─═༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═─
#تصویر
#لیلة_الرغائب
#کانال_اشعار_رقیه_سعیدی_کیمیا
ای بنده بیا ، شـب رغـائب شده است
وقت طلبِ بخشـش تائـب شده است
ای کاش بگوینـد که این جمعـــهٔ ماه
هنگام ظهــور یار غایـب شده است
شعر:رقیه سعیدی(کیمیا)
❃﷽ ❃
#زمزمه
#ماه_رجب
#لَیــــلَةُ_الرَّغایب
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
دریــاب این زمـــان را در لَیـــلةُ الرَّغایب
الطـــاف بیکــــــران را در لَیـــلةُ الرَّغایب
دل را بزن به دریـا ، با عشــق زنده گردان
این روح نیمـه جان را در لَیــــلةُ الرغایب
امشب خدای سبحان از بحر لطف و احسان
می بخشد عاشقــان را در لَیــــلةُ الرَّغایب
بی حد و بی حساب است باران رحمت حق
می خواند اِنس و جان را در لَیـــلةُ الرغایب
از باب لطف و منت ،امشب خدا گشــوده
درگـــاه آسمــــان را در لَیـــلةُ الرغایب
از قــلب روسیـــاهان با نــور می زداید
تاریکـــــیِ نهـــــان را در لَیــلةُ الرّغایب
ذکــر دعـــا و تسبیـــح در بـــاغ آرزوهــا
خوشبو کند دهــان را در لَیـــلةُ الرغایب
در هر نمـــاز باران ، گـــل داده یاد نرگس
پر کرده این جهـــان را در لَیـــلةُ الرغایب
در این شب الهــی ، در هر نفــس بخوانیم
الغــــوث و الامـــان را در لَیـــلةُ الرّغایب
امشب بخوان دعای "عَجّــل عَلــیٰ ظهورک
یا صـــاحب الزمـــان" را در لَیـــلةُ الرغایب
بر سجده ، خاکسارم تا دست حق ببخشد
آن "کیمیای" جــــان را در لَیـــلةُ الرغایب
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
✍رقیه سعیدی(کیمیا)
امشب مصادف هست با
لیلة الرغائب (شب آرزوها) 🌺
تو هم مثل من این مناسبت
خجسته رو به دوستانت یادآوری کن؛
به این امید که از باغ دعایشان یک
گل استجابت هدیه بگیری...التماس دعا🙏
اين دعا را منتشر کنيد و ببينيد
چطور غم هايتان از بين ميرود👇
" سبحانَ الله* يا فارِجَ الهَمّ وَ يا کاشِفَ الغَمّ*
فَرِّج هَـمّی وَ يَسّر اَمری
وَ ارحِم ضَعفی وَ قِلَـّةَ حيلَتی
وَ ارزُقنی حَيثَ لا اَحتَسِب يا رَبَّ العالَمين "
رسول مکرم اسلام (ص) فرمودند:
«هر کسی مردم را از اين دعا باخبر کند،
در گرفتاری اش گشايش پيدا ميکند»
🌹پروردگارا🙏
🕊در این شب معنوی
🌹مهربانی به دلـ💞ـها
🕊برطرف شدن غم ها
🌹شفای همه بیماران
🕊برکت توخونه 🏡ها
🌹برطرف شدن مشکلات
🕊و مستجاب شدن دعاها🤲 را
🌹نصیب همـه مـا بگردان
🌹آمیـن🤲
﷽🍁
✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨
شب جمعه
"شبهایِ جمعه" گوشهٔ عرش است زمزمه...
آمد دوباره گوشهٔ گودال، "فاطمه"
امشب که قبله گاهِ همه سَمتِ "کربلاست"
سامان بده به بی سَر و سامانیِ همه
یاحسین
مابه حسین وبه کربلای حسین
اَلْسَلٰامُ عَلَيْك يٰافاطِمَةُ الْزَهراٰ
اَلْسَلٰامُ عَلَیکْ یٰا امُ البَنین یٰا فٰاطِمِه
اَلْسَلٰامُ عَلَيْكْ يٰااِمٰامْ حَسَنِ مُجْتَبٰي
السَّلٰامُ علَیَکَ یٰاابٰا عَبْداللّٰهِ الْحُسَیْن
اَلْسَلٰامُ عَلَيْكْ يٰا اَبَالْفَضْلِ العباس
اَلْسَلٰامُ عَلَي الْحُسَينْ
وَعَلٰي عَليِٖ بْنِ الْحٌسَيْنْ
وَعَلٰي أَوْلاَدِالْحُسَيْنْ
وَعَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْن
السَّلَامُ عَلَیْکَ یَاأَبَاعَبْدِاللَّهِ
السَّلَامُ عَلَیْکَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ
🟤 متوکل فقط سه روز زنده است
سید بن طاوس و دیگران روایت کردهاند که چون متوکل، فتح بن خاقان وزیر خود را خواست اعزاز و اکرام نماید و منزلت او را نزد خود بر دیگران ظاهر گرداند و در حقیقت غرض او نقص شأن و استخفاف قدر امام علی النقی(ع) بود و این امر را بهانه کرده بود، پس در روز بسیار گرمی با فتح بن خاقان سوار شد و حکم کرد که جمیع امرا و علماء و سادات و اشراف و اعیان در رکاب ایشان پیاده بروند و از جمله آنها امام علی النقی(ع) بود، زرافه حاجب متوکل گفت که من در آن روز آن جناب را مشاهده کردم که پیاده میرفت و تعب بسیار میکشید و عرق از بدن مبارکش میریخت.
من نزدیک آن جناب رفتم و گفتم: یابن رسول اللّه! چرا شما خود را تعب میفرمایید؟ حضرت فرمود: «غرض اینها استخفاف من است ولکن حرمت بدن من نزد خدا کمتر از ناقه صالح نیست.» به روایت دیگر فرمود: «یک ریزه ناخن من نزد حق تعالی گرامیتر از ناقه صالح و فرزند اوست.»
زرافه گفت: چون به خانه برگشتم این قصه را با معلم اولاد خود که گمان تشیع به او داشتم نقل کردم، او سوگند داد مرا که تو البته از آن حضرت شنیدی این سخن را؟ من سوگند یاد کردم که شنیدم. پس گفت: فکر کار خود بکن که متوکل سه روز دیگر هلاک میشود تا از قضیه او آسیبی به او نرسد. من گفتم از چه دانستی؟ گفت: برای آنکه حضرت دروغ نمیگوید و حق تعالی در قصه قوم صالح فرموده است (تَمَتَّعُوا فی دارِکُْم ثَلاثَةَ اَیّامٍ) و ایشان بعد از پی کردن ناقه به سه روز هلاک شدند.
من چون این سخن را از اوشنیدم او را دشنام دادم و بیرون کردم. چون او بیرون رفت با خود اندیشه کردم گفتم بسا باشد که این سخن راست باشد، اگر احتیاطی در امور خود بکنم به من ضرری نخواهد داشت. پس اموال خود را که پراکنده بود جمع کردم و انتظار انقضای سه روز میکشیدم. چون روز سوم شد منتصر فرزند متوکل با اتراک و غلامان مخصوص او به مجلس او آمدند و او را با فتح بن خاقان پاره پاره کردند.
بعد از مشاهده این حال اعتقاد به امامت آن حضرت نمودم و به خدمت او رفتم آنچه میان من و آن معلم گذشته بود عرض کردم. فرمود: «معلم راست گفته من در آن روز بر او نفرین کردم و حق تعالی دعای مرا مستجاب گردانید.»
📚منبع
منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ج۲، ص۶۰۸
#امام_هادی_ع
#مصائب_امام_هادی_ع
🟤 نذر مادر متوکل برای امام هادی(ع)
شیخ کلینی و شیخ مفید و دیگران از ابراهیم بن محمد طاهری روایت کردهاند که خراجی یعنی قرحه و جراحتی در بدن متوکل، به هم رسید که مشرف بر هلاک گردید و کسی جرات نمیکرد که نیشتری به آن برساند. پس مادر متوکل نذر کرد که اگر عافیت یابد مال جلیلی برای حضرت امام علی النقی(ع) بفرستد، پس فتح بن خاقان به متوکل گفت که اگر میخواهی [کسی ] نزد حضرت امام علی النقی(ع) بفرستیم شاید دوایی برای این مرض بفرماید. گفت: بفرستید.
چون به خدمت آن حضرت رفتند و حال او را غرض کردند فرمود: «پشکل گوسفند را که در زیر پای گوسفند مالیده شده در گلاب بخیسانند و بر آن خراج بندند که نافع است ان شاء اللّه تعالی.»
چون آن خبر را آوردند جمعی از اتباع خلیفه که حاضر بودند خندیدند و استهزاء کردند. فتح بن خاقان گفت میدانم که حرف آن حضرت بی اصل نیست و آنچه فرموده است به عمل آورید ضرری نخواهد داشت. چون دوا را بر آن موضع بستند در ساعت منفجر شد و متوکل از درد و الم راحت یافت و مادرش مسرور شده پس ده هزار دینار در کیسه کرده سر کیسه را مهر کرد و برای آن جناب فرستاد.
چون متوکل از آن مرض شفا یافت مردی که او را بطحایی میگفتند نزد متوکل بود و بد آن حضرت را بسیار گفت و گفت اسلحه و اموال بسیار جمع کرده است و داعیه خروج دارد. پس شبی متوکل، سعید حاجب را طلبید و گفت: بی خبر به خانه امام علی النقی(ع) برو و هرچه در آنجا از اسلحه و اموال که بیابی برای من بیاور.
سعید گفت: در میان شب نردبانی برداشتم و به خانه آن حضرت رفتم و نردبان را بر دیوار خانه گذاشتم چون خواستم به زیر روم به واسطه تاریکی، راه را گم کردم و حیران شدم ناگاه حضرت از اندرون خانه مرا ندا کرد: «ای سعید! باش تا شمع از برای تو بیاورند.» چون شمع آوردند به زیر رفتم دیدم که حضرت جبهای از پشم پوشیده و عمامهای از پشم به سر بسته و سجاده خود را بر روی حصیری گسترده و بر بالای سجاده رو به قبله نشسته است.
پس فرمود: «برو و در این خانهها بگرد و تفتیش کن.» من رفتم و جمیع حجرههای خانه را تفتیش کردم در آنها هیچ نیافتم مگر یک بدره که بر سرش مهر مادر متوکل بود و یک کیسه سر به مهری دیگر. پس فرمود: «مصلای مرا بردار.» چون برداشتم در زیر مصلا شمشیری یافتم که غلاف چوبی داشت و بر روی آن غلاف هیچ نگرفته بودند، آن شمشیر را با دو بدره زر برداشتم و نزد متوکل رفتم، چون مهر مادر خود را بر آن دید او را طلبید و از حقیقت حال سوال کرد.
مادرش گفت: من برای او فرستادهام و هنوز مهرش را برنداشته است، چون کیسه دیگر را گشود چهارصد دینار در آن بدره بود. پس متوکل یک بدره دیگر به آن ضم کرد و گفت: ای سعید! این بدرهها را با آن کیسه و شمشیر برای او ببر و عذرخواهی از او بکن. چون آنها را به خدمت آن حضرت بردم گفتم: ای سید من! از تقصیر من بگذر که بیادبی کردم و بیرخصت به خانه تو در آمدم چون از خلیفه مأمور بودم معذورم.
حضرت فرمود:
«وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَیَّ مُنْقَلِبٍ یَنْقَلِبُونَ؛ به زودی خواهند دانست آنها که ستم میکنند که بازگشت آنها به سوی کجا است.»
📚منبع
منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ج۲، ص۶۰
#امام_هادی_ع
#مصائب_امام_هادی_ع
#امام_باقر_علیه_السلام
🔰 گوشهای از کمالات و فضائل مادر بزرگوار امام باقر علیهالسلام...
گرچه تمام مادران امامان معصوم علیهمالسلام، دارای مقامات و فضائل بسیار بودهاند، اما برخی از ویژگیهایی که برای حضرت «فاطمه بنت الحسن علیهماالسلام» ذکر شده، منحصربهفرد است!
🏷 ۱) امام صادق عليهالسلام در وصف وى مىفرمود:
📋 كانَتْ صِدّيقَةً لَمْ تُدرَكْ فِى آلِالحَسَنِ علیهالسلام إمرأَةٌ مِثْلُها
🔻همانا فاطمه بنت الحسن عليهماالسلام، «صدّيقهای» بود که در خاندان امام مجتبى عليهالسلام، مانند او ديده نشد!(۱)
🏷 ۲) طبق روایت، امام سجاد علیهالسلام همواره آن بانوی مکرّمه را «صدّیقه» خطاب مینمودند.(۲)
🏷 ۳) امام باقر علیهالسلام در روایتی فرمودند: مادرم كنار ديوارى نشسته بود، ناگاه ديوار شكست و ما صداى شديد شكستن آن را شنيديم. مادرم با دستش به ديوار اشاره كرد و گفت:
📋 لَا، وَ حَقِّ المُصطَفَى! ما أَذِنَ اللَّهُ لَكَ فِي السُّقُوطِ.
🔻نه... به حقّ محمّد مصطفى صلیاللهعلیهوآله خداوند به تو اجازه فرو ريختن نداده است!
📄 در اين هنگام ديوار همانطور در هوا معلّق ماند، تا اين كه مادرم از آنجا گذشت. پدر بزرگوارم به جهت سلامتى مادر مهربانم صد دينار صدقه داد.(۳)
📚(۱)الكافى، ج۱ ص۴۶۹
📚(۲)دلائل الامامة، ص۲۱۷
📚(۳)الکافی، ج۱ ص۴۶۹
#معارف_اهل_البیت_علیهم_السلام
🔰 ای آقاجان! این عشق شماست که پایم را اینچنین کرده است...
راوی گوید:
📄 نزد امام باقر علیهالسلام بودم که مردی پیاده از خراسان به محضر امام مشرف شد.
📋 فَأَخْرَجَ رِجْلَیْهِ وَ قَدْ تَغَلَّفَتَا
🔻پاهایش را از کفش بیرون آورد و در حالی که از شدت سختی راه و پیادهروی طولانی، پاهایش پوست انداخته بود.
💬 پس به امام علیهالسلام عرض کرد: قسم به خدا چیزی جز محبت شما اهلبیت علیهمالسلام، مرا از جایی که آمدهام، پیاده به اینجا نکشانده است!
🔖 امام باقر علیهالسلام فرمودند:
📋 وَ اَللَّهِ لَوْ أَحَبَّنَا حَجَرٌ حَشَرَهُ اَللَّهُ مَعَنَا، وَ هَلِ اَلدِّینُ إِلاَّ اَلْحُبُّ...
🔻 قسم به خدا! اگر سنگی ما را دوست بدارد خداوند او را با ما محشور میکند و آیا مگر دین چیزی جز محبت کا اهلبیت است؟!
📚 تفسیر العیاشی، ج۱ ص۱۶۷
✍ جز محبت، هرچه بُردم سود در محشر نداشت
دین و دانش عرض کردم کس به چیزی بَرنداشت
هر عمل را اجر سنجیدند در میزان حشر
قیمت چشم پُر آبم، چشمه کوثر نداشت
از دلم در عشق سوزی ماند و از جان شعلهای
هیزمی را کآتش ما سوخت خاکستر نداشت
شکر کز غم مُردم و پیشت نگشتم شرمسار
حال خود هرچند میگفتم دلت باور نداشت
کاتب اعمال چون اجر فراقم را نوشت
جز رقم بر وصل دادن چاره دیگر نداشت...
#معارف_حسینی
🩸کسی طاقت درک حتی گوشهای از مقامات سیدالشهداء "صلواتاللهعلیه" را ندارد...
در روایتی امام صادق عليه السلام فرمودند:
📝 شخصى خدمت امام حسين عليهالسلام شرفياب شد و عرض كرد: از فضائلى كه خدا براى شما قرار داده، حديثى براى من بفرمائيد! امام عليهالسلام فرمود:
📄 تو طاقت شنيدن و توان پذيرفتن آن را ندارى. عرض كرد: اى فرزند رسول خدا! حديث را بفرمائيد، من آن را تحمّل کرده و مىپذيرم!
📈 امام عليهالسلام كه اصرار او را ديد حديثى برايش بيان فرمود، ولى هنوز گفتار امام حسین علیهالسلام به پايان نرسيده بود، موهاى سر و صورت آن شخص سفيد شد و حديث را فراموش كرد. امام حسين عليهالسلام فرمود:
📋 أدرَكَتْهُ رَحمَةُ اللَّهِ حَيثُ نَسِيَ الحَديثَ.
🔻رحمت خداوند شامل حال او شد كه حديث را فوراً فراموش كرد.
📚الخرائج و الجرائح، ج۲ ص۷۹۵
📚مختصر البصائر،ص۱۰۸
🔖 در روایت دیگری آمده است:
🗒 سه نفر خدمت اباعبدالله الحسین «صلواتاللَّهعليه» شرفياب شدند و از آن حضرت چنين درخواستى كردند! وقتى که امام حسين عليهالسلام به یکی از آنها حديثى فرمود،
📋 فَقامَ طائِرَ العَقلِ، و مَرَّ عَلَى وَجهِهِ و ذَهَب،
🔻او از جای برخاست در حاليكه عقل از سرش پريده بود و واژگون بر روى صورت به راه افتاد و رفت!
📄 و آن دو رفيقش هرچه با او صحبت كردند، جوابى به آنها نداد و همگى برگشتند.
📚الخرائج و الجرائح، ج٢ ص٧٩۵
📚مختصر البصائر، ص ۱۰۷
✍ من کیستم مگر،که بگویم تو کیستی!
بسیـار از تو گفتــهام امـــا تو نیستی!
من هرچه گریه میکنم آدم نمیشوم
ای کاش تو، به حــال دلم میگریستی
دیگـر چگونـه روی دو پـایم بایستم
وقتی به نیـزه تکیه زدی تا بایستی
ای هـرچه آب، در بـه درِ خـاکِ پای تو
در این زمین خشک به دنبال چیستی؟
بـایـد بمیـرم از غم ایـن زنـدگانیام
وقتی که جز برای شهادت نزیستی
شهادت امام هادی (ع)
من کلام #حسینی
حسینچی حشریده اولماز بلا گرفتاری
اولان امام علیّ النّقی عزاداری
فغان و داد سپهرین بو کجمداریندن
گوتورمز ال ستم و جور بی شماریندن
ایدوب رسول کرام اهل بیتینی مظلوم
اوتانمیوب اولارین چشم اشکباریندن
تمام آل محمّد اولوب بلایه دچار
سالوب فلک اولاری آری غمگساریندن
نظر امام علیّ النّقی شهادتی دور
گرک یازام اونون اوضاع روزگاریندن
او سروری متوکّل ایدوب جلای وطن
آیردی اول شه دینی دیار و داریندن
گلوب امام ایدوب سُرَّ مَن رَآده مقام
سالوب جهانه شرر آه شعله باریندن
ایگیرمی ایل شه دین سُرَّ مَن رَآده قالوب
ولیک چخمادی بیر گون بلا حصاریندن
یازولّا قرخ ایکی ایلدن بیر آز اولوب عمری
یانوب مدام دلی درد و غم شراریندن
ایدوبدی عاقبت اول شاهی معتمد مسموم
نه شرم ایدوب آناسیندان نه کردگاریندن
علیحده خبریله شهید ایدوب مُعتزّ
امان او ظالمین انگور زهرداریندن
ز بس موثّر اولوب زهر کین آخوب قانی
باباسی تک لب لعل شکر نثاریندن
رجب آیی ایکی یوز الّی دوردِ هجرتده
اوچومجی گون قوتولوب دشمن انزجاریندن
و یا قالاندا ایکی گون جمادِ اُخرادن
خلاص اولوب شه دین حال اضطراریندن
ایدوب دوشنبه گونی رحلت اول امام غریب
قصوری وار قلمین شرح احتضاریندن
ایدوبدی غسل و کفن اوغلی اون بیریمجی امام
گتوردی ضجّیه افلاکی آه و زاریندن
ایاق یالین باش آچوق چاک ایدوب گریبانین
تعجّب ایتدی گورن اول شهین شعاریندن
امامه بیر نفر عرض ایتدی بو نه عالمدور؟
مگر آتاسی اُلن ال چکر وقاریندن
پوزوب بو سوز حسن عسکرینون احوالین
اوجاتدی ناله و شیون دل فگاریندن
بویوردی حجّت حقدور آتام، اُلوب مظلوم
سزادی من تک اوغول گیچسه اعتباریندن
آتا جنازه سین ایلر بلی اوغول تشییع
گیچر قرار و توانا و اختیاریندن
بونی بو حالیله قوی سُرَّ مَن رَآده قالا
ایشیت بیر عکس خبر کربلا دیاریندن
شهید ایدوبله امام حسینی اهل جفا
او شه گیچوب ره جاناندا هر نه واریندن
غریب آتاسینی دفن ایلینمیوب سجاد
اوزوب جفائیله ال باب تاجداریندن
آتا جنازه سین عریان گوروب، جگر قانین
ایدوب روانه یوزه نرگس خماریندن
#حسینی اولادی دنیانی آتشین سوزیله
دوباره سپدی سو اوز شعر آبداریندن
#امام_زمان_عج_مناجات
ای آشکارِ از همه پنهان، ظهور کن
تا جان به لب نیامده، ای جان! ظهور کن
خورشید آسمان علی! آشکار شو
ماه تمام #نیمه_شعبان! ظهور کن
جاء الحق است زینت دیوارهای شهر
برگرد ای بشارت قرآن! ظهور کن
خشکیم، بایریم، کویریم، تشنهایم
بی حاصلیم حضرت باران! ظهور کن
من ظلمتم به تو نرسم دیر میشود
پس لطف کن به قلب من الآن ظهور کن
بر خاکهای فکه، شلمچه، دوکوهه، فاو
با خون نوشتهاند شهیدان: ظهور کن
::
مسمار شاهد است که زهرای مرضیه
میگفت پشت آن درِ سوزان ظهور کن
آقا به حق دست بریده بیا بیا
آقا به حق ساقی طفلان، ظهور کن
آقا به حق آن لب عطشان بیا بیا
آقا به حق آن تن عریان، ظهور کن
آقا به حق آن سر مابین طشت زر
آقا به حق آن لب ودندان، ظهور کن
✍ #محمدعلی_بيابانی