نام تو زندگی من
#پارت_150
می کردم. روی تختی که کنار حوض گذاشته بودم و روی اون فرش انداخته
بودم دراز کشیدم و نگاهمو به ستاره ها دوختم و چشم هامو بستم.
****
عرق روی پیشنیم رو پاک کردم و نگاهمو به باغچه دوختم. از کارم راضی
بودم. موهامو پشت گوشم بردم به داخل برگشتم. نگاهی به ساعت کردم. نه،
نه نباید به برگشتنم به شرکت فکر کنم. چشمامو از ساعت گرفتم و به آشپزخونه رفتم. شیرینی که روی میز بود رو در دهانم گذاشتم و باز نگاهمو به ساعت
دوختم که سریع نگاهمو گرفتم. نه نمیرم. چطور اون گفت میام اما نیومد من
هم نمیرم، برنمی گردم. مثل دیوونه ها با خودم حرف می زدم که صدای زنگ
تلفن منو از جا پروند. دستمو روی قلبم گذاشتم که تند می زد و جواب تلفن
رو دادم.
- آیه!
با صدای جیغ مهری لبخندی روی لبم قرار گرفت و گوشی واز گوشم فاصله
دادم.
- دلم واست تنگ شده آیه.
خنده ای کردم.
- حنجره ات پاره نشد اون وقت؟
- خاک بر سرت که لیاقت نداری!
- دل منم واست تنگ شده مهری.
- وظیفه اون دل خرابته که، دل تنگم باشه.
خنده ای کردم.
#ادامه_دارد