نام تو زندگی من
#پارت_72
بابات کجاست؟
- نمی دونم اگه می دونستم هم اسمش و نمی آوردم. تنها کسی که ما رو به
این روز انداخت بابام بود.
- چرا این حرف رو می زنی هرچی باشه باباته؟
علی اخمی کرد و گفت:
- اون بابای من نیست! کسی که مامانم و به خاطر زن دیگه ای بندازه توی
کوچه بابا نیست. کسی که به پسرش حرومزاده بگه بابا نیست.
لبخند تلخی زدم و دستی روی سرش کشیدم.
- می خوام یک معامله داشته باشیم.
با تعجب نگاهم کرد.
- چه معامله ای؟
ابرویی بالا انداختم.
- اول بریم وسیله ها رو بگیرم آخر وقت بهت میگم.
علی سرشو تکون داد و وارد مغازه شدیم. با دستی پر وارد خونه شدیم که
نگاهم به سید محسن افتاد که وسایلش رو جمع می کرد و مهری با خنده برای
سید چیزی رو تعریف می کرد.
- سلام عمو جون.
سید محسن به طرفم برگشت و لبخندی زد.
- سلام دخترم. رفته بودی خرید؟
لبخندی زدم.
- با اجازه شما با علی آقا رفته بودیم خرید.
#ادامه_دارد...