حكومتى مى رود تا با امير مدينه (وليد بن عُتبه) ديدار كند.
نامه رسان به نگهبانان قصر مى گويد:
ــ من همين الآن، بايد امير مدينه را ببينم.
ــ امير مدينه استراحت مى كند، بايد تا صبح صبر كنى.
ــ من دستور دارم اين نامه را هر چه سريع تر به او برسانم. به او خبر دهيد پيكى از شام آمده است و كار مهمّى دارد.
◾️اميرِ مدينه با خبر مى شود، نامه را مى گيرد و آن را مى خواند. او مى فهمد كه معاويه از دنيا رفته و يزيد روى كار آمده است.
امير مدينه گريه مى كند، امّا آيا او براى مرگ معاويه گريه مى كند؟
امير مدينه به خوبى مى داند كه امام حسين(ع) با يزيد بيعت نمى كند. گريه او براى انجام كارِ دشوارى است كه يزيد از او خواسته است. آيا او اين مأموريّت را خواهد پذيرفت؟
امير مدينه خود را ملامت مى كند و با خود مى گويد: "ببين كه رياست دنيا با من چه مى كند. آخر مرا با كشتن حسين چه كار".
🔳او سخت مضطرب و نگران است و مى داند كه نامه رسان منتظر است تا نتيجه كار را براى يزيد ببرد. اگر از دستور يزيد سرپيچى كند، بايد منتظر روزهاى سختى باشد.
"خدايا، چه كنم؟ كاش هرگز به فكر حكومت كردن نمى افتادم! آيا اين رياست ارزش آن را دارد كه من مأمور قتل حسين شوم. هنوز مردم مدينه فراموش نكرده اند كه پيامبر چقدر به حسين علاقه داشت. آنها به ياد دارند كه پيامبر، حسينش را غرق بوسه مى كرد و مى فرمود: "هر كس كه حسينِ مرا دوست داشته باشد خدا نيز، او را دوست مى دارد". هر كس امام حسين(ع) را مى بيند به ياد مى آورد كه پيامبر او را گلِ زندگى خود مى دانست. چرا يزيد مى خواهد گل پيامبر را پر پر كند؟
🏴اميرِ مدينه هر چه فكر مى كند به نتيجه اى نمى رسد. سر انجام تصميم مى گيرد كه با مَروان مشورت كند.
مروان كسى است كه از زمان حكومت عثمان، خليفه سوم، در دستگاه حكومتى حضور داشت و عثمان او را به عنوان مشاور مخصوص خود، انتخاب كرده بود.
مروان در خانه خود نشسته است كه سربازان حكومتى به او خبر مى دهند كه بايد هر چه سريع تر به قصر برود. مروان حركت مى كند و خود را به امير مدينه مى رساند.
امير مدينه مى گويد: "اى مروان! اين نامه از شام براى من فرستاده شده است، آن را بخوان".
📝مروان نامه را مى گيرد و با دقّت آن را مى خواند و مى گويد:
ــ خدا معاويه را رحمت كند، او بهترين خليفه براى اين مردم بود.
ــ من تو را به اين جا نياورده ام كه براى معاويه فاتحه بخوانى، بگو بدانم اكنون بايد چه كنم؟ من بايد چه خاكى بر سرم بريزم؟!
ــ اى امير! خبر مرگ معاويه را مخفى كن و همين حالا دستور بده تا حسين را به اين جا بياورند تا از او، براى يزيد بيعت بگيرى و اگر او از بيعت خوددارى كرد، سر او را از بدن جدا كن. تو بايد همين امشب اين كار را انجام بدهى، چون اگر خبر مرگ معاويه در شهر پخش شود، مردم دور حسين جمع خواهند شد و دست تو ديگر به او نخواهد رسيد.
📌سخن مروان تمام مى شود و امير مدينه سر خود را پايين مى اندازد و به فكر فرو مى رود كه چه كند؟ او به اين مى انديشد كه آيا مى توان حسين(ع) را براى بيعت با يزيد راضى كرد يا نه؟
مروان به او مى گويد: "حسين، بيعت با يزيد را قبول نمى كند. به خدا قسم، اگر من جاى تو بودم هر چه زودتر او را مى كشتم".
📕مروان زود مى فهمد كه امير مدينه، مرد اين ميدان نيست، به همين دليل به او مى گويد: "از سخن من ناراحت نشو. مگر بنى هاشم، عثمان ( خليفه سوم ) را مظلومانه نكشتند، حالا ما مى خواهيم با كشتن حسين، انتقامِ خون عثمان را بگيريم".
❌حتماً با شنيدن اين حرف، خيلى تعجّب مى كنى! آخر مگر حضرت على(ع)، فرزندش امام حسين(ع) و ديگر جوانان بنى هاشم را براى دفاع از جان عثمان به خانه او نفرستاد! اين اطرافيان عثمان بودند كه زمينه كشتن او را فراهم كردند. اكنون چگونه است كه مروان، گناه قتل عثمان را به گردن امام حسين(ع) مى اندازد؟
‼️اميدوارم كه امير مدينه، زيرك تر از آن باشد كه تحت تأثير اين تبليغات دروغين قرار گيرد. او مى داند كه دست امام حسين(ع) به خون هيچ كس آلوده نشده است.
مروان به خاطر كينه اى كه نسبت به اهل بيت(عليهم السلام) دارد، سعى مى كند براى تحريك امير مدينه، از راه ديگرى وارد شود. به همين دليل رو به او مى كند و مى گويد: "اى امير، اگر در اجراى دستور يزيد تأخير كنى، يزيد تو را از حكومت مدينه بركنار خواهد كرد".
ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ـ▪️◾️💠▪️◾️ـ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ
#محرم
#امام_حسین