نام تو زندگی من
#پارت_187
نگاهش کردم وقتش بود باید بهش می گفتم باید می گفتم و خودمو راحت می
کردم.
- خب دلیل اینکه من اومدم شرکتت استخدام نبود. من می خواستم که
شناسن ...
- پس چی بود؟، نکنه واقعا باید بهت شک کنم! تو کی هستی چه کاره ای؟
اخمی کردم.
- اجازه بده تا بهت بگم.
آهی کشیدم.
- ببینین آقای فرهودی.
- بگو آراسب.
مشت هامو در هم گره کردم و با خشمی نگاهش کردم.
- تو صفحه دوم شناسنامه ی من ...
آراسب اخمی کرد.
- چی کار به شناسنامه ات دارم تو به من بگو برای چه منظور اون روز اومده
بودی شرکت؟
پوفی کردم.
- شما که اجازه نمی دید من حرف بزنم!
- باشه بگو.
- تو رو خدا وسط حرفم نپرید.
- باشه باشه، نمی پرم.
#ادامه_دارد