#روایت_عشق
#خاطرات_شهدا
#شهیداحمدغلامی
فرزند شهید نقل میکنند:
یک روز با پدرم قدم میزدیم که پدر با خنده به من گفت:
در مُخیّلهام هم نمیگنجد که با مرگ طبیعی از دنیا بروم یا در رختخواب بمیرم!
از قبل چند مرتبه خواب دیده بود که سرش مجروح شده و همه میآیند سرش را میبوسند. واقعاً هم همینطور شد.
پدرم در حلب سوریه از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت و چندین روز به کما رفت و سپس به شهادت رسید.
⊱┈──╌♥️╌──┈⊰
@Revayateeshg