#کلام_شهید 🌷
#روایت_عشق 🖤
🔸« پروردگارا!
رفتن در دست توست، من نميدانم چه موقع خواهم رفت ولي ميدانم كه از تو بايد بخواهم مرا در ركاب #امام_زمانم قرار دهي و آنقدر با دشمنان قسم خورده ات بجنگم تا به فيض شهادت برسم.»
#شهید_صیاد_شیرازی 🍃
@Revayateeshg
امضایش این بود:
مَن کانَ لله کانَ الله لَه
هرکس برای خدا باشد
خدا با اوست ...💕
همینقدر زیبا....
#شهید_صیاد_شیرازی
#روایت_عشق
#شهیدانه
🌱ناراحت شدم. گفتم: این چه کاریه شما می کنی؟ چرا میرید اون ور خط، وسط عراقی ها؟ کجای دنیا، فرمانده نیروی زمینی میره وسط دشمن؟
خیلی آرام گفت: من باید خودم به یقین برسم، بعد نیروهام رو بفرستم اون ور.
بیش تر لجم گرفت. گفتم:
اصلا بیا بریم پیش این حاج آقایی که توی قرارگاهه، تکلیف شما رو روشن کنه. ببینم شما شرعا حق داری بری توی مهلکه یا نه؟
گفت: حالا بشین، بعد من باید خط خودی رو رد کنم باید برم. که اگه پای بی سیم گفتم این کار باید بشه، بدونم شدنیه یا نه تو هم حرص نخور نیروی زمینی ارتش، بدون فرمانده نمی مونه من برم یکی دیگه. 💔
#شهید_صیاد_شیرازی
#خاطرات_شهدا
#روایت_عشق
@Revayateeshg