نام تو زندگی من
#پارت_155
اجازه رو نداشتم. برگشتم. باید می رفتم. هنوز قدمی بر نداشته بودم که صدای
فریاد شخصی رو شنیدم.
- بزنیدش.
با تعجب ایستادم و برگشتم که باز صدا اومد.
- نمی خوام زنده بمونه پسره ی ع*و*ض*ی، اومدی جای منو بگیری؟
صدای فریاد شخصی از درد بلند شد. قدم هام تندتر شد و نزدیک و نزدیکتر
رفتم. چند نفر شوخصی رو می زدند. جیغ خفه ای کشیدم که دست نگه
داشتند و به طرف من برگشتند. چند قدم به طرفم اومدن که از ترس جیغ
بلندتری کشیدم. اما نزدیک تر شدند که چشم هامو بستم و شروع به جیغ زدن
کردم که قدم ها از من دورتر شدند.
چشمامو باز کردم. کسی نبود ولی صدای ناله ی شخصی میومد. جلوتر رفتم.
قدم هام از ترس می لرزید. یک دلم می گفت فرار کن تو این جا چی کار می
کنی،ولی یک دلم می گفت برو ببین شاید کمک بخواد! دوباره ناله ای کرد و
بعد از اون فریادی از درد کشید که قدم هام رو تندتر کردم و خودمو بالای
سرش رسوندم.
- آقا ... آقا خوبید؟
مرد سرشو برگردوند با دیدن صورتش ضربان قلبم کند شد. دست هام شروع
به لرزیدن کرد. اشک توی چشمام جمع شد.
- آراسب!
#ادامه_دارد