فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الله اکبر
نمازت شد نشسته 🖤
#فاطمیه
مادر میگه:
یا الهی عجِّل وَفاتی سریعاً
بچہ ها میگن:
اللّهُمَّ اشْفِ كُلَّ مَرِیضٍ🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
Γ🎞🖤••
زهرایپاڪ،ایغمزیبایدلنشین
توخواندنیترینغزلعاشقانهای
#فاطمیهخطمقدمماست🥀
#فاطمیه
ریحانه زهرا:))🇵🇸
#پارت_چهلم #رمان_خانم_خبرنگار_و_آقای_طلبه ️بعد اینکه بستنی خوردیم با محمد و علی و فاطمه تصمیم گرفت
#پارت_چهل_و_یکم
#رمان_خانم_خبرنگار_و_آقای_طلبه
با احساس سوزش دستم چشمامو باز کردم.
نور چشمامو زد و دوباره بستمشون.
صدای محمد آروم تو گوشم پیچید: فائزم...! خوبی؟!
صدای محمدم بغض داشت...!!
_مح... نتونستم ادامه بدم... واقعا نتونستم... توانایی حرف زدن نداشتم... آخ دستم میسوزه...!!
چشمامو دوباره باز کردم تا به نور عادت کرد...
توی یه اتاق بودم در و دیوار سفید بود
به دستم نگاه کردم سرم زده بودن بهم و محمدم دستشو گذاشته بود رو دستم...!!
_اینجا... کجا...؟!!!
محمد با صدای پر از بغض گفت : الهی فدای خانومم بشم... حرف نزن حالت بد میشه... اینجا بیمارستانه...!
حالم یه جوری بود؛ پلکام رو نمیتونستم باز نگه دارم... دستم درد میکرد... اشکام جاری شدن...!!
محمد دستو ول کرد و از روی صندلی کنار تختم بلند شد و روی صورتم خم شد...
با صدای گرفته و از ته چاه گفت: مگه نگفتم دیگه حق نداری گریه کنی...
چرا میخوای بکشیم...
صورتش داشت به صورتم نزدیک میشد که یهو در باز شد و فاطمه و علی اومدن داخل...
علی روی صورتم خم شد و لپمو بوسید.
علی: الهی فدات شم خواهری حالت چطوره؟!
محمد به جای من جواب داد: خوب نیست... نمیتونه درست حرف بزنه... سختشه...!!
فاطمه اومد کنارمو دستمو تو دستش گرفت و آروم توی گوشم گفت: پاشو پاشو این لوس بازیارو در نیار!! ایییش داری ناز میکنی دیگه واسه اقاسید!! ولی سید داشت سکته میکرد هاااا!!
کم مونده بود بزنه زیر گریه...!!
علی: عزیزدلم فاطمه خانومم زشته توی جمع درگوشی صحبت کنی!!
فاطی: صحبت زنونه بود!!
محمد: علی نگفت کی مرخص میشه؟!
علی: چرا گفت سرمش تموم شد بگو پرستار بیاد بکشش بعد مرخصه
محمد: برم بگم بیاد؛ تموم شده ها!!
فاطی: شما بشینید من میرم میگم بیاد.
فاطمه از در اتاق بیرون رفت و بعد با پرستار اومد وقتی خواست سرم رو از دستم بیرون بیاره از ترس درد چشمامو بستم!
محمد دستمو گرفت و گفت: تموم شد عزیزم بلند شو.
به کمک محمد بلند شدم فاطمه چادرمو سرم کرد و با علی جلو افتادن رفتن حسابداری منم تکیه داده بودم به سینه محمد و اون دستشو دورم پیچیده بود و راه میرفتیم.
تو حیاط بیمارستان منو روی نیمکت نشوند.
محمد پایین نمیکت نشست و دستمو تو دستش گرفت.
محمد: فائزه... دوست دارم... طاقت ندارم دیگه اینجوری ببینمت... تورو خدا دیگه اینجوری نشو...!!
بغض تو صداش وادارم کرد فقط نگاش کنم و آروم گفتم: چشم محمدم... چشم...
#ادامه_دارد...
#پارت_چهل_و_دوم
#رمان_خانم_خبرنگار_و_آقای_طلبه
صبح با صدای آلارم گوشیم از خواب بلند شدم حالم خیلی بهتر شده بود.
دیشب واقعا داشتم میمردم از سردرد... بدن درد... اصلا هیچی نگم بهتره بخدا.
محمد تا دیروقت پیشم بود و برای سلامتیم نماز خوند و بالای سرم دعا خوند و باهام حرف زد وقتیم خواب رفتم فاطمه گفت رفته خونه دوست باباش که این یه هفته اونجان بخوابه.
الان ساعت دو ظهره مامان برام سوپ درست کرده ولی نمیتونم بخورم!!
_بابا به خدا اشتها ندارم.
مامان با خشم گفت: هیچی نخوردی از دیروز ضعف میکنی دختر باید بخوری!!
فاطی: مامان جان شما غصه نخوردید من مجبورش میکنم بخوره.
فاطمه با ظرف سوپ کنارم نشست.
فاطی: میوفتی میمیری ها راحت میشم از دستت پاشو اینو کوفت کن خواهرمن
_نمیخوام بخوررررم اشتها ندارم!!
فاطمه زیر لب گفت: از دست تو
و پاشد و رفت.
تقریبا نیم ساعت بعد در اتاقم بدون در زدن باز شد و محمد بدون در زدن اوند تو (اوه اوه اعصابش عجیب خطریه ها!!)
محمد با فریاد و عصبانیت اومد طرفم گفت: چرا هیچی نمیخوری؟ هان؟
با ترس و لرز گفتم : س...سلام
محمد:سلام دختره ی بی فکر!! چرا غذا نمیخوری هان؟!! چرا؟!!
_بخدا اشتها نداشتم
محمد با داد گفت: ببین اشتها نداری واسه خودت نداری!! باید بخوری...
باید مراقب خودت باشی...
تو الان فقط مال خودت نیستی...
مال منی؛ میفهمی؟! زن منی!! مال منی!! باید مراقب خودت باشی باید...
با بغضی که توی صدام بود گفتم: محمد ببخشید من بخدا نمیخواستم ناراحتت کنم.
در گوشم آروم گفت: دوست دارم فائزه... بخدا دیوونتم...!!
#ادامه_دارد...
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚✨💚
💚بر احمد و خُلق
مهربانش صلوات💚
💚بر حیدر و صبر
بیکرانش صلوات💚
💚ازفاطمه، مجتبی
و مظلومِ حسین💚
💚تا حضرت
صاحب الزمانش صلوات 💚
💚✨اَللّهم صَلِّ عَلى محمّد
💚✨وَ آلِ محمّد
💚✨وعجل فرجهم
#سلام_امید_منتظران♥
هر صبح که بلند می شوم .....
آراسته روی به قبله می ایستم ومیگویم:
"السلام علیک یا اباصالح المهدی"
وقتی به این فکر میکنم که خدا
جواب سلام را واجب کرده است،
قلبم از ذوق اینکه شما به اندازه ی
یک جواب سلام به من نگاه می کنی
از جا کنده می شود.
آقاجانم! دوستت دارم❣
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
🌼 #السلام_علیک
🌼 #یا_اباصالح_مهدی
🌼عمری اسیـر هجر
💫و غم بی قراری ام
🌼بارانی ام که بر
💫سر راه تو جاری ام
🌼عمـرم به سر رسیـد
💫بیا عشق فاطمـه (س)
🌼از حد گذشتـه
💫 مدت چشم انتظاری ام
🌼الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَــرَج🌼
🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کی شود در
ندبه های جمعه پیدایت کنم💚
گوشه ای تنها
نشینم تا تماشایت کنم💚
می نویسم روی
هر گل نام زیبای تو را💚
تا که شاید
این روز جمعه ملاقاتت کنم💚
السلام علیک یاصاحب الزمان💚
🌹 ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج 🌹
#فـاطـــــمـیه🥀
الا ای چاه ! یارم را گرفتند💔
گلم، باغم، بهارم را گرفتند🥀
میون کوچهها با ضرب سیلی
همه دار و ندارم را گرفتند🔥🍂
🍃🌻 گاهی نه گریه آرامت میکند و نه خنده
نه فریاد آرامت میکند و نه سکوت
آنجاست که با چشمانی خیس
رو به آسمان میکنی و میگویی
خدایا تنها تو را دارم
خداراکه صدامیزنی
خیالت راحت می شود
دلت آرام میگیرد
که کسی تا آخر هوایت را دارد🌻🍃
#ارسالی
یعنیدیگهوقتیخوردیبهیهمشکلی
دریبراتبازنبود.."
ایمانبیاریکهیهخداییهست..!🙂☝️🏻
دلتگرمباشه.."
کهبینتمومبدعهدیهایزمونه
یکیاونبالاحواسشبهتهست..!😌♥️
بدونبرایخداغیرممکنوجودنداره
ازغموغصههایمنوتوهمکهکلیبزرگتره..!
پسچراآرامشوازخودتبگیری..؟!
هزارویکدردورنج
بافکرکردنالکیبیادسراغت..!
بهخودتبیامسلمون..(:
#خداراهمیگشاید🎈
#ارسالی
🍃🍄 گفتم خدایا دلم گرفته؛ گفت از من؟
گفتم خدایا از همه دلگیرم؛ گفت حتی من؟
گفتم خدایا چقدر دوری؛ گفت تو یا من؟
گفتم خدایا دلم را ربودند؛ گفت پیش از من؟
گفتم نگران روزیم؛ گفت آن با من
گفتم درون قلبم خالیست؛ گفت پرش کن از عشق من
گفتم دست نیاز دارم؛ گفت بگیر دست من
گفتم از تو خیلی دورم؛ گفت من از تو نه
گفتم آخر چگونه آرام گیرم؟ گفت با یاد من
گفتم خدایا کمک خواستم؛ گفت غیر از من؟
گفتم خدایا دوستت دارم؛ گفت بیشتر از من؟
گفتم با این همه مشکل چه کنم؟ گفت توکل به من
گفتم هیچ کسی کنارم نمانده؛ گفت بجز من
گفتم خدایا چرا اینقدر میگویی من؟ گفت چون من از تو هستم و تو از من 🍄🍃
#ارسالی
➰🦋 دلم گرم خداوندیست که با دستان من، گندم برای یا کریم خانه میریزدچه بخشنده خدای عاشقی دارم که میخواند مرا با آنکه میداند گنهکارم دلم گرم است، میدانم بدون لطف او تنهای تنهایم برایت من، خدا را آرزو دارم 🦋➰
#ارسالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ڪاشبھپایانرسداینفـراق✨!
#جمعہهاےامامزمانی🌱