✨✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨
✨✨
✨
#همسفران_عشق
#پارت_3
این حکم ماموریتی بود که به اجبار باید فرماندهی می کردم
مردود بودم..
نه برای فرماندهی؛ برای...
حرف سرهنگ مدام در ذهنم تکرار میشد.
_غیر کمکی که باید بهش بکنیم،به این فکر کن برای به اخر رسوندن پرونده به مهارت و اطلاعاتش نیاز داری؛ یه مدت با خانم امینی کنار بیا
صدای بوق تلفن در اتاق پخش می شد.
بالاخره جواب داد.
_الو. بفرمائید؟
_سلام . سرگرد فاطمی هستم، از ستاد مبارزه با مواد مخدر.
با لحن مغرورانه ای جواب داد
_بله شناختم
_ سرهنگ شهیدی گفتن که قراره با ما همکاری داشته باشید. درسته؟
_بله
_اگه مشکلی ندارید فردا ساعت نه ستاد باشید.
_خدمت می رسم.
پشت میز نشستم و قبل از خروج از ستاد، پرونده را برای بار سوم مرور کردم.
یک پرونده ی کاملا پیچیده که قرار بود در پارتی های شبانه، همراه با خانم امینی به عنوان نیروی نفوذی، شرکت کنیم و بعد وارد باند مواد مخدر شویم.
کلید را از جیبم در آوردم و داخل قفل جا کردم.
طبق معمول سماور حاج خانوم، در حال جوشیدن بود.
به سمت تخت داخل حیاط رفتم .
روی تخت نشستم و ساعدم را روی چشمانم گذاشتم.
تاخواستم از آرامش حیاط خانه لذت ببرم،خواهر گرامی از راه رسید و شروع کرد به حرف زدن.
_سلام داداش محمد. خوبی؟
_علیک. باز ما خواستیم دو دیقه چشم بزاریم رو هم،عروس خانوم از راه رسید.
_وا دادااااااش
_جانم.
_چرا اینجوری میکنی؟مثلا اومدم حالتو بپرسم ها.
_خوبم ممنون.
بعد از چند ثانیه مکث ادامه دادم.
_در عجبم، خدا چطور در و تخته رو جور میکنه . فقط مهدی می تونست عاشقت شه و بیاد سمت دختری مثل تو، جون داداش.
_حالا که اینجوریه من می رم که چشت، به تخته نخوره.
و بعد به حالت قهر به سمت اتاقش رفت.
_باز اومدی گیر دادی به این دختره.
با لبخند جواب دادم
_علیک سلام حاج خانوم.
بی زحمت یه چای تازه دم بریز که انشالله فردا می رم ماموریت از شرم خلاص میشی.
_محمد مادر بلند شو از دل مریم در بیار، بعد بیا چای برات بریزم که خستگیت در بره.
از جایم بلند شدم
_به روی چشم.
و در حالی که بلند می خندیدم به سمت اتاق عروسکی مریم راه افتادم .
به قلــم:ف.ب
لینک ناشناس:
https://harfeto.timefriend.net/16716003806748
✨✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨
✨✨
✨
#همسفران_عشق
#پارت_4
_به به مریم خانوم،می بینم که غیر شوهر برا داداشتم ناز می کنی.
کنار تختش زانو زدم
چشمکی زدم
_بلند شو جونِ داداش
با اخم گفت
_برو بیرون...
ابرویی بالا انداختم و از جایم بلند شدم
_باشه هرجور راحتی ، ولی فردا که رفتم ماموریت، شهید شدم نگی چرا روز آخری اینجوری داداشمو از اتاق بیرون کردمااا..
خواستم از اتاق خارج شوم که دل آبجی خانوم بالاخره به رحم آمد و در حالی که فحش می داد، مشتش را پشت سر هم روی سینه ام فرود آورد.
_داااادااااش. به خدا اگه شهید شی زنده به گورت می کنم.
_تهدید نکن مریم جان
یادت که نرفته من نه تا جون دارم،به این راحتی ها زخم بر نمی دارم،چه برسه به این که شهیدم بشم.خیالت تخت..
دست به سینه ایستاد
_اوممم...جدی؟
با خنده گفتم
_خب نه اونقدر جدی
_تو چرااااا اینقدر اعصاب خورد کنی محمدددد
بعد درحالی که بغضش گرفته بود،بغلش کردم.
_اولا بگو داداش...ناسلامتی ازت بزرگترم...
بعدشم..مهدی آبغوره گرفتنت رو دیده؟؟
بسه دیگه مریم جان.
_ای بابا گفتم از دلش در بیار، نگفتم که دخترمو اذیت کنی.
_امرتون اطاعت شد حاج خانوم حالا اگه اجازه بدید برم بخوابم.
دستی از سر شیطنت برایش تکان دادم.
صبح، بعد از نماز از خانه خارج شدم.
داخل ماشین نشستم و دعای عهد را پلی کردم..
مثل همیشه سر ساعت 6 به ستاد رسیدم.
به قلــم:ف.ب
لینک ناشناس:
https://harfeto.timefriend.net/16716003806748
✨✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨
✨✨
✨
#همسفران_عشق
#پارت_5
بعد از اینکه کیفم را روی میزم گذاشتم به سمت اتاق سه اعجوبه، راه افتادم و بعد در زدن وارد اتاق شدم.
خدارا شکر، این بار از شیطنت های دیروز خبری نیست...
از چشمشان خواب می بارید
سعی می کردند خودشان را عصبانی و ناراحت نشان بدهند ، که موفق نشدند و پقی زدنند زیر خنده.
یقه پالتوی خود را مرتب کردم و گفتم
_گوش کنید. امروز ساعت یازده جلسه توجیهی برگذار میشه، سروقت بیاید.
هر یک دقیقه تاخیری که بکنید به ضررتونه
ساکتون رو بردارید باید برید خونه امن؛ سوالی نیست؟
_ محمد جان، مگه ماموریت اول مال شما و خانم امینی نیست. ما چرا از امروز می ریم خونه ی امن؟
_اولا بگو سرگرد فاطمی زبونت عادت کنه اقا مهدی، چند بار بگم؟
دوما برای آشنایی با محیط و راه اندازی سیستم و دستگاها باید زود تر از ما اونجا باشید.
_بابا محمد خیلی سخت می گیری ها،یه درجه گرفتی شدی سرگرد، گناه ما چیه؟
_خیله خب زبون نریز...
در حالی که دستگیره در را می چرخاندم به سمتشان برگشتم
_اینجایید که کارِ اداری انجام بدید...
پس اینقدر شیطنت نکنید
بلافاصله بعد از بستن در اتاق ، صدای خنده شان رفت هوا..
_بی خیال
چند ساعتی مشغول تکمیل عناوین اصلی پرونده ها بودم..
لیوان نسکافه را از روی میز برداشتم و ارام مزه مزه کردم
سردِ سرد شده بود...
بی توجه یکباره لیوان را سر کشیدم...
ساعت نزدیک نه بود.
صدای در بلند شد. به خیال اینکه خانم امینی است، اجازه ورود دادم.
چشمم پرونده را می خواند و گوشم شنونده صدا بود...
_سلام...
دستپاچه سر بلند کردم.
به قلــم:ف.ب
لینک ناشناس:
https://harfeto.timefriend.net/16716003806748
✨✨✨✨✨✨✨✨
اگه خوشتون اومد حتما توی ناشناس بگید🙏🏻
من با نظر های شما بزرگواران انرژی برای ادامه ی رمان میگیرم☺️
جواب تک تک ناشناس هارو میدم🙃
لینک ناشناس:
https://harfeto.timefriend.net/16716003806748
ریحانه زهرا:))🇵🇸
•◡•🌸`
نگاه هایتان ، گاهـے نگران است گاهۍ ناراحت ، شاید هم دلگیر ..
اما هر چھ هست هیچگاه سایهی چشم هایتان را از سرمان برندارید :))💔
| #فاطمیه . #امام_زمان . #حجاب |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂🍁
آخرین
ساعتهاےپاییزاست
الهےبارریختن آخرین
برگ هاےدرختان تک تک
غمها،غصه هاتون بریزه
وبجاش مثل برف زمستان
شادےوخوشبختی
بباره به زندگیتون
#پاییز #خدایا #آرامش #خوشبختی #جملات_زیبا
یہسلامبدیمبہ
آقامونصاحبالزمان🙂"!
روبہ قبلہ:
السَّلامُعلیڪَیابقیَّةَاللّٰہ
یااباصالحَالمَهدےیاخلیفةَالرَّحمن
ویاشریڪَالقرآن
ایُّهاالاِمامَالاِنسُوالجّانّسیِّدے
ومَولاےالاَمانالاَمان . . . 🙂🌱
Ali Fani - Farajan Ajelan (320).mp3
2.72M
~•السلامعلیکیاحجهاللهفیارضه•~
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
#اَلّلهُمَّصَلِّعَلیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
حضرت آقا در کتاب طرح کلی اندیشه
اسلامی درقرآن فرمودند :
خلاءهارو ببیند و با دقت شناسایی کنید
و بعدهم زره بپوشید و بروید در میدان
طبق آیات میفرمایند : انفاق به معنای
پر کردن خلاء هست .
رجبعلے خیاط (ره) :
🌸جوانے را در عالم برزخ دیدم کہ بہ من مےگفت :
🔸وقتے اینجا آمدید مےفهمید که هر کاری کہ بہ غیر یاد خدا باشد ضرر کردید.
📚 کتاب کیمیای محبت
💚 دعای فرج بعد از هر نماز 💚
🌺 نشر پیام صدقه جاریه است 🌺
#امام_زمان
اللهم عجل لولیک الفرج🌸
حسین«ع»..!
بیشتر از آب تشنه لبیک بود!
افسوس که به جای افکارشان،
زخم تنشان را به ما نشان دادند...
و بزرگترین دردش را بیآبی نامیدند❤️🩹🍃؛
-دكترعلیشریفی-
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|♥️|••
اَِےَِ وَِصَِلَِ تَِوَِ بَِاَِعَِثَِ شَِاَِدَِمَِاَِنَِےَِ :َِ)َِ
[#اَللّٰہُـمَّ_عجِّل_لِوَلیِّڪَ_الفَرَجـ 🥀]
[🌿]
28.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعـاۍعـھـد!🌚🫀
باصدای:علۍفانے؛
یادۍازڪانالما،
درحیـنخوندندعـا،
انجامبدید؛)
اللھمعجـللولیڪالفرجبحـق
زینبکبـرۍ«س»✨
#یا_صاحب_الزمان
#دعای_عهد
💔دلم تنگ است برای کسی که
نمیشود او را خواست...
نمیشود او را داشت...
فقط میشود سخت برای او #دلتنگ شد...
و در حسرت نبودنش سوخت...!
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی_
'♥️𖥸 ჻
ماراکسینخواست،فدایسرتنخواست
تاباتوایییم،منتهمدمنمیکشیم..♥️:))!
تعجیـلدرظهـور #امام_زمان صلـوات
♥️|↫#یاایهـاعزیز
🖐🏻|↫#السݪامعلیڪیابقیةاللہ
عاشقی من از قدیمه..
دختر سه سالت کل زندگیمه..
خداروشکر که غرق آه و گریه م..
تا ابد میخونم نوکر رقیه م....🥺
#یارقیه
#بنت_الحسین
ریحانه زهرا:))🇵🇸
#لطفا_برای_فرج_دعا_کنید #پیشنهاد_دانلود ✔ روضهبازیمیکردیمو... #چادر_سیاه_مادر #بهترین_سیاهی_دنیا
سر دعوای این روزای مملکته..
چادری که سرش دعواست..
ماها دستمون رو میگرفتیم بهش..
صراط رسیدن ما به روضه سیدالشهدا بود..
#فاطمیه
#ارثیه_مادرم
◾️#حواسمونهست 🖇♥️
◾️#کجایکاریم ..🌱
__________
يه مذهبـۍ
باید بـدونه که رفیق شهـید داشتـن
فقـط واسهۍ
خوشگلۍ پروفـایل نیـس!
باید یاد بگیره حـرف شـهید رو
تـو زندگیش پیاده کنه
وگرنه از رفاقت
چیـزۍ نفهمیـده .. :