eitaa logo
‹ پـاتوق چادری ها ›
1.4هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
20 فایل
به نامِ اللـه یک جوری باشید که وقتی ملائکه خواستن نامه اعمالتونو چک کنن بگن دمت گرم خوب بندگی کردی♥️(: کپی؟ حلالت‌مومن ، هدف چیز دیگریست ! فقط صلوات یادت نره ✨+ از شرایط : @shorot2 اینجا ؟ واسطه ای برای رشد و حال خوبت🌱! وقف اهلِ بیت و ما نوکریم .
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی از صد تا.mp3
9.95M
📼 8 ➖ خدا هم پارتی بازی می‌کنه؟ ➖ چرا بعضیا دعاهاشون سریع مستجاب میشه، اما من صدتا چلّه و ختم می‌گیرم، بازم حاجتهام روا نمیشه؟ 🎙👀••˹➺@Religioustfj˼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
• قشنگ‌ترین‌ترافیکی‌که‌دوست‌دارم توش‌گیر‌کنم !
هدایت شده از چند متری‌ خدا
شهدای دیروزِ حادثه تروریستی در کابل! همه دخترها با میانگین سنیِ حدود ۱۸ سال بودن.. + هیچکس برای شما کاری نمیکنه، هشتگ نمیزنه، چون خونِ شما صرفه سیاسی نداره عزیزای دلم :)🖤 |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد. روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت: اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن. فرعون یک روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد. فرعون پرسید کیستی؟ ناگهان دید که شیطان وارد شد. شیطان گفت: خاک بر سر خدایی که نمیداند پشت در کیست. سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد! بعد خطاب به فرعون گفت: من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ -📚👀••˹➺@Religioustfj˼
زنی که صاحب فرزند نمی شد پیش پیامبر زمانش میرود و میگوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه. پیامبر وقتی دعا میکند و وحی میرسد او را بدون فرزند خلق کردم. زن میگویدخدا رحیم است و میرود. سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید که او فرزندی ندارد زن اینبار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود. سال سوم پیامبر وقت زن را با کودکی در آغوش میبیند. با تعجب از خدا میپرسد :بارالها،چگونه کودکی دارد اوکه بدون فرزندخلق شده بود!!!؟ وحی میرسد:هر بار گفتم فرزندی نخواهدداشت ،او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. با دعا سرنوشت تغییر میکند... از رحمت الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود... + بخون😁 -📚👀••˹➺@Religioustfj˼
در گذشته، پیرمردی بود که از راه کفاشی گذر عمر می کرد ... او همیشه شادمانه آواز می خواند، کفش وصله می زد و هر شب با عشق و امید نزد خانواده خویش باز می گشت. و امّا در نزدیکی بساط کفاش، حجره تاجری ثروتمند و بدعنق بود؛ تاجر تنبل و پولدار که بیشتر اوقات در دکان خویش چرت می زد و شاگردانش برایش کار می کردند، کم کم از آوازه خوانی های کفاش خسته و کلافه شد ... یک روز از کفاش پرسید درآمد تو چقدر است؟ کفاش گفت روزی سه درهم تاجر یک کیسه زر به سمت کفاش انداخت و گفت: بیا این از درآمد همه ی عمر کار کردنت هم بیشتر است! برو خانه و راحت زندگی کن و بگذار من هم کمی چرت بزنم؛ آواز خواندنت مرا کلافه کرده ... کفاش شکه شده بود، سر در گم و حیران کیسه را برداشت و دوان دوان نزد همسرش رفت. آن دو تا روز ها متحیر بودند که با آن پول چه کنند ...! از ترس دزد شبها خواب نداشتند، از فکر اینکه مبادا آن پول را از دست بدهند آرامش نداشتند، خلاصه تمام فکر و ذکرشان شده بود مواظبت از آن کیسه ی زر ... تا اینکه پس از مدتی کفاش کیسه ی زر را برداشت و به نزد تاجر رفت ، کیسه ی زر را به تاجر داد و گفت : بیا ! سکه هایت را بگیر و آرامشم را پس بده! -📚👀••˹➺@Religioustfj˼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- منی‌که‌خوندن‌حکایت‌رو‌دوست‌دارم‌‌از بس که کتاب‌خونم📚😅! گفتم شاید‌شماهم مث من ‌دوست‌داشته‌باشین🌿📒(((:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاقا تا اینجا لخت باشه اشکالی داره؟!🧑‍🦯 اخرشو خیلی حق رفت 🌿🤣! 💕😂••˹➺@Religioustfj˼