eitaa logo
ریحانه زهرا:))🇵🇸
4.6هزار دنبال‌کننده
54.2هزار عکس
38.7هزار ویدیو
617 فایل
‹ ﷽ › - ️مـٰا‌همـآن‌نَسل‌ِجَوانیـم‌ڪِہ‌ثـٰابِت‌ڪَردیم‌ در‌رَه‌ِعِشـق،جِگَردارتَراَزصَد‌مَردیم..! - هرچه‌اینجا‌میبینید‌صرفا‌برای‌ما‌نیست! - کپی؟! حلالت - ‹بی‌سیم‌چۍ📻› https://harfeto.timefriend.net/17323605084289 - <مدیرارتباطات> @Reyhaneh_Zahra1
مشاهده در ایتا
دانلود
. . از‌بچگی‌یادم‌دادند‌جاهای‌شلوغ باید‌چادرمادر‌رامحکم‌تر‌گرفت‌تاگم‌نشد.. حضرت‌مآدر! این‌روزها‌که‌بازاردنیا،شلوغ‌ترازهمیشه شده، باید‌چادرت‌رامحکم‌تراز‌همیشه‌بگیرم. این‌روزها‌که‌طوفان‌بلا،تن‌دنیارا میلرزاند.. من‌دلم‌رابه‌محبت‌شما‌گرم‌میکنم، میدانم‌هرکس‌که‌تورا‌دوست‌دارد،زیر‌چادر محبتت‌درامان‌خداست..!♥️ ✍🏻بــے‌پلاڪ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹🖤🎼› - - گیراُفتاده‍ یه‌مادر‌بین‌چهل‌تاحروم‌زاده‍...!💔 - - ❁ ¦↫
ܢ̣ـݼـہ ܣ‍ߊ ܩـࡐ‌ߊ‌ܦ̇ܧـيܥ‌‌ ﯾڪܩ ܢ̣ࢪﯾܩ ؏ܢܚ݅ࡐ߳ ܢ̣ߊ‌ܝ̇‌ے؟ 🙃
Amir Kermanshahi - Cheshmato Beband.mp3
6.81M
خطر احتمال شکستن قلب.... با احتیاط گوش دهید(:
ڪـے گـ؋ـتـہ بچـہ ܩذه‍بـے ؏اشق ﻧܩﯾشه؟🙃 ـ؏اشق ܩﯾشـہ ﺧﯾلـے ه‍ܩ قشنگ ؏اشق ܩيشـہ🙂 از اܩࢪوز ﯾـڪ باࢪ با ه‍ـܩ ܩـے ࢪﯾܩ ؏شق بازے🙃🙂
هر روز باهم یک مداحی جدید توجه داشته باشید این برنامه فقط برای دو ده ی فاطمیه هستـ....
برادرم جزو نیرو های یگان ویژه بود، من دلم براش تنگ شد گفتن برم همون جایی که باید وایسن رفتیم دیدم بعضی هاشون خیلی خستن پوشیمو زدم که نشناسنم به هوای خرید از جلوشون رد شدم روبه برادرم گفتم: -این روزا مراقب خودتون باشید فکر کنم دوستش اشتباه شنیده بود بت دونه اینکه ببینه کی این حرف رو زده گفت: -خواهر نمیزنیم به خدا نمیزنیم انقدر که خوردیم نزدیم.... نگران نباشید نمیزنیم:) برادرم صدام رو شناخت گفت -دادش مهدی خواهر خودمونه برگرد دلم ریش ریش شد بچه ها به خدا نمیزنن... ✍🏻بــے‌پلاڪ ــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-من‌از‌حکایت‌عشق‌‌تو‌بس‌کنم‌‌هیهات مگر‌عجل‌که‌ببندد‌زبان‌گفتارم(:
✨'قصّہ اسارت'✨ يك بار با سربازی برخورد پيدا كرديم. حاج آقا ابوترابی را آوردند ايشان گفت: «شما بايد آرام باشيد اگر می‌گويند اين كار را نكنيد گوش كنيد .... » فرمانده زندان هم بود گفت: «شما مثل دختر ما هستيد مهمان هستيد من مثل پدرتان هستم.» گفتم: «ما نه مهمان شماييم نه دختر شما و نه پدری شما را قبول داريم. شما دشمن ماييد ما هم دشمن شما. با ما هم مثل يك دشمن برخورد كنيد چيزی بيش از اين نمی‌خواهيم. به هر اسيری هرچه داده‌ايد به ما هم بدهيد اما بايد حقمان را بدهيد. چيزی كه حق ما نيست نبايد انجام شود.» راوے: فاطمه ناهيدے
یَا فَاطِمَةُ کَلِّمِینِی! فَأَنَا ابْنُ عَمِّکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَالَ فَفَتَحَتْ عَیْنَیْهَا فِی وَجْهِهِ وَ نَظَرَتْ إِلَیْهِ وَ بَکَتْ وَ بَکَی ... اےفاطمه، بامن‌سخن‌بگو! من‌پسرعموے‌ٺو علےبن‌ابےطالب هستم. فاطمه‌چشمان‌ خود‌رابھ‌روےاو‌بازڪرد، "آنگاھ‌آن‌بانوگریسٺ‌وعلے(ع)هم‌گریان‌شد"😭 بحارالأنوار، ج۴۳، ص۱۷۸ ـــــــــــــــــــ