eitaa logo
✨رسانه‌ خدا
229 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
17 فایل
سلااام.... هر روز در پرتو آیه های درخشان قرآن، ✨رسانه خدا✨ از تاریکی به نور، همسفر باشیم... ،آرامش گیریم ... ،عشق بورزیم..، بیاندیشیم... و زندگی کنیم..، آنگونه که پسند اوست.. کپی. انتشاربا لینک.بی لینک اجرکم عندالله 🤲💖🌺🍃💖🌺🍃💖🌺 @yar_mehraban_1
مشاهده در ایتا
دانلود
عکس برگرفته از ص156 و 157 کتاب خون دلی که لعل شد. خاطرات و اتاق کار رهبر معظم انقلاب @Resan_110_khoda
بسم الله الرحمن الرحیم 👏👏🎊🎉 💌بار الها.... از امروز(9مرداد 1400) تا روز قیامت از جانب خودت بر تابعین و همسران و فرزندانشان درود فرست.↝♡ ✋🏻وبر هرکس از آنان که اطاعت تو کرده، درودی که به سبب آن ایشان را از معصیت باز داری، ودرباغهای بهشت خود به آنان گشایش دهی..... بر هر کار نیک که از تو مدد جویند توفیق‌شان دهی..... واز حوادث شب و روز حفظشان فرمایی مگر از حادثه ای که مژده ی خیر رساند.....😍 ✔️مژده ی خیر.... دعای چهارم صحیفه سجادیه ع @Resan_110_khoda 🌹
✨📖 ❣هوالحکیم 📢قُلْ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ بگو : «اوست که آفرید تان و چشم و گوش و دل برایتان قرار داد، چه اندک سپاس می گذارید.» 🌸خدایا شکرت از چشم که می بیند. «از نگاه ناصواب بپوشان!» 🌸خدایا شکرت از گوش که می شنود. «از وسوسه های شیطانی به خدا پناه ببر !» 🌸خدایا شکرت ازقلبی که می تپد. «هر که دل سالم به پیشگاه خدا بیاورد!» ♡↝○• 📚رجوع به آیاتِ شریفه 23 ملک، 30 نور، 98 نحل، 89 شعرا بحث اینروزهای رسانه ها....... 😉 بودن یا نبودن،مسئله‌ این است.😢😅 راه حل؟!
🌙🥀 به نام خدا 📚قصه امشب ◆زندان سياسی ها در مشهد، روی تخت شکنجه..... چون عینکم را (قبلابه بهانه ای) گرفته بودند، آنها را نشناختم احساس خطر کردم. بنا بر عادت و یا غریزه، حمله ی کلامی راآغاز کردم: _چرا عینکم را گرفتید؟ من بدون عینک نمی توانم ببینم. همین طور که من صدایم به اعتراض بلند بود، یکی از آنها جلو آمد. او را شناختم. در زندان قبلی من را بازجويی کرده بود. او به من نزدیک شد و با لحنی خشمگین و تمسخر آمیز گفت : _گمان می کنی اینجا دادگاه است و به تو اجازه می دهند که به این شکل حرف بزنی؟ سپس با صدایی خشن به سخن گفتن پرداخت و در حالی که با تمسخر و استهزا صدای مرا تقلید می کرد، نخستین ضربه را به صورتم نواخت. من خودم را کنترل کردم. اما او دومین ضربه را هم وارد کرد و مرا به زمین انداخت. من روی تختی که در کنار اتاق بود، افتادم. خواستم برخیزم، اما یکی از آنها گفت :همان جا بمان، خوب جایی افتادی! فهمیدم این تخت، تخت شکنجه است. پایم را به تخت بستند. شلّاق‌هایی با ضخامتهای مختلف به سقف آویخته بودند... یکی از آنها ‌شلّاقی برداشت و شروع کرد به زدن به پاهایم. آن قدر زد که خسته شد. فرد دیگری شلّاق را گرفت. او هم زد و زد تا خسته شد. نفر سوم شروع کرد به زدن. وبه همین ترتیب.... هر کدام از آنها فرصتی برای استراحت داشتند ؛به جز من که نگذاشتند حتی اندکی استراحت کنم! در آن حال که قابل توصیف نیست.... 😔 تا اینکه من از هوش رفتم...... 📚برشی از ص 205 تا 211 کتابِ «خون دلی که لعل شد»، خاطرات سید علی خامنه ای (مدظله العالی) از زندان‌ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی @Resan_110_khoda شبتون بخیر 🦋🌙
انسان بودن زیاد سخت نیست ، کافیست مهربانی کنی! زبانت که نیش نداشته باشد و کسی را نرنجاند ، همین انسانیت است! وقتی برای همه خیر بخواهی همین انسانیت است!
🍃🌹هو الباقی قِ یْ مَ ت نداره.....👌 پیمان خدا را به بهای اندک مبادله نکنید، اگر بفهمید آنچه نزد خداست برای شما بهتر است. مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ آنچه نزد شماست نابود خواهد شدو انچه نزد خداست پایدار تر خواهد ماند. و را نیکوتر از کردارشان پاداش خواهیم داد. 🍃آیات شریفه 95 و96نحل ♡○•●______ 🤲 یا صاحب صبر، صاحب الامرمان را برسان.... وَامْلَأْ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلاً، وَأَظْهِرْ بِهِ دِينَ نَبِيِّكَ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وآلِهِ و وَاجْعَلْنِي.... ✨الهی آمین ✨ عجل لولیک الفرج
- یادتان هست کھ عهدی بستیم ؟ همھ چشم بھ راھ مهدیِ زهرا هستیم . !🌻'
🕊🌸🌙 به نام خدا 📚قصه امشب، تو آزادی!.... روزی درسلّول با دونفر از هم سلولی ها نشسته بودم. مامور طبق معمول آمد و گفت : _علی کیست؟ _من علی هستم. _علی چی؟ _علی خامنه ای. _سرو صورتت را بپوشان و دنبال من بیا! مرا به اتاق کاوه برد. به محض آنکه چشمش به من افتاد، گفت : شما آزاد هستی! خیلی تعجب کردم. باور نمی کردم. از اتاق بیرون آمدم. این بار به من اجازه داده‌شد از اتاق بازجو بدون پوشش صورت بیرون بیایم...برای نخستین بار راهروی زندان را می‌دیدم. هرکس بعدا خبرِ آزاد شدن مرا شنید، دچار تعجب شد و اولین سؤالش این بود :چرا شما را آزاد کردند؟ ومن فورا پاسخ می دادم :به مقامات زندان اعتراض کنید! آزادی من مقارن با اواخر تابستان بود، در حالی که لباسهایم زمستانی بود؛چون در زمستان بازداشت شده بودم. به سمت «توپخانه»(میدان امام خمینی فعلی تهران ) رفتم که نزدیک زندان است. مقدار کمی پول داشتم. احساس گرسنگی کردم ؛غذا خریدم و خوردم ؛ بدون آنکه فکر کنم شخصی مانندِ من باید مقیّد باشد و در کوچه و خیابان چیزی نخورد.... 📚آخرین برش از کتاب «خون دلی که لعل شد»، ص266 و267، خاطرات سيد علی خامنه ای، از زندان‌ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی. @Resan_110_khoda ✍اصل این کتاب را رهبر به عربی نگاشته اند و ما ترجمه ی فارسی آن را خواندیم. با وجود «خون دلها» ، آنقدر قلم شیرین و جذاب بودکه به سختی میشد برش هایی انتخاب کنم. 🙂 شبتون خوش باشه 🦋🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداوندا... کسی در مسئله شکر به حدّی نمی رسد مگر آنکه احسانِ دیگر تو او را به شکری دیگر ملزم می کند... بنابراین شاکر ترین بندگانت از شکر تو ناتوان، و عابدترین بندگانت از طاعتت مقصّر است..... از دعای 37 صحیفه سجادیه ع
🌸وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‌ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ... 🌸و هرگز به متاعى كه ما به گروهى از آنها داده‌ايم، چشم مدوز كه این شكوفه و جلوه‌ى زندگى دنياست، تا آنها را در آن ... 🌸١٣١ 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🌹هرصبح سلامَ ت می کنم... 🍃ای سبزترین امید و انتظار... اللّٰهُمَّ أَعِذْهُ مِنْ شَرِّ كُلِّ باغٍ وَطاغٍ خدایا... پناه ده او را از شرّ هر متجاوز و سرکشی و از شرّ همه ی خلقِ خود و نگهدار او را از پیش رو «حوادث یومیه» و از پشت سر و از طرف راست و طرف چپ.... 🌱الهی آمین🌱 🌳اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌳اللهم عجل لولیک الفرج
قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه ی کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود، پس برگشت و جرعه ای دیگر نوشید... باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیاندازد تا هر چه بیشتر و بیشتر لذت ببرد... مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد... اما (افسوس) که نتوانست از آن خارج شود، پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت... در این حال ماند تا آنکه نهایتا مرد... میگوید: دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ! پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد، و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک میشود... این است حکایت دنیا ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : إرحَمْ تُرحَمْ . رحم كن، تا به تو رحم شود . 😍
🌙🍎 به نام خدا 📚قصه امشب مشتری پر و پا قرص سیب گلشاهی انجیری ما بود. هرشب می آمد جلوی مغازه، موتورش را می گذاشت کنار دیوار و با روی خوش وارد می شد. بعد از کمی شوخی و خنده و احوال پرسی سیب می خرید و می رفت. یک شب دکتر آمد توی مغازه و گفت دوکیلو سیب برایش بکشم..... دست کرد توی جیب تا پول دربیاورد. یک مشت پول خورده از جیبش درآورد و گذاشت روی پله ی ترازو تا با هم بشمریم شان. هردو چشم های مان گرد شد. میان یک مشت پول خورده، فقط دو_سه تا سکه پیدا می شد و بقیه درِ نوشابه های لیموناد بود! گفتم : «دکتر دیگه مریض هات شورش رو در آوردن» گفت : «کَل رجب! خودتو ناراحت نکن. حتما ندارن دیگه بنده خداها! » می دانستم، هراز گاه بعضی، به جای سکه، درِ نوشابه های لیموناد را توی قوطیِ روی میزِ دکتر می ریختند. آنها خیالشان راحت بودکه دکتر بانجابتی که داشت هیچ وقت به آنها نگاه نمی کند و وقتی قرار است پول ویزیت به وسیله ی مریض توی قوطی ریخته شود، دکتر رویش را به طرفِ دیگری بر می گرداند. برای همین هم با انداختن این درِ نوشابه ها فقط صدای افتادن سکه را تولید می کردند و می رفتند بیرون. برای همین هم بیشتر روزها چندتایی از این در نوشابه ها توی جیب دکتر پیدا می شد. اما آنروز تعداد درِ لیمونادها بیشتر از سکه ها بود و دکتر نتوانست پول سیب ها را بدهد..... 📚برشی ازص 34 و 35 کتابِ«فریاد در تاکستان»، خاطرات زندگی دکتر شیخ، نوشته محمد خسروی راد شبتون نورانی 🌙💐
دکتر شیخ متولد 1286 ه ش تا 1355 صاحب روحی عظیم و متواضع
بسم الله الرحمن الرحیم
📣 روز خدا بر است. 🕊رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم 🔅باکوثرجانش، زهرا س..... 🔅و جانِ جانش، مولا علی ع... 🔅وحسن و حسین‌ جانش... آمده تا لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهد. 🔹فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ 🔹 و صداقت این روز مبارکتان باد. 🦋✨@Resan_110_khoda
لبخندت تعادل شهر را به هم می ریزد تو بخند من شهر را از نو می سازم ... 🌸💐🌸 👏👏🎊
🌸هوالقادر 🌸یا علی گفتیم و عشق آغاز شد 🌸یا علی گفتیم و دریا خنده کرد 🌸عشق ما را باز هم شرمنده کرد 🌸یا علی گفتیم و گلها وا شدند 🌸عشق آمد قطره‌ها دریا شدند 🌸یاعلی گفتیم و طوفانی شدیم 🌸مست از آن دستی که می‌دانی شدیم 🌸یاعلی گفتیم و طوفان جان گرفت 🌸کوفه در تزویر خود پایان گرفت ✍دکتر محمود اکرامی فر 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷 🔰
💌فرمود... اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ... الله یاور مومنان است و آنها را از تاریکی به روشنایی می برد... 📢و فرمود... يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ در آنروز (قیامت) که هر گروهی را با پیشوایانشان بخوانیم، خدایا ما را به نورِ رسول الله «ص» و آن، جانانِ جانَش «علیهم السلام» نورانی فرما... الهی آمین 😍 ☀️آیات شریفه 257 بقره و 71 اسراء @Resan_110_khoda
🌙🦋 به نام خدا 📚قصه امشب، عاقبت خوش دزدان... توی تاریکی مطلق داشت می رفت برای ویزیت مریض. دزدها جلوی موتورش را گرفتند. «هرچی داری بریز بیرون» دکتر نگاهی به آنها انداخت و گفت : «من دکترم، دکتر شیخ. الان چیز دندون گیری ندارم بدم به شما إلّا همین کیف که وسایل دکتریِ من هست. الان هم باید هرچه زودتر بروم. یک مریض بدحال چشم انتظار منه. اگه قبول کنید و بگذارید بروم،فردا می آیم برای تان پول می آورم...!» دزدها، جیب‌های دکتر را گشتند.... کمی آجیل یافتند و چندسکه ناچیز. یکی شان گفت : «خیلی خوب، برو به مریضت برس دکتر. اما فکر نکنی که ما خریم و باور می کنیم که فردا سر وکلّه ات اینجا پیدا میشه....» دکتر راه افتاد به طرف جایی که باید می رفت. فردا همان موقع دکتر رفت جای دزدها. صدای شان کرد. دزدها دوره اش کردند. یکی شان گفت: «عجب جیگری داری دکتر.! دیروز مجبور بودی، آنروز چرا؟» دکتر خندید و گفت : «امروز به خاطر قولی که دیروز دادم، اومدم. پول هم با خودم آورده ام!» ادامه اش جالب‌تر..... 📚برشی از کتاب «فریاد در تاکستان» خاطرات زندگی دکتر شیخ، نوشته محمد خسروی راد، ص32و 33 @Resan_110_khoda شبتون بخیر 🦋🌙
🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊
درخبراست.... 🔸اسقف مسيحيان گفت: من چهره‌هايى را مى‌بينم كه اگر از خداوند بخواهند كوه از جا كنده شود، كنده مى‌شود. اگر اين افراد نفرين كنند، يك نفر مسيحى روى زمين باقى نمى‌ماند. لذا از مباهله انصراف داده، حاضر به مصالحه شدند. 🍃خدايا... کی شود ببینیم آن چهره دلبرا و آن پیشانی درخشان و نورانی را... !؟ 🕊اللهم عجل لولیک الفرج 📚🍃
اللَّهُمَّ إِنِّی أَدْعُوکَ کَمَا أَمَرْتَنِی فَاسْتَجِبْ لِی کَمَا وَعَدْتَنِی‏.. 🤗سهم خودتون رو بردارید.... 🌾اعمال روز شریف مباهله ✧غسل ✧روزه ✧ دورکعت نماز مثل روز عید غدیر ✧دعای مباهله (شبیه دعای سحر) ✧تصدق به فقرا ✧زیارت امیرالمومنین (زیارت جامعه) 💞خدایا تو را میخوانم آنچنان که دستورم دادى پس دعایم اجابت فرماى همچنانکه وعده‏ام فرمودى.... 🥰 از دعای مباهله 🍃منبع مفاتیح الجنان
🍃همرزمان در آن شبهای دلدادگی به شیوه های گوناگونی دعا می نمودند‌ گاهی همانند حضرت فاطمه زهرا س در نماز شب خود دعا گوبودن برای رفقا و دوستان... 🍃گاهی همانند سید الساجدین در سجده های طولانی درخواست عفو و مغفرت می نمودن. 🍃 امافقط این مناجات نبود ، پس از آن و مانند گروهی دیگر از رزمندگان به دنبال ثواب و جمع آوری اعمال نیک هم بودند. 🍃گاهی اوقات وقتی صبح بیدار میشدی میدیدی.جوراب های خودت رو که وقت نکرده بودی بشوری . شسته شده است. یا 🍃 پوتین های خیلی از بچه ها هم واکس زده هست و هم درکنار هر تیم در داخل آسایشگاه به طور مرتب و منظم قبل از دستور فرمانده برای نظم دادن به آسایشگاه چیده شده . یا 🍃آب کتری بزرگه روی چراغ والور باینکه چند ساعته می جوشه هنوز آب داره و تمام نشده خداییش همیشه آب داشت.😳🤔 🍃سرویس بهداشتی عمومی تمیز شدن. 🍃هرچند برنامه بوده که بایستی گروهی می رفتیم‌ سراغش، تمیز بودند. یعنی شخصی و یا افرادی خارج نوبت نظافت کرده و معلوم هم‌نبود چه کسی هست،!! 🍃بعضی وقت ها کنار اتاق نبات یا خرمای کمی دیده می شد. گاهی نقل و گاهی هم کاک یا نون خرمایی بستگی داشت کجای این صحرای دفاع مقدس باشی، استفاده می کردی .اما نمی دونستی از کجا اومده. 😳😊 🌸والعاقبه للمتقین🌸🕊 از خاطرات رزمنده زاده @Resan_110_khoda هدیه صلوات... اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ✨🌸
🦋🌙 به نام خدا 📚قصه امشب خیلی با دکتر حشر و نشر داشتیم و از نزدیک او را می شناختیم. هم من، هم چند تا از دوستانم و هم همسایه های مطب ها و منزلش. یک چیز خیلی عجیب وجود داشت ؛ این که هیچ کس را توی این همه سال آشنایی ندیدم که کلمه لغوی از زبان دکتر شنیده باشد. شوخی هایی که در زمان نبودن زن ها بین مردان رواج دارد و حرف و تکیه کلام های... حتی در حد شوخی صِرف هم، هیچ کدام از دکتر نشنیدیم. دکتر اهل بگو بخند و مطایبه بود. هروقت که فرصت می کرد می خندید یا دیگران را می خنداند اما پای شوخی های لغو و بیهوده که بوی پشتِ سر این و آن حرف زدن بدهد یا وارد مسایل...شود اصلا نمی ماند. محترمانه از این بحث می گذشت و می رفت دنبال کارش...! 📚برشی ازکتاب «فریاد در تاکستان»، ص62، خاطرات دکتر شیخ، نوشته محمد خسروی راد @Resan_110_khoda ✰دزدهای دیشب یادتونه... ؟! با ضمانت دکتر شیخ سرکار رفتن و عوض دزدی در کارخانه قندمشهد مشغول به کارشدن..🤗 شبتون خوش باشه🌙🦋
1_1111760058.mp3
10.68M
✔️هیچ مومنی نیست مگر اینکه سهمی از شوخی و مزاح دارد. ✦آفات ارتباط ..... کینه، حسادت، سخن چینی دری از درهای جهنم است که خود به دهها و صدها در به درکات جهنم باز می شود. 🎤