#حرفایعمیقشهدا✍️🖇️
اوایل جنگ بود🔗
ومرزها دست عراق بود..🖐️
باحسرت بہ ابراهیم گفتم:🗣️
«یعنے میشہ مردمِ ما راحت🍃
از این جاده عبور کنن🚶🚶
و بہ شهر خودشون برن؟🌇
ابراهیم گفت:👤
«چے داری میگے! 🍀
روزی میاد که ازهمین جاده🌁
مردم ما دستہ بہ دستہ🖐️
به کربلا سفر مےکنند..»❤️
#شهید_ابراهیم_هادی
#با_شهدا 🥀
⚘شب ڪه دیر مے اومد خونه؛
در نمے زد،
از روی دیوار مے پرید تو حیاط
و تا اذان صبح صبر مے ڪرد.
بعد به شیشه مے زد و
همه را برای نماز صبح بیدار مےڪرد.
⚘بعد از شهادتـش
مادرم هر شب با صدای برخورد باد به شیشه
مے گفت: ابراهیم اومد...
#شهید_ابراهیم_هادی♥
#شهید_ابراهیـم_هادی مۍگفت:
مطمئـنبـاݜ
هـیچچیـزمثل
برخـوردِخوب
روۍآدمهـاتأثیرنـداره!🌱
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یهآدماییهستنتویایندنیا..
کهچشماشوناقیانوسهآرومه..
یهآدماییکهحقیقتهستی
توعمقچشماشونهمیشهمعلومه:)♥️
#شهید_ابراهیم_هادی
بلا فاصله نگاهم 👀به سرابراهیم افتاد🤯
قسمتی از موهای بالای سر او سوخته بود😲
مسیریک گلوله را می شدبرروی موهای اودید🔥
باتعجب گفتم😳:
داش ابرام سرت چی شده🤔؟
دستی به سرش کشید🙆♂️
بادهانی که به سختی باز میشدگفت😧:
میدانی چراگلوله جُرات نکرد وارد سرم بشود💪؟
گفتم چرا🤨؟...
ابراهیم لبخندی زدوگفت🙂:
گلوله خجالت کشید😓وارد سرم بشود،چون پیشانی بند *یامهدی*
به سرم بسته بودم♥️...
#شهید_ابراهیم_هادی♥️