eitaa logo
ستاد امر به معروف و نهی از منکر منطقه ۱۱ اصفهان (رهنان)
61 دنبال‌کننده
980 عکس
1.7هزار ویدیو
22 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از نکته های مفید
جوان کافری عاشق دختر عمویش شد،عمویش یکی از رؤسای قبایل عرب بود. جوان کافر رفت پیش عمو و گفت: عموجان من عاشق دخترت شده‌ام آمدم برای خواستگاری.... عموگفت:حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است...! جوان کافر گفت:عموجان هرچه باشد من می‌پذیرم. عموگفت:در شهر بدی‌ها (مدینه) دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری آنوقت دختر از آن تو...!! جوان کافر گفت:عمو جان این دشمن تو اسمش چیست...؟! عمو گفت :اسم زیاد دارد؛ ولی بیشتر او را به نام علی‌بن ابیطالب می شناسند... جوان کافر فوراً اسب را زین کرد با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدی‌ها (مدینه) شد... به بالای تپّه‌ی شهر که رسید دید در نخلستان جوان عربی در حال باغبانی و بیل زدن است. به نزدیک جوان عرب رفت. گفت:ای مرد عرب تو علی را می‌شناسی ...؟! جوان عرب گفت: تو را با علی چه‌کار است...؟! جوان کافر گفت :آمده‌ام سرش را برای عمویم که رئیس و بزرگ قبیله‌مان است ببرم چون مهر دخترش کرده است...! جوان عرب گفت: تو حریف علی نمی‌شوی ...!! جوان کافر گفت :مگر علی را می‌شناسی ...؟! جوان عرب گفت :بله من هر روز با او هستم و هر روز او را می‌بینم..! جوان کافر گفت : مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او رااز تن جدا کنم...؟! جوان عرب گفت:قدی دارد به اندازه‌ی قد من هیکلی هم‌هیکل من...! جوان کافر گفت:خب اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست...!! مرد عرب گفت:اول باید بتوانی من را شکست بدهی تا علی را به تو نشان بدهم...!! خب حالا چی برای شکست علی داری...؟! جوان کافر گفت:شمشیر و تیر و کمان و سنان...!! جوان عرب گفت:پس آماده باش.. جوان کافر خنده‌ای بلند کرد و گفت: تو با این بیل می‌خواهی مرا شکست دهی ...؟! پس آماده باش..شمشیر را از نیام کشید. جوان کافر گفت: اسمت چیست...؟! مرد جوان عرب جواب داد عبدالله...!! (بنده‌ی خدا) و پرسید نام تو چیست...؟! گفت:فتاح ،و با شمشیر به عبدالله حمله کرد... عبدالله در یک چشم به‌هم زدن کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد و به زمین زد وبا خنجر خود جوان کافر خواست تا او را بکشد که دید اشک از چشم‌های جوان کافر جاری شد... جوان عرب گفت: چرا گریه می‌کنی...؟! جوان کافر گفت: من عاشق دختر عمویم بودم آمده بودم تا سر علی را ببرم برای عمویم تا دخترش را به من بدهد حالا دارم به‌ دست تو کشته می‌شوم... مرد عرب جوان کافر را بلند کرد و گفت: بیا با این شمشیر سر مرا ببُر و برای عمویت ببَر...!! جوان کافر گفت :مگر تو کی هستی ...؟! جوان عرب گفت منم (( اسدالله الغالب علی‌بن ابیطالب )) که اگر بتوانم دل بنده‌ای از بندگان خدا را شاد کنم؛ حاضرم سر من مِهر دخترعمویت شود..!!! جوان کافر بلند بلند زد زیر گریه و به پای مولای دو عالم افتاد و گفت :من می‌خواهم از امروز غلام تو شوم یاعلی پس👈فتاح شد 👈قنبر غلام علی‌بن ابیطالب... ▫️یاعلی! تو که برای رسیدن جوانی کافر به آرزویش سر هدیه کردی ... ▫️یا علی! ما دوستداران تو مدتی‌است گرفتار انواع بلاها و بیماری‌ها و ...شده‌ایم ترا به حق همان غلامت قنبر دست‌های ما را هم بگیر... ✴️ بر جمال پر نور مولا امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام )صلوات...🍃🤝 🍃 یاعلی مدد🌹🌹🌹🌹❤️ افتخار کنید که شیعه علی علیه السلام هستید.
هدایت شده از نکته های مفید
8.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🎬 خانم معترض میگه: اگر امریکا هم به ما حمله کنه بهتر از این زندگیه که ما داریم... چون شب می خوابیم صبح بلند نشده می بینی دلار شده فلان تومن ▪️پاسخ های مجری را به دقت گوش بدید و برای کسانی که اینگونه فکر میکنند بفرست...
یکی از مهمترین و پرکاربردترین نکات حقوقی : 🔴جملات خطرناک درمتن قراردادها 🔷اسقاط کافه خیارات حتی خیار غبن هر چند غبن فاحش باشد : در صورت نوشتن این عنوان در قرارداد ، اگر مشکلی پیش بیاید مانند گران فروختن دیگر حق شکایت برای طرف ضرر دیده وجود نخواهد داشت. 🔷مورد معامله عیناً به رویت خریدار رسید : اگر این بند درج شود حتی در صورت پیدا شدن عیب و ایرادی در در مبیع یا مال حق فسخ وجود نخواهد داشت. 🔷در صورت عدم انجام تعهدات معامله منفسخ میگردد : این جمله این امکان را به طرف معامله شما میدهد که اگر انفساخ معامله به سودش باشد با عدم انجام تعهد خود معامله را یکطرفه فسخ نماید. 🔷فروشنده در قبال مدعیان دیگر بغیر از دولت در مورد معامله پاسخگو است : برای مثال اگر فردی زمینی به شما بفروشد و بعدا مشخص شود ملک جز منابع طبیعی است ؛ شما حق شکایت از فروشنده را ندارید. 🔷تعیین وجه التزام در امور مبهم : اگر با این اضافه کردن این بند به قرارداد میزان خسارتی که باید بپردازید از ارزش ملک بیشتر شود ؛ حق شکایت و فسخ نخواهید داشت .
هدایت شده از نکته های مفید
تئوریِ سوسک این داستان منسوب به *ساندار پیچای* است. *ساندار پیچای* یک مهندس و مدیر اجرایی هندی تبار در حوزه فناوری اطلاعات است که آگوست ۲۰۱۵ به عنوان مدیر عامل اجرایی *شرکت گوگل* انتخاب شد. این داستان را *ساندار* در سخنرانی خود در گوگل بیان کرده است.... "تئوری سوسک در توسعه شخصی" در رستورانی، یک "سوسک" ناگهان از جایی پر میزند و بر روی یک خانم می نشیند. آن خانم از روی ترس شروع به فریاد میکند. وحشت زده بلند میشود و سعی ‌میکند با پریدن و تکان دادن دست هایش، "سوسک" را از خود دور کند. واکنش او مُسری بوده و افراد دیگری هم که سر همان میز بودند وحشت زده میشوند. بالاخره آن خانم موفق می شود، سوسک را از خود دور کند. "سوسک" پر میزند و روی خانم دیگری نزدیکی او می نشیند. این بار نوبت او و افراد نزدیکش میشود که همان حرکت ها را تکرار کنند ! "پیشخدمت" به سمت آنها می‌دود تا کمک کند. در اثر واکنش های خانم دوم، این بار "سوسک" پر میزند و روی"پیشخدمت" می نشیند. پیشخدمت محکم می ایستد و به رفتار سوسک بر روی لباسش نگاه میکند. در زمانی مطمئن "سوسک" را با انگشتانش میگیرد و به خارج رستوران پرت میکند ... در حالی‌که قهوه‌ام را مزه مزه میکردم، شاهد این جریانات بودم و ذهنم درگیر این موضوع شد. آیا "سوسک" باعث این رفتارِ "هیستریک" شده بود؟ اگر اینطور بود، چرا "پیشخدمت" دچار این رفتار نشد؟ چرا او تقریباً به شکل ایده آلی این مسئله را حل کرد، بدون اینکه آشفتگی ایجاد کند؟ این "سوسک" نبود که باعث این ناآرامی و ناراحتی خانم ها شده بود، بلکه عدم توانایی افراد در برخورد با "سوسک" موجب ناراحتیشان شده بود. من فهمیدم این فریاد پدرم، همسرم یا مدیرم بر سر من نیست که موجب ناراحتی من میشود، بلکه ناتوانی من در برخورد با این مسائل است که من را ناراحت میکند. این ترافیک بزرگراه نیست که من را ناراحت میکند، این ناتوانی من در برخورد با این پدیده ‌است که موجب ناراحتیم میشود. من فهمیدم در زندگی نباید "واکنش" نشان داد، بلکه باید "پاسخ" داد ! آن خانم‌ها به اتفاق رخ داده "واکنش" نشان دادند، در حالیکه "پیشخدمت"، "پاسخ" داد. *”واکنش" ها همیشه غریزی هستند* *در حالی‌که "پاسخ" ها همراه با تفکرند!* این مفهوم مهمی در فهم زندگیست،... *آدمی که خوشحال است، به این خاطر نیست که همه چیز در زندگیش درست است؛* *او به این خاطر خوشحال است که “دیدگاهش” و پاسخش نسبت به مسائل زندگی درست است....!! همیشه ایامتان سرشار از آرامش 🌹🙏🏻🌹
هدایت شده از نکته های مفید
حدیث روز سه‌شنبه 🌹🌹🌹🌹 👇👇👇👇 ((نشانه بهشتیان )) امام صادق عليه السلام : اِنَّ لاَِهْلِ الْجَنَّةِ اَرْبَعَ عَلاماتٍ: 🌺 وَجْهٌ مُنْبَسِطٌ 🌺وَ لِسانٌ لَطيفٌ 🌺وَ قَلْبٌ رَحيمٌ 🌺وَ يَدٌ مُعْطيَةٌ؛ بهشتى ها چهار نشانه دارند: 💐روى گشاده 💐زبان نرم 💐دل مهربان 💐دستِ دهنده(اهل بذل وبخشش ) [مجموعه ورام، ج ۲، ص ۹۱]
20.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تماس تلفنی و تلاش برای تخلیه اطلاعات به سبک دهه شصت 📌شما در حال شنیدن صدای تخلیه تلفنی توسط اعضای سازمان مجاهدین خلق هستید...
5.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥مواظب کلاهبرداری ها باشید.🤔 🤲اللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج🤲 ─┅═༅═►┉༅✧༅┉◄═༅═┅
هدایت شده از نکته های مفید
🍒حدیث چهارشنبه🍒 موضوع: ((تحسین کار زشت)) 🌺🌺🌺🌺 👇👇👇👇 قالَ الامام الجواد(علیه السّلام) : مَنِ اسْتَحْسَنَ قَبیحاً كانَ شَریكاً فیهِ . امام جواد (علیه‌السلام): هر كه كار زشتی را تحسین تأیید كند، در آن کار شریک می باشد. 🌹🌺🌹🌺🌹 كشف الغمّه، ج ۲ ، ص ۳۴۹
هدایت شده از نکته های مفید
حکایت طنز خروس و شيرى باهم رفيق شده و به صحرا رفته بودند . شب که شد خروس برای خوابيدن روى يک درخت رفت و شير هم پاى درخت دراز کشيد . هنگام صبح خروس مطابق معمول شروع به خواندن کرد . روباهى که در ان حوالى بود به طمع افتاد و نزدیک درخت امده و به خروس گفت: بفرمائيد پائين تا به شما اقتدا کرده و نماز جماعت بخوانيم! خروس گفت : همان طورى که مى بينى بنده فقط مؤذن هستم ، پيش نماز پاى درخت است او را بيدار کن .. روباه که تازه متوجه حضور شير شده بود ، با غرش شير پا به فرار گذشت . خروس پرسید : کجا تشريف مى بريد؟ مگر نمى خواستيد نماز جماعت بخوانيد؟ روباه در حال فرار گفت : دارم مى روم تجدید وضو کنم !😂😂 پ.ن: *دشمنان جمهوری اسلامی ایران بدانند که شیران زیادی پای این انقلاب آماده جانفشانی هستند و الکی دور ور ایران‌ پرسه نزنند😁