🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #علمدار
✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار
قسمت 7⃣3⃣
💫 پاسگاه پنج
پنج كيلومتر مسير را به سمت سه راه بدون مشكل طي کردیم. به پاسگاه سوم رسيده بوديم كه ناگهان دشمن متوجه حضور ما شد. با تانك و نفراتي كه در
بالای ارتفاعات و در سه راه مستقر بودند به سمت ما آتش گشود. هيچ پناهي نداشتیم. سريع كنار جاده، كه حدود يك متر پايين تر از جاده بود، سنگر گرفتيم. حجم آتش آنقدر زياد بود كه مدت زيادي زمين گير شديم. كسي جرئت نمي كرد سرش را بالا بياورد.
بعضی از بچه ها، که در شیار پایین کوه قرار داشتند، برای این که در معرض رگبار دشمن نباشند خودشان را به داخل آب انداختند! آبی که در آن سرما تقریبًا یخ زده بود. وضعيت واقعًا بحراني بود. زمان در حال از دست رفتن بود. باید کاری مي کردیم. در اين هنگام آقا سيد مجتبي بلند شد و با صدايی رسا فرياد كشيد و گفت: « الله كبر »
بعد ادامه داد:
« از بچه هاي گروهان سلمان هر كی هست با من بياد. »
پشت سر او پسر عمويش سيد مصطفي و چند نفر ديگر از زمين كنده شدند.
انگار همه منتظر فرياد الله اكبر آقا سيد بودند. همه روحیه گرفتند. بچه ها توانستند با شلیک آرپي جي يكي از تانك ها را منهدم كنند. با انفجار تانک دشمن و فریادهای سید مجتبی، نیروها كه روحيه گرفته بودند، به طرف پاسگاه چهارم حركت كردند. پس از درگيري كوتاهي پاسگاه فتح شد.
به آخرین مرحله کار نزدیک مي شدیم. حدود پانصد متري ما پاسگاه پنج قرار داشت.
خودم را به سيد مجتبي رساندم. به همراه او جلوتر از بقيه نيروها بودم. از حاشيه ی سمت راست جاده به طرف پاسگاه پنج حركت كرديم. به دويست متري پاسگاه رسيديم. سكوت عجيبي در سه راه احساس مي شد.
پاسگاه پنج درست مشرف به سه راه و بالای تپه قرار داشت. با خودم گفتم احتمالًا كسي در پاسگاه حضور ندارد. شاید عراقی ها با شنیدن صدای درگیری فرار کرده اند.
⬅️ ادامه دارد....
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #علمدار
✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار
قسمت 8⃣3⃣
با سرعت جلو مي رفتیم. توی همین افکار بودم که یک دفعه صدای شليك تيربار و آرپيجي از بالای تپه و داخل پاسگاه به طرف ما آغاز شد. بلافاصله تانک عراقی از روبه رو شلیک کرد. همه ی ما زمین گیر شدیم!
خودمان را از روی جاده به سطح شيب دار کنار آن پرت كرديم. در اين موقع یک دفعه صدای ناله ی سید مجتبی را شنیدم! سيد فریاد زد وگفت:
« يا زهرا ( سلام الله علیها ) و
بعد آرام روی زمين نشست.»
وقتي سيد اينگونه نام مادر را به زبان آورد. معنايش اين بود كه اتفاقي برایش افتاده. با شنيدن اين ذكر، ناخودآگاه به سمتش برگشتم.
گلوله ی تيربار گرینوف به بازوي سيد اصابت كرده بود. گلوله از بازو رد شده و پهلوي او را پاره كرده بود.
دویدم به سمت سید. او را به سمت شیار کشاندم. حال و روز او اصلًا مساعد نبود. خونریزی شدیدی داشت. مي خواستیم سيد را به عقب منتقل كنيم اما قبول نكرد. مي گفت:
« بايد پاسگاه دشمن را فتح كنيم. »
در اين هنگام، بقيه نيروها از راه رسيدند. سید علی دوامی، حاج تقی ایزد، فرمانده گردان، و ...
با حجم آتش بچه ها تانك دشمن فرار کرد. بعد از دقايقي پاسگاه پنج به دست رزمندگان اسلام فتح شد. عملیات در محور ما به اهداف خود دست یافت. خبر پیروزی بچه ها بلافاصله
اعلام شد. بسیاری از نیروهای دشمن در محورهای مجاور پا به فرار گذاشته بودند.
کار پاکسازی تمام شد. سيد، نيروها را براي ادامه ی عمليات، سازماندهي و تعدادي از بچه ها را در سنگرهای اطراف سه راه مستقر كرد. با اين كار، راه فرار
نيروهاي عراقي مسدود شد. آن موقع بود که سید به عقب منتقل شد. اما من خیلی ناراحت سید بودم. شب قبل مي گفت:
« آرزو دارم مانند مادرم شهید شوم. »
حالا با زخمی که بر پهلو داشت او را به عقب منتقل مي کردند.
در مرحله سوم اين عمليات شهر هفتاد هزار نفري حلبچه ی عراق آزاد شد. مردم حلبچه از رزمندگان اسلام استقبال با شکوهی کردند. دولت عراق نیز از آنها انتقام گرفت! روز 25 اسفند شهر حلبچه به شدت بمباران شیمیایی شد.
🌱 راوی: رضا علیپور
⬅️ ادامه دارد....
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
#قرار_عاشقی😍
✨رفیق شهیدم✨
https://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸 قال السجاد (عليه السلام):
🌸 اَللّهُمَّ ... وَانتَهِ بِنيَّتى إِلى أَحسِنِ النِّيّاتِ وَ بِعَمَلى إِلى أَحسَنِ العمالِ، اَللّهُمَّ وَفِّر بِلُطفِكَ نيَّتى؛
🌸 خدايا ... نيّتم را به بهترين نيّت ها و عملم را به بهترين اعمال برسان، خدايا به لطف خود نيّت مرا كامل گردان.
📚صحیفه سجادیه ،ص 92 ،دعای 20 (دعای ایشان در طلب مکارم اخلاق)
#حدیث #حدیث_روز
https://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توفقط 🍌ـموزبخور...
وسطش نفسم میکشه...
🤪😍😘😂😊🤪
#خنده #طنز
https://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
محور همه فعالیتهایش #نماز بود.
ابراهیم در سخت ترین شرایط #نمازش را #اول وقت می خواند.
بیشتر هم به #جماعت و در مسجد میخواند.
دیگران را هم به نماز جماعت دعوت میکرد.
مصداق این حدیث بود که امیرالمومنین(ع)میفرماید:
🌹هر که به مسجد رفت و آمد کند از موارد زیر بهره گیرد:
👇👇👇
برادری که در راه ❤️ـخدا با او رفاقت کند.
علمی تازه.
رحمتی که در انتظارش بوده.
پندی که از هلاکت نجاتش دهد.
سخنی که موجب هدایتش شود و ترک گناه
ابراهیم حتی قبل از انقلاب #نمازهای صبح را در #مسجد و به #جماعت می خواند.
رفتار او ما را به یاد جمله معروف شهید رجائی می انداخت👈:به #نماز نگویید کار دارم به #کار بگویید وقت نماز است.
#رفیق_شهیدم #قهرمان_من
https://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4