eitaa logo
🌹ریحانةُ الرسول(علیهاالسلام)🌹
92 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
573 ویدیو
46 فایل
هر کس میخواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند ....
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 💢چند نكته از مرحوم رحمه الله علیه ✅اگر به قدر ترسيدن از يك عقرب، از عِقاب خدا بترسيم، عالَم اصلاح مي شود. ✅ ۲: تو براي خدا باش، خدا و همه ملائكه اش براي تو خواهند بود. «مَن كانَ لله، كان الله لَه». ✅ نكته ۳: سعي كنيد صفات خدايي در شما زنده شود؛ خداوند كريم است، شما هم كريم باشيد. رحيم است، رحيم باشيد. ستاّر است، ستار باشيد. ✅ نكته ۴: دل جاي خداست، صاحب اين خانه خداست. آن را اجاره ندهيد. ✅ نكته ۵: كار را فقط براي رضاي خدا انجام دهيد، نه براي ثواب يا ترس از جهنّم. ✅ نكته ۶: اگر انسان علاقه اي به غير خدا نداشته باشد، نفس و شيطان زورشان به او نمي رسد. ✅ نكته ۷: اگر كسي براي خدا كار كند، چشم دلش باز مي شود. ✅ نكته ۸: اگر مواظب دلتان باشيد و غير خدا را در آن راه ندهيد، آنچه را ديگران نمي بينند شما مي بينيد. و آنچه ديگران نمي شنوند، شما مي شنويد. ✅ نكته ۹: هركاري مي كنيد نگوييد: "من كردم"، بگوييد: «لطف خداست». همه را از خدا بدانيد. ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ➖➖➖➖➖➖ @ReyhanatoRasoul97 🌿
بشڪند دستے ڪہ ویران ڪرد این گلخانہ را درعزا بنشاند او ، شمع و گل و پروانہ را بشڪند دستے ڪہ هتڪ حرمت این خانہ ڪرد شیعہ را سوزاند و خون در قلب صاحبخانہ ڪرد درون قلب جهان ، انقلاب گشتہ بیا نفس ، بدون تو همچون عذاب گشتہ بیا نظارہ ڪن بہ فرا سوے مدینہ و ببین حرم بہ دست حرامے خراب گشتہ بیا این گلستان نبیّ بار دگر ویران شدہ چشمهاے منتقم ، بار دگر گریان شده😭 بعد تخریب بقیع و این ستم در آن دیار گشت روشن ، از چہ قبر فاطمہ پنهان شده🕊️ السَّلامُ عَلَيْكُمْ یا اَئمة البَقیع السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ علیهم السلام... 🔸🔹ـــ🏴🏴ــــ🔹🔸 ⚫هشتم شوال سالروز تخریب مزار ائمه بقیع (علیهم السلام) به دستور وهابیون آل سعود @ReyhanatoRasoul97 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 توکل برخدایت کن؛ کفایت میکندحتما؛ اگرخالص شوی بااو؛ صدایت میکندحتما"؛ اگربیهوده رنجیدی؛ ازاین دنیای بی رحمی؛ به درگاهش قناعت کن؛ عنایت میکندحتما"؛ دلت درمانده میمیرد؛ اگرغافل شوی ازاو؛ به هروقتی صدایش کن؛ حمایت میکندحتما"؛ خطاگرمیروی گاهی؛ به خلوت توبه کن بااو؛ گناهت ساده میبخشد؛ رهایت میکندحتما"؛ به لطفش شک نکن؛ اگردنیاحقیرت کرد؛ تورسم بندگی آموز؛ حمایت میکندحتما"؛ اگرغمگین اگرشادی؛ خدایی راپرستش کن؛ که هردم بهترینهارا؛ عطایت میکندحتما .... 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 @ReyhanatoRasoul97🌿
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ✨﷽✨ 🌸دعاکردن از نظر 💠ما وظیفه داریم کنیم چه اجابت بشه چه نشه قرار نیست هرچی بخوای از خدا؛ بهت بده.. ادعونی یعنی من را بخوان تا اجابتت کنم نه اینکه هم به من بگی هم به دیگران رو بزنی. 🔻دردعا تکلیف مشخص نکن! حضرت یوسف (ع) گفت خدایا زندان بهتره واسه من تا اینکه اسیر دام زنان بشم. حضرت یوسف تو زندان فهمید با دعایی که خودش کرده افتاده زندان باید می گفت خدایا نجاتم بده از شر زنان... 🔻حضرت موسی گفت خدایا من به خیری که ازجانب تو بهم برسه نیازمندم. خدا جریان را طوری چید که بخاطر آب دادن به بزغاله ها هم صاحب زن شد هم مسکن هم شغل هم سرمایه هم امنیت... این یه قانونه ان تنصرالله.... ینصرکم خدارو یاری کن تا خدا یاریت کنه... حدیث داریم از دعا خسته نشو❌ 👈یا اجابت شود. 👈یا مشابهش بهت میدن. 👈یا دفع بلا میکنن. 👈یا اونو به نسلت میدن 👈یا بجاش نسل صالح میدن. 👈یا ذخیره آخرت میکنن. 👈یا کفاره گناهات میکنن. و قیامت که می بینی چی بجای دعاهای اجابت نشده ات دادن؛ آرزو میکنی ای کاش هیچ حاجتم را در دنیا نمی دادن... 🍃هیچ دعایی پیش خدا گم نمیشه تو صلاحت رو نمیدونی همیشه بگو خدایا اگر این کار خیر داره برام؛ بهم بده..‌ الدعا مُخ العباده دعا مغز عبادت است 🙏 @ReyhanatoRasoul97 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن را که باز می‌کنید، مطالعه می‌کنید، سعی‌تان این باشد که قرآن را بفهمید، یک آیه بخوانید؛ با تدبّر، با دقت. #طرح_کلی_اندیشه_اسلامی_در_قرآن #جلسه_هفتم @ketabetarhekoli 🍃🌺🍃 @ReyhanatoRasoul97 🌿
نماز کپسول ذکر خداست. سرتا پای نماز ذکر الله است. بزرگ‌ترین خاصیت نماز این است که یاد خداست. #طرح_کلی_اندیشه_اسلامی_در_قرآن #جلسه_هفتم @ketabetarhekoli 🍃🌺🍃 @ReyhanatoRasoul97 🌿
﷽🕊 💠 در همهمه ی فکری خودم و مادر،‌ راهی هتل شدیم. ذهنم،‌ میدانی جنگ زده بود برای بافتن و رشته کردن. اینجا هتلهایش هم زیبا بود و من گیج ماندم از آن همه تلاشِ‌ غولهای قدرت برایِ سیاه نمایی ... پیرمرد راننده لبخند زد ... دربان هتل لبخند زد ... مسئول رزرو لبخند زد ... کارگر ساده که حامل چمدانها بود لبخند زد ... اینجا جنس لبخند آدمهایش فرق داشت ... اینجا لبریز بود از مسلمانان ترسو ... در اتاقم را محکم بستم و برای اطمینان بیشتر یک صندلی پشت آن قرار دادم. من حتی از لبخند مسلمان ترسو هم می‌ترسیدم. دانیال همیشه می‌خندید ... بعد از چند ساعت استراحتِ نافرجام به سراغ متصدی هتل رفتم. باید چند کارگر برایم پیدا می کرد تا آن خانه ارواح، بازیافت می شد. چند لغت فارسی را کنار یکدیگر چیدم ... نمی‌دانستم می توانم منظورم را برسانم یا نه ... اما باید تلاشم را می کردم. متصدی جوانی خوش چهره بود با رنگی آسیایی. مقابلش ایستادم. با مهربانی نگاهم کرد. جملاتِ از پیش تعیین شده را گفتم ... لبخندش پر رنگتر شد. احتمالا نوعی تمسخر ... مطمئنا کلماتم معنیِ خاصی را انتقال نداد. پرسید،‌ می توانم انگلیسی صحبت کنم؟ و من می‌توانستم ... این ملت با زبان بین الملل هم آشنا بودند؟ یعنی اسلام جلویشان را نمی‌گرفت؟ کمی عجیب به نظر می‌رسید ... ماجرای خانه را برایش توضیح دادم و او قول داد تا چند نفر را برای این کار پیدا کند. فردای آن روز آدرس را به کارگران دادم و به همراه مادر راهی خانه شدم. این خانه و حیاتش اگر زیرِ‌خروارها خاک و برگ هم دفن می شد،‌ جای تعجب نبود. دوریِ چندین ساله، این تبعات را هم داشت. دو کارگر نظافت حیات و دو کارگر نظافت داخل خانه را به عهده گرفتند. وقتی درِ‌ چفت شده را به سختی باز کردم مقداری خاک به سمتم هجوم آورد و من ترسیدم ... زنده به گوری کمترینِ‌ لطفِ‌ این دیار و مردمانش است. خاطراتِ کودکی زنده شد ... درست در لابه لای مبلهای تار بسته از عنکبوت و زیر سیگاریِ دفن شده در غبارِ‌پدر ... اینجا فقط دانیال می‌خندید ... و من می دویدم ... او به حماقتم در دلبستگی و من در پی فرار از وابستگی ... مادر با احتیاطی خاص وسایل را زیر و رو می کرد ... گاه لبخند می زد ... گاه می‌گریست ... با یان تماس گرفتم ... آرامشِ‌ چهره اش را از اینجا هم می‌توانستم ببینم ... کجایی دختر ایرونی ؟؟ جمله اش کامل نشده بود که صدای عصبی عثمان گوشم را آزار داد. هیچ معلومه کدوم گوری هستی؟ آخه تو کی میخوای مثلِ بقیه آدما زندگی کنی؟ هیچ وقت ... اگر هم می‌خواستم،‌ خدایِ‌ این آدمها بخیل بود ... حوصله ایی برای پاسخگویی نبود،‌ پس گوشی را قطع کردم ... چندین بار گوشیم زنگ خورد. عثمان بود. جواب ندادم ... ناگهان صدایی عجیب در حیات پیچید ... صوت داشت ... آهنگ داشت ... چیزی شبیه به کلماتِ‌ سجاده نشینِ مادر ... انگار خدای این مسلمانان سوهان به دست گرفته بود برای شکنجه ام ... درد به معده و سرم هجوم آورد ... حالم خوب نبود و انگار قصد بدتر شدن داشت ... کاش گوشهایم نمی‌شنید ... منبعِ‌ این صداها از کدام طرف بود؟؟ بی حس و حال، جمع شده در معده، رویِ‌ یکی از پله ها نشستم. یکی از کارگران که مردی میانسال بود در حالیکه آستینش را بالا میزد به سمت حوض رفت. شیرِ آبِ‌ کنارش را باز کرد ... آّب با فشار و رنگی زرد  از آن خارج شد ... مرد چه میکرد؟؟ یعنی وضو بود؟؟ اما مادر و یا عثمان که به این شکل انجامش نمی دادند ... روبه رویم ایستاد. خانووم نمی دونید قبله کدوم طرفه؟ مزحکترین سوال ممکن را پرسید آن هم از من ... مسیرِ خانه یِ خدایش را از من می خواست؟ پسر جوانی که همراهش بود صدایش زد مشتی ... این فارسی بلد نیست ... حالا مجبوری الان نماز بخوونی؟؟ برو خونه بخوون ... مرد سری  تکان داد. نمازو باید اول وقت خووند ... پسر جوان سر از تاسف تکان داد ... یعنی مسلمان نبود؟ دختری جوان از خانه خارج شد. مشتی قبله اینوره ... سجاده تو یکی از اتاقا پهن بود ... اون خانوومه هم رفت روش وایستاد واسه نماز ... پیرمرد تشکری پر محبت کرد. ممنون دخترم ... ببین میتونی یه مهر واسم پیدا کنی ... دختر ایستاد. نه ظاهرا از اهل سنت هستن ... اون خانوومه نه مثلِ ما وضو گرفت ... نه مثلِ ما نماز خووند ... مهرم نداشت ... پیرمرد با چشمانی مهربان به سمت باغچه رفت. چیزی را در آن جستجو کرد. سپس با سنگی کوچک در گوشه ایی از باغ ایستاد. سنگ را روی چمن ها قرار داد و روبه رویش ایستاد ... نماز خواند ... تقریبا شبیه به مادر با اندکی تفاوت ... سجده رفت ... اما به روی سنگ ... خدای این مردمان در این سنگ خلاصه می‌شد؟؟  چقدر حقیر ... ادامه👇
صدای گوشی بلند شد.. اینبار یان بود دختر ایرونی هم آنقدر کم حوصله ؟؟ اون دیوونه که گذاشت رفت. برای کنترل درد معده نفسهایی عمیق کشیدم. صدایش نگران شد. سارا حالت خوبه؟ نه.. خوب نبود.. سکوت کردم سارا.. ما با هم دوستیم.. پس بگو چی شده.. مشکل کجاست.. حال مادر چطوره؟؟ چشمم به نماز خواندنِ پیرمردِ‌ کارگر بود. از اینجا بدم میاد.. باز هم صدایش نرم شد و حرفهایش پر آرامش.. @ReyhanatoRasoul97