eitaa logo
🌴صوتها ونواها🌴تاسیس ۱۴۰۰
457 دنبال‌کننده
787 عکس
693 ویدیو
119 فایل
((باسلام)) صوتها بانواها درخدمت شماست باارائه شعرو مطلب برای محبین اهل بیت(ع) ((السلام علیک یااهل بیت النبوه)) https://eitaa.com/RobAbEnorozi313 «برای سلامتی امام زمان عج الله وتعجیل در فرج ظهور ایشان صلوات بفرستیم برمحمد وآل محمد»
مشاهده در ایتا
دانلود
چه حس و حال غریبی چه درد جانکاهی قرار در دل ما بی قرار می شود گاهی کجاست انتهای این شب سرد و طولانی نمانده از نفس صبحدم به جز آهی عجیب سخت می گذرد لحظه‌ های دلتنگی خمیده عقربه ها از دویدن واهی دگر زمین و زمان طاقت از کفش رفته که لاله واژگون شده و غرق می شود ماهی چه فتنه ای به سر روزگار آمده است که یوسف از غم غربت بمانده در چاهی چقدر دعای فرج خوانده ایم و باز نشد گره ز کار جهان، پیش روی ما راهی خدا کند که شبی ابر غم کنار رود و آسمان بدرخشد ز هیبت ماهی دلم بهانه ی آن صبح جمعه ای دارد که دست خالی ما پر شود سحرگاهی اگر چه غرق گناهم ولی نظر بنما به ندبه خوانی ما قدر یک پر کاهی بیا که شهد ظهورت دوای هر دردیست تو خود ز کام تلخ جهان خوب آگاهی
فرخنده باشد آن دم، گل از چمن در آید در قابِ چشمِ یاران، سیمای دلبر آید روشن بوَد جهانی، زان نورِ جاودانی از جلوه ی جمالش، عالم به محشر آید آن بختِ با سعادت، آن فیضِ نور و رحمت آن میوه ی نبوّت، از باغِ کوثر آید در صبحِ روشنایی، زیبا پسر چو ماهی دامانِ پاکِ نرگس، آغوشِ عسکر آید از قبلگاهِ عالم، خورشیدِ مَطلع الفجر آن هادیِ خلایق، منجی و رهبر آید با نورِ عشق و ایمان، روشن کند جهانی از کعبه نیز بوی، یاسِ معطّر آید او پرچمِ عدالت، بر دوشِ خود گرفته تا پُر شود جهان از، الله و اکبر آید بر عاشقان مبارک، آن عیدِ با سعادت مهدیِ آلِ احمد، نورِ پیمبر آید!
دوبیتی ز هجرِ خود زمینگیرم نمودی جوان بودم ولی پیرم نمودی همه سرمستِ یاراند و ولی تو ز درد عشق دلگیرم نمودی
زیبایی دنیا را، من بی تو نمی خواهم آسایش عقبی را، من بی تو نمی خواهم ای گل بنما خود را، آن صورت زیبا را باغ و گل و صحرا را، من بی تو نمی خواهم در کار من عاشق، صدها گره افتاده لبخند سحرها را، من بی ‌تو نمی خواهم قست شود آ یا من، رخسار تو را بینم هر صورت زیبا را، من بی تو نمی خواهم شک نیست یقین دارم، پایان فراغ آید سر و قد طوبی را، من بی تو نمی خواهم در راه تو چشمانم، پیوسته تو را خوانم بوی خوش گل ها را، من بی تو نمی خواهم ترسم که نبینم من، آن صورت نورانی این هجر غم افزا را، من بی تو نمی خواهم از دور نگاهم کن، از غصّه رهایم کن آرامش فردا را، من بی تو نمی خواهم ای یوسف آل الله، فرزند رسول الله شادی فرح زا را، من بی تو نمی خواهم بگذار قدم امشب، بر چشم منِ دلخون هر صبح دلارا را، من بی تو نمی خواهم بی تو همه دنیا را، این شعر و غزل ها را شب ساحل دریا را، من بی تو نمی خواهم تو رهبر و مولایی، تو منجی د نیایی هر نغمه ی شیوا را، من بی تو نمی خواهم ای جلو ه ی بی همتا، ای منتقم زهرا این عشق شکوفا را، من بی تو نمی خواهم بی تو چه کند ((شیدا)) ا ی گوهر بی همتا این طبع خوش آوا را، من بی تو نمی خواهم
این پیام دلنشین از یا ر می آید به گوش وعده‌ ی دیدار با دلدار می آید به گوش یابن زهرا جان ما بر لب رسید از دوری ات بارش غم از در و دیوار می آید به گوش عاشقانت روز و شب در انتظار دیدنت یابن طاها از دل احرار می آید به گوش جان شیعه بر لب آمد از فراغ روی تو ناله چون نی از لب ابرار می آید به گوش صبح جمعه در هوایت عاشقانت بی قرار سیدی یابن الحسن هر بار می آید به گوش چشم ها در انتظار دیدنت هر صبح و شام العجل از گنبد دوّار می آید به گوش کی شود آقا بیایی قلب ما روشن شود طعنه ها از دشمن و اغیار می آید به گوش سیدی روحی فدا بنماشها پا در رکاب این سخن از هر دل بیدار می آید به گوش عاشقانت منتظِر ای منتظَر تعجیل کن درد مسلم از فراز دار می آید به گوش هر کسی با یک زبان گوید بیا یابن الحسن از مدینه ناله ی مسمار می آید به گوش جّد مظلومت حسین تنها میان قتلگاه بانگ هل من ناصرش بسیاری آید به گوش یوسف زهرا بیا شد عمّه ات محمل نشین هلهله از کوفه و بازار می آید به گوش اشک ((شیدا)) می چکد از دیده بر دامان غم ناله اش از بین این اشعاری آید به گوش
دوبیتی نمی دانم کجایی یابن زهرا نجف یا کربلایی یابن زهرا تمام عمر خود صرف تو کردم نشستم تا بیایی یابن زهرا ▪️ به راهت دیده ای پر آب دارم شبی پر درد و بی مهتاب دارم بیا یابن الحسن چشم انتظارم کجا از دوری تو تاب دارم ▪️ امروز جهان تشنه ی دیدار تو باشد هر زنده دلی پیرو افکار تو باشد هر چند که از دیده ی احباب نهانی خواهم که خداوند نگهدار تو باشد ▪️ دلم در گوشه ای تنها و خسته برای دیدن رویت نشسته بیا هم ناله شو با شیعیانت به یاد مادر پهلو شکسته ▪️ دلم را خسته و بی تاب کردی پریشان خاطرِ احباب کردی بیا یابن الحسن دردت به جانم دل پیر و جوان را آب کردی
دوبیتی جشن است ولی سیاه می بینم باز پشــــتِ ســرِ هم گنـاه می بینم باز این عصــرِ نبودنِ امـامِ عصـر است یا این که من اشتباه می بینم باز؟ ▪️ آغوش گشــوده ام غـزل هـایِ تــو را با شعر چگونه پُـر کنم جـایِ تــو را؟ هر جمعه نگاهِ خسته ام منتظر است مهدیــه ی چشــم هایِ زیبــایِ تــو را ▪️ آغوش گشــودنِ تو را جشن گرفت شهری که نبودنِ تو را جشن گرفت فهمیــد هنــوز شعــرهـا مُنـزوی اند شاعر نَسُــرودنِ تو را جشن گرفت ▪️ چون شمع تمامِ شــهر را سوسو زد یا مهدی گفت و دســت بر زانـو زد معنــایِ ظهـور را کســی درک نکرد جز رُفتگری که جشــن را جـارو زد ▪️ وقتی همه همهمـه ها شد خاموش خورشید گرفت مــاه را در آغــوش انگــار تــو بــودی که تعـارف کـردی لبخند به اشکِ کودکِ دست فروش ▪️ بـــارانــی و دلتــنگـیِ نـم نـم داری شعبانـی و در سینــه مُحــرّم داری ما لشکــرِ صاحب الزّمــان داریم و تو سیصد و سیزده نفــر کـم داری ▪️ تقصیرِ تو نیست ما بدیــم آقاجان هی زخم به قلبتان زدیــم آقاجان ما قــرنِ شکستـنِ " وفایِ عهدیم " ما نسلِ هزار و سیصدیــم آقاجان ▪️ هِجران نکشیـده مُبتلا تر شده ایم بی هیچ بهــانه بی بهــاتر شده ایم یک سالِ دگر گذشت از عمرِ ظهور از مردمِ کوفه بی وفـاتَر شده ایم ▪️ افسوس به این نبــود عادت کردیم بــر شیطنــتِ یهـــــود عادت کردیم گــفتنــد: نبــوده و نخـــواهد آمــد گفتیم به چشم... زود عادت کردیم ▪️ سخت است شریکِ آهِ مهدی بودن یا گَــرد و غُبــــارِ راهِ مهــدی بودن ســردارِ ســپاهِ سیـم و زرها نشدن شــمشـــیرزنِ ســپاهِ مهــدی بودن ▪️ لبخنـدِ تو شـعر است شِکُفتــن دارد یک دشـت گُـلِ سُرخ به دامــن دارد یک روز جهان سپید خواهد پوشید شمشـیرِ تو رنـگِ صُــلح بر تـن دارد ▪️ ای کاش نَمیریـم و شهیــدت باشیم با مُردنِ خویش هم مفیـدت باشیم ای کـاش اگــر نامــه ای آورد نسیـم چون شیخِ مفید رو سپیدت باشیم
در گلشن سرسبز دین، یک لاله ی زیبا شکفت گلخند شادی بر لب، پیغمبر و زهرا شکف خورشید ازشادی لبش، با یک جهان معنا شکفت آری گلی خوشرنگ و بو، از گلشن طاها شکفت ای آسمان شادی نما، جشنی مؤیّد آمده روز سرور و شادی، آل محمد آمده ای شیعیان ای شیعیان، جشن امامت آمده از بهر بیداری ما، نور هدایت آمده ابر سخا، عشق و صفا، بحر عنایت آمده هنگام شادی و طرب، تا بی نهایت آمده در دستِ پاکش رایت، انّی انا المهدی بود از حنجر هر عاشقی، آوای هم عهدی بود بعداز پدر مهدی به ما، از حق امامت می کند بر دوستان و شیعیان، لطف و کرامت می کند تاج ولایت بر سرش، ما را حمایت می کند با یک نگاه خویشتن، در دل قیامت می کند هدیه برای دوستان، فتح و ظفر آورده است نخل تنومند ولا، نیکو ثمر آورده است با دست قدرتمند خود، پرچم فرازی می کند مرده دلان را زنده با، صوت حجازی می کند آرام با اخلاق خوش، هر تُرکتازی می کند بر خوان احسانش ز ما، مهمان نوازی می کند حکم زعامت را خدا، تقدیم مهدی کرده است دارو ندار خویش را، تسلیم مهدی کرده است به به چه روزی با صفا، بر ملّت قرآن رسید دریای احسان و کرم، فخر همه دوران رسید بنیانگزار عدل و داد، حامی محرومان رسید آری امام منتظر، ناحیه هر انسان رسید بعد از امام عسکری، مولای ما مهدی بود ذکر لب هرشیعه ای، ‌آوای هم عهدی بود فرمانروای کشور، دل های ما مهدی بود ذکر شب و روز همه، آوای یا مهدی بود فردا حساب ما همه، بی شبه با مهدی بود آن کس که گیرد دست ما، پیش خدا مهدی بود ((شیدا)) نشسته روز و شب، در انتظار یک نگاه بارد ز دیده اشک غم، هر دَم به یاد قتلگاه
دوبیتی مژده ای دل که گل باغ صفا وا گردید ز شمیمش همه جا سبز و مصفّا گردید در شب نیمه ی شعبان ز عنایات خدا گل نرگس به سحر گاه شکوفا گردید
دوبیتی عمری شده دوستدار مهدی هستیم دلواپس و بیقرارِ مهدی هستیم با پویش‌ِ التماس‌ در عصرِ ظهور همواره در انتظارِ مهدی هستیم ▪️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌در وصفِ تو شعرِ تازه‌ای زاده نشد تصنیفی از انتظار آماده نشد شعرِ همه جشنواره‌ها تکراری‌... ترتیبِ اثر به شاعری داده نشد!
گفتم غبارِ کوی تو باشم، ولی نشد آیینه‌دار روی تو باشم، ولی نشد گفتم که جام لاله بگیرم به روی دست مست از میِ سبوی تو باشم، ولی نشد گفتم ز باغ، چشم بپوشم به فصل گل مفتون رنگ و بوی تو باشم، ولی نشد گفتم که با نسیم سحر همسفر شوم سرگرم جست و جوی تو باشم، ولی نشد گفتم که مثل قبله نما در مسیر عشق پیوسته رو به سوی تو باشم، ولی نشد گفتم که دل بگیرم از آمال رنگ رنگ تنها در آرزوی تو باشم، ولی نشد گفتم که در کشاکش شب‌های انتظار یاد شکنجِ موی تو باشم، ولی نشد گفتم ز خیر صحبت اغیار بگذرم سرمست گفت و گوی تو باشم، ولی نشد گفتم چو شبنمی‌که شود محو آفتاب یک لحظه رو به روی تو باشم، ولی نشد از باغ حُسنِ تو، گلِ دیدار چیدنیست خال سیاه و خیمه سبز تو دیدنی است
عطر فردوس رسیده‌ست و دلم باز شده ای اهالی جنون عاشقی آغاز شده نغمه ی مستی هر میکده‌ای ساز شده موسم شاعری خواجه شیراز شده مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید با من دلشده امشب به جز از یار مگو با من مست به غیر از رخ دلدار مگو جز رخ آن مه عاشق کش عیّار مگو غیر شیرینی و دلچسبی دیدار مگو من که با عشق و غمش کرده خدا بنیادم نیست غیر از الف قامت او در یادم جز غمش نیست در این سینه ی شیدایی ما جز رخش نیست خیال شب رؤیایی ما نیست جز یاد رخش مونس تنهایی ما اوست آرام دل ما و شکیبایی ما دل ما هرچه از آن یار تمنّا کرده او به یک غمزه گره از دل ما وا کرده دست ما و طلب گیسوی آن یار خوش است مستی از عطر شمیم بوی آن یار خوش است تا سحر وصفِ روی دلجوی آن یار خوش است زخم از تیغ خم ابروی آن یار خوش است زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت در هوای رخ او نعره‌زنان باید رفت طلعتش حضرت طاهاست خدا می‌داند هیبتش هیبت مولاست خدا می‌داند زاده ی حضرت زهراست خدا می‌داند ثمر شاخه‌ ی طوباست خدا می‌داند عالم از شور و شر شوق رخش سوخته است دیده ی اهل نظر بر ره او دوخته است حسنی است و حسینی‌ست تبار و نسبش مثل حیدر تو بخوان فارس کلّ عربش نه فقط قوم عرب بلکه عجم در عقبش همگی منتظر نغمه ی بر روی لبش آی! ای اهل جهان مهدی موعود منم زاده ی خون خدا، کعبه‌ی مقصود منم باد تسلیم من و نور به فرمان من است رزق و روزی همه خلق به اَنبان من است ضربان‌های زمان نیز به دستان من است آب در سیطره دست عمو جان من است زاده‌ ی نرجسم و نور دل عسکری‌ام نجل زهرا و علی، فاطمی و حیدری‌ام ای غریبان جهان ای همه ی منتظران خسته‌های همه اعصار و قلوب نگران ای اسیرانِ گرفتار به بندِ دگران ای پریشان شده از دست و دلِ بدنظران انتقام از همه ی بی صفتان می‌گیرم داد مظلومیتِ اهل جهان می‌گیرم با سپاهی ز شهیدان خدا می‌آیم روی دوشم علم کرب و بلا می‌آیم من به خونخواهی آن رأس جدا می‌آیم من به درمانگری تاول پا می‌آیم من می‌آیم که به درمانده دوایی برسد نیمه شب کودک جا مانده به جایی برسد من خبر دارم از آن کوچه و از بیم و خطر من خبر دارم از آن تشت پر از خون جگر من خبر دارم از آن مادر و شش ماهه پسر من خبر دارم از آن گودی و از خنجر و سر من خبر دارم از آن لحظه که خم شد عمّه ناله‌اش دلهــره انداخت به جان خیمه