۱۶ اسفند ۱۴۰۲
💌 ای فرزند آدم؛
غــمِ روزِ نیامـدهات، بر روز آمـدهات اضافه مکن
زیرا اگر فردا از عمر تو باشد،
خداوند روزی تو را در آن میرساند!💛
- امیرالمومنین علی (سلام الله علیه) فرمودند.🌱
#پای_درس_امیرالمؤمنین
🆔 @Ronesha_ir | رُنـِشــا
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
یه قبرستون کوچولو نزدیک مقبره دو شهید گمنام بود. شب بود و به این قسمت هم اومدیم تا به شهدای اینجا هم، سری بزنیم و روحمون جلا پیدا کنه.
حین گذشتن بین قبرا تا رسیدن به اون ۶,۷ تا شهید، یه لحظه چشمم بین تاریکی قبرستون، به یه نوری خورد...
کنجکاو شدم و جلوتر رفتم تا پیداش کنم، اومدم و به این نقطه رسیدم.
درجا میخکوب شدم، نفسم حبس شد و قلبم تند تند میزد.
از تازگی و خیس بودن خاکش، فهمیدم امروز پروندهی این شخص هم بسته شده و جسمش رو به دل خاک سپردن و در حال طی کردن شب اول قبرشه. حتی شاید هنوز اینجاست و قطع تعلق از جسمش نکرده.
انگار بین اون همه قبر قدیمی، شکسته و بینام و نشون، این قبر خیلی غریب و تنها و وحشت زده بود...🥲
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
آخه از وسط دنیای شلوغی که داشت، خونواده، شاید همسر و فرزند، محل کار و زندگی روزمره و کلی مشغلهی ذهنی و جسمی دیگه، یهو بهش گفتن: «وقتت تمومه!»
و از بین اون حجم شلوغی بالاپایینیهای دنیا، آوردنش یه گوشه بین آدمای به خاک سپرده شده و تو دل سکوت و اوج تاریکی رهاش کردن...
همون دوست و رفیقایی که یه زمان داشت. همون خانواده که نزدیکتریناش بودن. همون وابستگیها و دل خوشیاش. همهی همهی همه، اونو تو یه محیط تاریک، در عمق خاک، رها کردن و رفتن پی کار و بار خودشون...
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
راستش داشتم بهش میگفتم هنوز به اینجا عادت نکردی نه؟ اصلاً شاید به همین خاطر یه چراغ برات گذاشتن. که شاید کمتر بترسی! چون هنوز عادت نداری... :)❤️🩹 خیلی واسهت حس تنهایی عجیب و شاید وحشتناکی داره نه؟
الان حالت چطوره؟ اصلاً کی هستی؟ :)
نکنه اسم و رسمی داشتی و الان واست سخته که این سوالو میپرسم؟
میدونی چیه؟ منم میترسم...
خیلی میترسم...
من، از خود خود خودم میترسم...
به قول شاعر: «من خود بلای خویشم، از خود کجا گریزم؟»
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
بین این صحبت کردنا و فکر به اون شخص و کنارش نشستن، یهو صدای عروسی نزدیک اون قبرستون بلند شد...
کمی اونطرفتر؛ تو یه خونه عروسی بود.
یه عروس و داماد خوش و خرم، داشتن میرفتن سر خونه زندگیشون، و این شخص هم اومده بود تو خونه اصلیش و منتقل شد به زندگی حقیقیش...
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
میبینی؟
دنیا همینه...
یه چرخ گردون که خووووب مشغولت میکنه و این بین، یه سری چالشا برات طراحی میکنه و تو، یا میبری و میری مرحله بعد، یا... گیماور!
و آخرین مرحلهی همهمون، چه بعد از برد، چه گیم اور، همینجاست...
دقیقا همینجا...
آمادهایم؟
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
خلاصه که قبرستون عجیبه...
پر از داستانهای مختلفه...
پر از آدمای ساکت و چشم به راه و منتظر فاتحهی توئه...
پر از عکسای زنده رو قبراست که باهات حرف میزنن و بهت خیره شدن...
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
قبرستون، جاییه که تو رو به خودت میاره، و حتی عملکردتو بهتر میکنه. چون بهت تلنگر عمیق و واقعی میزنه که با تکتک سلولهات میتونی باطن این دنیا رو درکش کنی و الکی درگیرش نشی و خودتو بهش نفروشی.
چون قیمتت، دنیا نیست. دنیا کوچیکه. سرده، فیکه، موقته...
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
و چقدر کسایی که میگن: «چیه قبرستون! آدم افسردگی میگیره و اه اه و...»، از این فضا دورن و نمیدونن همین قبرستون رفتنای با فکر، چه انقلابی تو دل و روح آدم ایجاد میکنه و رشدش میده و حتی یه نشاط و انگیزه درونی بهش میده واسهی ادامه راه...
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
اینجاست که علمای ما حداقل هفتهای یهبار قبرستون میرفتن و توصیه میکردن...
مثل آیتالله قاضی در نجف، تو دل شب، میرفتن قبرستون وادیالسلام و اینکارو توصیه میکردن و اصن الله الله از اون فضا!
۲۰ اسفند ۱۴۰۲