eitaa logo
ریحانه زهرا:))🇮🇷🇵🇸
4.8هزار دنبال‌کننده
56.9هزار عکس
47.1هزار ویدیو
648 فایل
‹ ﷽ › - ️مـٰا‌همـآن‌نَسل‌ِجَوانیـم‌ڪِہ‌ثـٰابِت‌ڪَردیم‌ در‌رَه‌ِعِشـق،جِگَردارتَراَزصَد‌مَردیم..! - هرچه‌اینجا‌میبینید‌صرفا‌برای‌ما‌نیست! - کپی؟! حلالت - ‹بی‌سیم‌چۍ📻› https://daigo.ir/secret/5953017511 مدیر ارتباطات @Reyhaneh_Zahra1
مشاهده در ایتا
دانلود
ریحانه زهرا:))🇮🇷🇵🇸
#پارت_چهل_و_دوم #رمان_خانم_خبرنگار_و_آقای_طلبه صبح با صدای آلارم گوشیم از خواب بلند شدم حالم خیلی
محمد با قاشق تا ذره آخر سوپ رو به خوردم داد. احساس خوبی داشتم. فکر میکنم همه دردام تموم شده و الان آرومم خدایا شکر!! محمد: نازگل خانوم کجا سیر میکنی؟! _نازگل کیه؟! محمد: نازگل یعنی فائزه من!! _محمد!! محمد:جان محمد؟؟ بگو فائزه!! _فقط پنج روز دیگه پیشمی؟! محمد با افسوس گفت: هی... فقط یک روز!! _چرا؟؟ مگه قرار نبود یک هفته بمونین تازه دو روزش گذشته که... محمد: چیکار کنم مامان اصرار داره برگردیم قم... مجبورم به جان خودت... ولی ان شالله آخرای مهر میام کرمان دوباره... حالم بد شده بود... ناخودآگاه سرمو با حالت قهر برگردوندم... محمد: الهی من دورت بگردم تورو خدا از دستم ناراحت نشو!! خانووومم... ببینمت... نگاه کن منو... فائزه جان محمد نگام کن...!! قسم جونشو که داد ناخودآگاه نگاهش کردم بغض داشتم. محمد: فائزه به قرآن یه قطره اشک بریزی یه بلایی سر خودم میارم ها!! خودمو کنترل کردم که گریه نکنم. _محمد دلم برات تنگ میشه...!! محمد: الهی قربون اون دلت بشم قول میدم فردا تا شب قبل رفتنمون کنارت باشم... هرچند خیلی کمه...!! _ممنون... محمد من حتی یک ساعت کنارت بودنم با دنیا عوض نمیکنم. محمد: الهی قربون خانم گلم بشم!! محمد تا شب پیشم موند و بهم محبت کرد مطمئنم دیگه اثری از بیماری نمونده توی وجودم!! شب که محمد رفت توی اتاقم نشستم و شروع کردن به نوشتن خاطره این چند روز که کنارم بوده و عکس هایی که با دوربین گرفته بودیم رو نگاه کردم... چقدر دوسش دارم خدایا...!! ...