eitaa logo
موسسه روایت فتح شهرستان مبارکه _
237 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم رب الشهدا این کانال به منظور ترویج فرهنگ ایثار و شهادت همزمان با سالروز میلادحضرت صدیقه طاهره﴿س﴾ راه اندازی شد
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ سلام 👤حاج محمود کریمی 🌺 (س) 🌸 با شهدای سرفراز و ایثارگران شهرستان مبارکه بیشتر آشنا شوید 🌹🌹🌹🌹🌹 به کانال موسسه روایت عشق شهرستان مبارکه بپیوندید http://eitaa.com/Revayateshqhmobarakeh
درود و رحمت خدا بر مادران شهدا که موجبات رستگاری فرزندانشان را فراهم کردند 🌷 👆 مادر شهیدان جوادی نیا ❗️ گفت چهارتا پسرم شهید شدند، رسید نگرفتم؛ برا این چارتا النگو رسید بگیرم؟!❗️ ✍ چه زیبا گفت امام خامنه‌ای : همه تحت تأثیر مادران هستند. آن (کس) که بهشتی می‌شود، پایه‌ی بهشتی شدنش از است؛ که «الجنة تحت اقدام الأمهات»٨٤/٥/٥ (س) با شهدای سرفراز و ایثارگران شهرستان مبارکه بیشتر آشنا شوید 🌹🌹🌹🌹🌹 به کانال موسسه روایت عشق شهرستان مبارکه بپیوندید http://eitaa.com/Revayateshqhmobarakeh
‍ درود خدا بر مادران شهدا که زهراگونه جگرگوشه هایشان را فدای اعتلای اسلام و ایران کردند و عاشقانه ترین معامله عبد و معبود را برای همیشه بر تارک تاریخ ثبت کردند روز مادر بر مادران شهدا خصوصا مبارک فَبَلِّغْهُ مِنّاٰ تَحِیَّةً وَ سَلاٰماً... «أَللّٰهُمَ‌عَجِّلْ‌لِوَلیِکَ‌ٱلْفَرَج» با شهدای سرفراز و ایثارگران شهرستان مبارکه بیشتر آشنا شوید 🌹🌹🌹🌹🌹 به کانال موسسه روایت عشق شهرستان مبارکه بپیوندید http://eitaa.com/Revayateshqhmobarakeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ سرود قدیمی و تاریخی《مادر برام قصه بگو》 👈 کاری از گروه سرود بچه های آباده در دهه ۱۳۶۰ ⏰ مدت ۷ دقیقه و ۸ ثانیه 💾 حجم حدود ۱۸ مگابایت 📝 متن سرود 👇 مادر برام قصه بگو دل تنگ تنگه قصه بابا رو بگو دل تنگه تنگه مادر مادر مادر مادر مادر برام حرف بزن از ایمونش بگو مادر برام حرف بزن از پیمونش بگو مادر تو دونی و خدا از خوبی هاش بگو از مهربونی و از مهر و وفاش بگو از جونفشونی و از رزم بابام بگو مادر مادر مادر مادر
🌹مادری بود بنام ننه‌علی آلونکی ساخته بود در بهشت‌زهرا بر قبر فرزند شهیدش شب و روز اونجا زندگی میکرد، قرآن میخوند سنگ قبر پسرش بالش‌ش بود و همونجا هم چشم از دنیا می‌بندد و کنار فرزندش خاک میشود این داستان یک شهید است خدا کند که در روز قیامت شرمنده این مادر نشویم... بخاطر همه ی کم وکاستی وکوتاهی مان مارا ببخش با شهدای سرفراز و ایثارگران شهرستان مبارکه بیشتر آشنا شوید 🌹🌹🌹🌹🌹 به کانال موسسه روایت عشق شهرستان مبارکه بپیوندید http://eitaa.com/Revayateshqhmobarakeh
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 ڪه می‌شوی میوه که در برابر چشمانت می‌کشد ... رشیدش را که می‌بینی و در دلت برایش «لاحول ولاقوة الابالله» می‌خوانی ... باید برای عاقبت هم دعا کنی و عاقبت بخیری یعنی ...
🌹لحظاتی با شهدا🌹 📌 تا آخر بخوانید/ *شهیدی که سرش را زنده بود از تنش جدا کردند* 🔹️ *عباسعلی فتاحی* بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زنده‌ی دنیا تسلط داشت ◇ تک فرزند خانواده هم بود، زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه ◇ مادر گفت: *عباسم!* تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ ◇ *عباسعلی* گفت: امام گفته. ◇ مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم... 🔹️ *عباس* اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته ◇ اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب ، فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. ◇ گفتند: آقای *عباسعلی فتاحی!* تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه... ◇ بالاخره *عباسعلی* با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند. 🔹️یه روز *شهیدخرازی* گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن ، پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود ◇ پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون *عباسعلی* بود ◇ قبل از رفتن *حاج حسین * خواستشون و گفت: " به هیچوجه با عراقیها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره... 🔹️تخریبچی ها رفتند... یه مدت بعد خبر رسید ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته... ◇ اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای *عباسعلی* و اسیر شد... ◇ زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند ممکنه *عباسعلی* توی شکنجه ها لو بده 🔹️پسر عموی اومد و گفت: *حاج حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه* برید عملیات کنید... ◇ عملیات المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت ◇ پسر عموی *عباسعلی* اومد و گفت: این *عباسعلیه*! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه... 🔹️ عراقی میگفتند: روی پل هر چه *عباسعلی* رو کردند چیزی نگفته ◇ اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند. ◇ جنازه اش رو آوردند تحویل مادرش بدهند. ◇ گفتند به مادرش نگید سر نداره، وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! ◇ گفتن مادر بیخیال. نمیشه... ◇ مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. ◇ گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین 🔹️یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین *عباسم* سر نداره؟ ◇گفتند: ! سر *عباس* تو رو بریدند. ◇ مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم... ◇مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن *عباس* رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی و ) و خم شد رگهای *عباس* رو بوسید. و مادر *شهید عباسعلی * بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد... ** یادش گرامی وراهش پررهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ✅کانال اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام شهرستان مبارکه https://eitaa.com/joinchat/3553296780C72e27831e9 ✅کانال هیات جوانان عاشورایی رزمندگان اسلام شهرستان مبارکه https://eitaa.com/joinchat/1423311317Ce05833da15 ✅گروه رزمندگان اسلام شهرستان مبارکه eitaa.com/joinchat/2128412683Ccb953600a6 ✅ کانال موسسه فرهنگی روایت فتح شهرستان مبارکه @Revayatfathmobarakeh ✅کانال علیرضا اسلامی فر https://eitaa.com/joinchat/3254845685C9449a4b60c